موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13209
چرا قاضي جاي شاکي را نمي‌گيرد؟

نگاهي به عدالت قانوني

 

مهدي قديري بيداخويدي

 

مقدمه

عدالت قضايي، يکي از ستون‌هاي اصلي هر نظام حقوقي و اجتماعي است و نقش حياتي در حفظ اعتماد عمومي به قانون دارد. اين عدالت زماني محقق مي‌شود که دادرسي‌ها صحيح، بي‌طرفانه و مستند به قانون باشند؛ فرآيندي که هر يک از سه رکن اصلي يعني قاضي، وکيل و مدعي، در جايگاه تخصصي خود عمل کنند.

با اين حال، در افکار عمومي، هرگاه نتيجه يک دعوي برخلاف انتظار شاکي باشد، دستگاه قضا مورد انتقاد قرار مي‌گيرد. اين برداشت غالباً ناشي از نگاه عاطفي به عدالت است، نه تحليل علمي و فني از نظام دادرسي.

در بسياري از پرونده‌ها، شاکي به دليل عدم آشنايي با قواعد شکلي و ماهوي يا فقدان مدارک کافي، به خواسته خود نمي‌رسد. با اين حال، اين ناکامي اغلب به اشتباه به بي‌عدالتي يا فساد در دستگاه قضايي نسبت داده مي‌شود. نقش قاضي محدود به ارزيابي مستندات و تطبيق آن با قانون است و جست‌وجوي دليل به نفع طرفين بر عهده او نيست.

هدف اين نوشتار، تبيين علمي و تحليلي جايگاه هر رکن دادرسي و اهميت تخصص و دقت در هر مرحله براي ارتقاء فرهنگ مراجعه صحيح به عدالت است و سعي دارد فهم عمومي از نقش‌ها و مسئوليت‌ها در فرآيند قضايي را ارتقا دهد.

قاضي، داور بي‌طرف با مأموريت قانوني

قاضي در نظام دادرسي، موظف به اجراي قانون است و نمي‌تواند براساس احساسات يا تمايلات شخصي حکم دهد. وظيفه او ارزيابي بي‌طرفانه مدارک ارائه‌شده ازسوي طرفين دعواست و تصميم‌گيري بر پايه حقايق و قوانين، نه حدس يا احساس، صورت مي‌گيرد.

اصل 169 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصريح دارد:

*«هيچ فعل يا ترک فعلي به استناد قانوني که بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمي‌شود.»

اين اصل نشان‌دهنده اهميت قانوني بودن جرم و مجازات و تأکيد بر اصل برائت است. همچنين ماده 120 قانون مجازات اسلامي مقرر می‌دارد.

*«در جرايم موجب تعزير، هرگاه قاضي علم به ارتکاب جرم پيدا کند، مي‌تواند براساس آن رأي صادر نمايد، لکن در غير اين صورت، وجود دليل معتبر براي اثبات جرم الزامي است.»

اين ماده تأکيد مي‌کند که حتي اگر شاکي به وقوع جرم يقين داشته باشد، قاضي نمي‌تواند بدون دليل معتبر حکم دهد. براي مثال، در پرونده‌اي با موضوع ضرب عمدي، اگر تنها شاهد، بستگان شاکي باشند و مدرک ديگري موجود نباشد، قاضي موظف به صدور حکم برائت است. اين قاعده نشان مي‌دهد که اصل «شک به نفع متهم» در نظام حقوقي ايران رعايت مي‌شود.

علاوه بر اين، در پرونده‌هاي پيچيده، قاضي مي‌تواند با درخواست تحقيقات تکميلي يا استفاده از کارشناسان خبره، دقت و صحت تصميم‌گيري خود را افزايش دهد، اما هرگز نمي‌تواند جاي شاکي را بگيرد يا به نفع او دلايل بسازد. اين محدوديت، پايه و اساس اعتماد عمومي به عدالت قانوني است.

وکيل، متخصص راهبردي در ترجمه خواسته به زبان قانون

يکي از عوامل اصلي ناکامي شاکي، عدم بهره‌گيري از وکيل متخصص است. وکيل نه تنها نماينده موکل در دادگاه است، بلکه بايد بتواند خواسته يا اتهام را با درک دقيق از قوانين و رويه قضايي، به ساختاري حقوقي و مستدل تبديل کند.

براي مثال، در پرونده‌اي با ادعاي کلاهبرداري، اگر وکيل نتواند تمايز کلاهبرداري با ساير جرائم مالي را تشخيص دهد و دلايل اثبات را ارائه کند، دادگاه ممکن است حکم برائت صادر کند. يا در دعواي مطالبه خسارت تأخير تأديه، عدم ذکر نرخ قانوني يا رعايت شيوه صحيح طرح دعوي مي‌تواند به رد خواسته منجر شود.

