بسمالله الرحمن الرحيم
افکار عمومي داخل ايران اين روزها با اين سؤال مهم مواجه است که آيا گرايش حکمراني به ايجاد چهرهها در نهادهاي امنيتي و دفاعي که در روزهاي گذشته با بعضي انتصابات مرحله عملي نزديک شد ميتواند نشانهاي براي دگرگوني در شيوه مديريت کشور باشد؟
قبل از آنکه به پاسخ احتمالي اين سؤال بپردازيم، توجه به اين نکته را لازم ميدانيم که اصل پديد آمدن دگرگوني در شيوه مديريت کشور يک ضرورت اجتنابناپذير است. بايد اعتراف کنيم که ديپلماسي ما ضعيف است. اين ضعف بهيچوجه متناسب با عظمت ايران نيست. ايران، هم از نظر جايگاه تمدني و تاريخي خود کشور، هم از نظر وسعت و ثروتهاي طبيعي و هم از نظر ملت بااستعداد و هوشمندي که دارد شايسته برخورداري از ديپلماسي قدرتمندي است که بتواند کل منطقه را در جهت حفاظت از منافع کشورها و ملتهايش پشتيباني کند. ما سالهاست که از چنين ديپلماسي قدرتمندي برخوردار نيستيم و بايد درصدد برطرف ساختن اين ضعف برآئيم و ديپلماسي ايراني را به جايگاه واقعي و در خور شأن اين کشور برسانيم. شأن ايران اينست که محور حل مشکلات سياسي کشورهاي منطقه باشد، از قدرت وساطت براي رفع اختلافات کشورها برخوردار باشد و حتي در سطح جهاني به پايگاهي براي برقراري صلح و آرامش و امنيت تبديل شود. اگر ما از چنين ديپلماسي قدرتمندي برخوردار بوديم، اختلافات دو کشور همسايهمان يعني ارمنستان و جمهوري آذربايجان را برطرف ميکرديم بطوري که آنها نيازي به ترامپ براي امضاء پيمان صلح نداشته باشند و به آمريکا براي اين وساطتش باج ندهند.
درباره سؤال افکار عمومي که منتظر است ببيند آيا جابهجائي چهرهها به پيدايش دگرگوني در شيوه مديريت منجر خواهد شد يا نه، بايد بر اين واقعيت تأکيد شود که اگر حکمراني در جابهجائي چهرهها محدود شود تحول پديد نخواهد آمد. آنچه طي يکسال اخير در منطقه به ويژه در زمينه محور مقاومت به وجود آمده و خود ايران نيز از آن متأثر شده، اين واقعيت را گوشزد ميکند که سياستهاي گذشته جواب نميدهند و ايجاد تغييرات بنيادين در آنها ضرورت اجتنابناپذير است. اين واقعيت را صاحبنظران بارها در سالهاي گذشته گوشزد کردند ولي گوش شنوائي وجود نداشت. وقايع اخير نشان دادند ما به تحول عميق در سياستهاي کلي و اصلي، اعم از داخلي و خارجي، نيازمنديم. حفاظت از پايه و اساس استقلال کشور و پشتوانه مردمي حکمراني به چنين تحولي نياز دارد، آنچه مردم ايران اکنون انتظارش را دارند اينست و به خوبي ميدانند اکتفا به جابهجائي چهرهها بدون آنکه با تغيير و تحول عميق در سياستها همراه باشد مشکلي را حل نخواهد کرد.
بدين ترتيب، تا اينجا هنوز حکمراني به سؤال افکار عمومي پاسخي نداده و مردم حق دارند بيصبرانه در انتظار دريافت پاسخي روشن به آن باشند.
خوشبختانه مردم براي حمايت از ايجاد تغييرات در سياستها و پديد آوردن تحولات بنيادين در شيوه مديريت کشور و تعامل با جهان آمادگي کامل دارند. اين واقعيتي است که مردم در جنگ تحميلي 12 روزه به اثبات رساندند و همين همراهي مردم با مسئولين بود که توانست دشمن را ناکام نمايد و توطئه سنگين آمريکائي – صهيونيستي را به شکست بکشاند.
تمام مسئولين در سطوح مختلف بر نقش اساسي مردم در به شکست کشانده شدن توطئه سنگين آمريکائي – صهيونيستي در جنگ 12 روزه تأکيد کرده و اين نکته را نيز مورد توجه قرار دادند که اين مردم شايسته تقديرند. آنچه اکنون بايد به اثبات برسد پايبندي عملي مسئولين به وعده تقدير از مردم است. بالاترين تقدير از مردم، ايجاد تغيير و تحول در سياستها و شيوه مديریت است. اگر اين تغيير و تحول صورت بگيرد، علاوه بر تقدير، مردم به پاسخ سؤال خود درباره جابهجائي چهرهها خواهند رسيد.