در حالي که جهان در حال جشن گرفتن پايان يکي از طولانيترين و خونينترين منازعات معاصر است، رسانه ملي ايران هنوز در قاب انفجارها، آوار و دود مانده است. توافق اخير ميان اسرائيل و حماس که با طراحي آمريکا و ميانجي گري ترکيه،قطرومصر به سرانجام رسيد، بهعنوان نقطه عطفي در بحران غزه مورد استقبال جهاني قرار گرفت.از قاهره تا دوحه، از نيويورک تا رم، مردم و رهبران سياسي در پيامهايي رسمي از آغاز فصل تازهاي در روابط دو ملت سخن گفتند. اما در تهران، صدا و سيما و چند رسانه همسو، هنوز بر همان مدار روايتهاي قديمي ميچرخند — گويي پايان جنگ، برايشان خبر خوشي نيست.طي روزهاي گذشته، تصاوير جشن و خوشحالي در تلآويو و شهرهاي غزه در شبکههاي خبري بينالمللي منتشر شدند. مردم خسته از دو سال درگيري، در آغوش يکديگر اشک ميريختند. خبرنگاران از خيابانهايي گفتند که ديگر صداي آژير در آن شنيده نميشود و کودکان از پناهگاهها بيرون آمدهاند.اما در پوشش رسانه ملي، خبري از اين تصاوير نبود. شبکه خبر و بخشهاي اصلي صداوسيما همچنان با گزارشهاي تکراري از روزهاي بمباران و تلفات انساني، تصوير «جنگي زنده» را بازپخش ميکردند.اين رفتار نه فقط بيتوجهي به تغيير واقعيت ميداني، بلکه نشانهاي از بحران روايت در ساختار رسانهاي کشور است؛ رسانهاي که سالها هر تحولي را از دريچه «دوگانه خير و شر» ديده و اکنون با واقعيتي روبهرو شده که در آن دشمنِ هميشگي، بر سر ميز صلح نشسته است.رسانه ملي در دهههاي اخير، بهويژه در حوزه سياست خارجي، همواره از زاويهاي جناحي و از پيشتعيينشده به رخدادها نگريسته است. در ماجراي غزه نيز اين الگو تکرار شد، روايت يکسويه، فقدان منبع مستقل، و تأکيد بر مواضع سياسي خاص.اما امروز، مخاطب ايراني ديگر در انحصار يک منبع خبري نيست. شبکههاي اجتماعي، خبرگزاريهاي خارجي و رسانههاي منطقهاي، تصوير واقعيتري از تحولات را به او نشان ميدهند. نتيجه روشن است؛ فاصله ميان مردم و رسانه رسمي به شکافي ساختاري بدل شده است.پيمايشهاي معتبر در سالهاي اخير نشان داده که بخش بزرگي از جامعه اعتماد خود را به رسانه ملي از دست داده و براي اطلاع از تحولات جهاني، به منابع غيردولتي رجوع ميکند. تداوم همين مسير، رسانه ملي را از جايگاه «مرجع خبر» به «تريبون سياست» تقليل داده است.پايان جنگ غزه، فرصتي تاريخي بود براي بازسازي وجهه رسانه ملي. ميشد با بازتاب صداي هر دو طرف، گزارش از روند بازسازي، و گفتوگو با تحليلگران مستقل، نشان داد که صداوسيما ميتواند منبعي ملي و نه جناحي باشد.اما در عمل، اين فرصت از دست رفت. بهجاي پخش مستندات صلح، برنامهها همچنان بر مدار نفرت و درگيري تنظيم شدند. به اعتقادصاحبنظران "وقتي صلح از راه ميرسد اما رسانه هنوز در جنگ است، يعني مشکل در واقعيت نيست، در روايت است."رسانه ملي امروز بيش از هر زمان ديگري نيازمند بازنگري در مأموريت خود است. وظيفهاش نه دفاع از مواضع سياسي بلکه بازتاب واقعيت و بيان حقيقت براي افکار عمومي است. در جهاني که هر شهروند ميتواند گزارشگر باشد، پنهانکاري و روايت يکطرفه ديگر کارساز نيست.رسانهاي که در برابر تغيير واقعيت مقاومت کند، دير يا زود از حافظه جمعي حذف ميشود. اين همان سرنوشتي است که بسياري از رسانههاي دولتي در کشورهاي ديگر تجربه کردهاند.گامهايي که بايد برداشت1. بازپخش واقعيت بدون ملاحظه جناحي. مردم بايد ببينند چه اتفاقي افتاده، نه آنچه رسانه ميخواهد نشان دهد.2. دعوت از کارشناسان مستقل. گفتوگو با تحليلگران بيطرف و اساتيد دانشگاهي، نه صرفاً چهرههاي سياسي.3. ايجاد ميزهاي گفتوگوي صلح. رسانه بايد خود بستري براي ترويج فرهنگ گفتوگو و مدارا شود.4. اصلاح اشتباهات گذشته. بازبيني و عذرخواهي صادقانه از اشتباهات خبري، نشانه ضعف نيست، نشانه بلوغ رسانهاي است.5. اعتماد به شعور مخاطب. مردم ميفهمند. آنها حقيقت را در مقايسهها پيدا ميکنند. رسانهاي که با آنها صادق باشد، دوباره شنيده ميشود.صلح غزه فقط آزمون سياستمداران نبود، آزمون رسانهها هم بود. رسانهاي که بتواند واقعيت را بيواهمه روايت کند، بخشي از صلح خواهد بود و رسانهاي که در گذشته بماند، در آينده جايي نخواهد داشت.امروز که مردم جهان از پايان جنگ ميگويند، شايد وقت آن رسيده که رسانه ملي ما هم از پخش جنگ دست بردارد وبه روايت صلح بپردازد.چرا که در نهايت، اعتماد عمومي از هر پيروزي سياسي ماندگارتر است.محمد مقصود