علاوه بر اين، وکلاي متخصص مي‌توانند با ارائه استراتژي مناسب، شواهد معتبر، و استناد به رويه قضايي و نظريات حقوقي، شانس موفقيت مدعي را افزايش دهند. براي مثال، در پرونده‌هاي خانوادگي يا دعاوي مالي سنگين، وکيل با تجربه مي‌تواند نقش کليدي در تحليل ادله و پيشگيري از اشتباهات فرآيندي ايفا کند.

اين نکات نشان مي‌دهند نقش وکيل متخصص در موفقيت پرونده حياتي است و عدم تخصص هيچ مسئوليتي براي دستگاه قضايي ايجاد نمي‌کند.

مدعي، مسئول اثبات ادعا، نه قاضي يا وکيل

در فرهنگ عمومي، برداشت ناصحيحي وجود دارد که دادگاه بايد به جاي شاکي دليل جمع‌آوري کند. اما در حقوق ايران، اصل «البينة علي المدعي» تعيين مي‌کند که بار اثبات بر دوش مدعي است.

اين اصل به شاکي آزادي مي‌دهد تا نوع دعوي، اسناد، شهود و مسير اثبات را انتخاب کند. اگر مدعي در ارائه دلايل ناکام باشد، شکست دعوي نتيجه طبيعي عملکرد اوست، نه خطاي قاضي.

براي مثال، در دعواي الزام به تنظيم سند رسمي خودرو، اگر شاکي نتواند قرارداد يا رسيد پرداخت را ارائه کند، دادگاه حکم به رد دعوي خواهد داد، حتي اگر مالک واقعي خودرو باشد. همچنين، در دعاوي مالي يا ملکي، فقدان اسناد معتبر يا ناديده گرفتن تشريفات قانوني مي‌تواند کل ادعا را بي‌اثر کند.

اين واقعيت‌ها نشان مي‌دهند بار اثبات بر عهده مدعي است و انتظار از قاضي براي ايجاد يا جستجوي ادله، خلاف اصول قانوني است.

تفاوت عدالت قانوني با عدالت حسي

بسياري از شاکيان انتظار «عدالت حسي» دارند؛ عدالتي مبتني بر احساس مظلوميت، خشم يا انتظار اجتماعي. درحالي که دادگاه «عدالت قانوني» را اجرا مي‌کند؛ عدالتي که بر مدار دلايل، اسناد و قواعد شکلي و ماهوي صادر مي‌شود.

اگر عموم مردم تفاوت اين دو نوع عدالت را درک کنند، از رأي صادرشده ناراضي نمي‌شوند بلکه آن را با واقعيت‌هاي حقوقي و قانوني هم‌راستا خواهند ديد.

براي نمونه، در پرونده‌هاي اختلاف ملکي، شاکي ممکن است انتظار داشته باشد که دادگاه صرفاً به ادعاي او استناد کند، اما قاضي موظف است مستندات و مدارک قانوني را بررسي کند. اين تفاوت، علت اصلي عدم رضايت عمومي از برخي آراي قضايي است، نه ضعف عدالت يا فساد.

لزوم تخصص‌گرايي در حرفه وکالت

دستگاه قضايي ايران با تفکيک دادگاه‌ها براساس موضوع و تخصص قضات، به دنبال افزايش دقت و عدالت است. حرفه وکالت نيز بايد همين مسير را دنبال کند.

وکلاي غيرمتخصص نبايد در پرونده‌هاي حساس ورود کنند، همان‌طور که پزشک عمومي جراحي قلب انجام نمي‌دهد. تخلفات احتمالي وکلا اغلب ناشي از فقدان تخصص است و مي‌تواند به مال، جان و حيثيت افراد آسيب بزند.

افزايش آموزش تخصصي وکلا و ارائه کارگاه‌ها و دوره‌هاي تخصصي در شاخه‌هاي مختلف حقوق (کيفري، خانواده، امور مالي و تجاري) مي‌تواند هم به شاکيان و هم به دستگاه قضايي کمک کند تا دادرسي‌ها دقيق‌تر و عادلانه‌تر صورت گيرد.

نتيجه‌گيري

عدالت قضايي محصول هم‌افزايي سه رکن است. قاضي قانون‌مدار، وکيل آگاه و مدعي مسئول. اين مقاله با رويکرد آموزشي و تحليلي، نقش هر يک از اين عناصر را بازخواني کرده و اهميت اصول قانوني مانند اصل برائت و مسئوليت اثبات را تبيين مي‌کند.

تا زماني که مردم درک دقيقي از جايگاه‌ها نداشته باشند، شکست در پرونده را نه نتيجه ضعف دلايل بلکه معلول فساد يا سهل‌انگاري دستگاه قضا خواهند دانست. با تقويت آموزش عمومي حقوق، ارتقاء تخصص وکلا و بازتعريف توقعات از نظام دادرسي، مي‌توان به عدالت نزديک‌تر شد.

همچنين، افزايش آگاهي عمومي درباره تفاوت عدالت قانوني و عدالت حسي و تبيين مسئوليت‌هاي مدعي و وکيل، نقش مهمي در کاهش شکايت‌هاي بي‌مورد و افزايش اعتماد به دستگاه قضايي دارد.