يرفَع الله الذين آمنوا مِنکُم و الذين اوتوا العلمَ درجاتٍ؛... تا خداوند مرتبه کساني از شما را که ايمان آوردهاند و کساني را که دانش داده شدند، بلند گرداند.(1)
تکريم و احترام و گراميداشت عالمان بزرگ و راستين شيعه از اسباب موفقيت طلاب در تحصيل، و بر هر مسلماني به ويژه طلاب لازم است. مشي بر خلاف اين طريقه و اهانت به علماي متعهد و متقي، گناهي است نابخشودني، و باعث شقاوت و کوتاهي عمر و محروميت از تحصيل علم و تقوا.
زماني اهانتها بين برخي متداول و مرسوم بود و بعضي دانسته يا ندانسته، فلاسفه شيعه را به باد مسخره و توهين ميگرفتند.برخي اخباريها نيز به اصوليين بزرگ شيعه مانند علامه و شهيد ثاني اهانت ميکردند. زماني چنين بود، ولي امروز که مستکبران جهان به دشمني سرسختانه با اسلام و روحانيت برخاستهاند و براي نابودي و لکهدار کردن روحانيت از هيچ کوششي دريغ ندارند؛ ديگر جاي آن نيست که خود ما به جان هم بيفتيم و ميدان مبارزه با دشمن را خالي کرده و به نزاع و جدال بيحاصل با خود بپردازيم و آبروي حوزههاي علوم اسلامي شيعه را به باد فنا دهيم.
حضرت امام خميني درباره مسأله مورد بحث مطالب آموزندهاي دارند که قسمتهايي از آن در ذيل نقل ميشود.
... من و تو اهلش نيستيم، ولي خوب است منکر هم نشويم و ايمان داشته باشيم به هر چه خداوند تعالي و اوليايش فرمودند. شايد اين ايمان اجمالي هم براي ما فايده داشته باشد. گاهي هم ممکن است که انکار بيجا و ردّ بيموقع و بدون علم و فهم براي ما ضررهاي خيلي زياد داشته باشد و اين دنيا عالَمِ التفات به آن ضررها نيست. مثلاً تا شنيدي فلان حکيم يا فلان عارف يا فلام مرتاض چيزي گفت که به سليقه شما درست نميآيد و با ذائقه شما گوارا نيست حمل به باطل و خيال مکن. شايد آن مطلب منشأي داشته باشد از کتاب و سنت و عقل، و شما به آن بر نخورده باشيد. چه فرق ميکند که يک نفر فقيه يک فتوا بدهد از باب ديات مثلاً، که شما کمتر ديديد و شما بدون مراجعه به مدرکش رد کنيد او را. يا اينکه يک نفر سالک إليالله يا عارف بالله يک حرف بزند راجع به معارف الهيه يا راجع به احوال بهشت و جهنم و شما بدون مراجعه به مدرکش او را ردّ کنيد؛ سهل است توهين کنيد يا جسارت نماييد. ممکن است آن شخص که اهل آن وادي است و صاحب آن فن است مدرکي از کتاب خدا داشته باشد يا از اخبار ائمه هدي داشته باشد و شما به آن بر نخورده باشيد، آن وقت شما ردّ خدا و رسول کرديد بدون عذر موجه، و معلوم است «به سليقه من درست نبود» يا «علم من به اينجا نرسيده بود» يا «از اهل منبر بر خلاف آن شنيدم»؛ عذر نيست.(2)
از امور مهمه که تنبه به آن لازم است و اخوان مؤمنين خصوصاٌ اهل علم (کثّرَالله أمثالهم) بايد در نظر داشته باشند آن است که اگر کلامي از بعض علماء نفس و اهل معرفت ديدند يا شنيدند به مجرد آنکه به گوش آنها آشنا نيست، يا مبني بر اصطلاحي است که آنها را از آن حظّي نيست، بدون حجت شرعيه رمي به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن تحقير و توهين ننمايند و گمان نکنند هر کس اسم از مراتب نفس و مقامات اولياء و عرفا و تجليات حق و محبت و امثال اينها – که در اصطلاحات اهل معرفت رايج است- بَرَد صوفي است يا مروج دعاوي صوفيه است يا بافنده از پيش خود است و بر طبق آن برهان عقلي يا حجتي شرعي ندارد. به جان دوست قسم که کلام نوع آنها شرح بيانات قرآن و حديث است. تفکر کن در اين حديث شريف که از حضرت صادق(ع) درباره قلب سليم وارد شده است، ببين آيا غير از فناي ذاتي و ترک خودي و خوديت و انّيت و انانيت که در لسان اهل معرفت است، به چيز ديگر قابل حمل است؟ آيا مناجات شعبانيه را که از حضرت امير و اولاد معصومين او (سلامالله عليهم) وارد شده، مکرر خواندي و تفکر و تدبر در فقرات آن کردي که غاية القصواي آمال عارفان و منتهاي آرزوي سالکان، همين فقره شريفه از آن دعاي شريف است:
«إلهي هَب لي کمالَ الانقطاع إليک، و أنر أبصارَ قلوبنا بضياء نظرها إليک حتي تَخرقَ أبصارُ القلوب حُجُبَ النور حُجُبَ النور، فتَصِل إلي معدن العظمة و تصير أرواحنا معلقةً بعزّ قدسک».
مقصود از اين تعلق بعزّ قدس چيست؟ آيا حقيقت «و لا حظته فصعِقَ لجلالک» غير از آن صَعق در لسان اولياست؟ آيا مقصود از تجليات که در دعاي عظيم الشأن سمات وارد است، غير از تجليات و مشاهدات در لسان آنهاست؟ آيا در کلمات کدام عارف بالاتر از اين حديث شريف که در کتب معتبره شيعه و سني نقل شده و از احاديث متواتره ميتوان گفت: او را ديديد که ميفرمايد:«ما يتقرّب إلي عبد من عبادي بشيء أحبّ إلي ممّا افترضتُ عليه، و إنه يتقرّب إلي بالنافلة حتّي أحبّه، فإذا أحببتُه کنتُ إذاً سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به، و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها، إن دعاني أجبته و إن سألني أعطيته».
بالجمله، شواهد بيش از آن است که بتوان در مختصرات گنجانيد. مقصود ما از اين تطويل، آن است که براداران ايماني خود را قدري به معارف نزديک کنيم و اين بدبيني را که در آنها نسبت به علماي بزگ اسلام توليد شده و آنها را رمي به تصوف نمودند از قلوب آنها بزداييم؛ نه آنکه فقط براي تطهير دامن مقدس آنها از اين الواث باشد؛ زيرا که به توهين و تحقير خلق، بنده پيش خدا خوار نميشود، اگر خودش پاک باشد؛ بلکه بر حسنات آنها افزوده ميشود و حظوظ دنيايي هر چه کمتر باشد در آخرت خداي تعالي به فضل عميم خود ممکن است جبران کند، بلکه بيشتر نظر ما آن است که جلب نظر خوانندگان را راجع به معارف الهيه و تهذيب باطن – که هر دو از مهمات، بلکه غايت بعثت انبياء و انزال کتب است- نماييم.(3)
شيخ عارف ما (روحي فداه) ميفرمود: «هيچ وقت لعن شخص نکنيد، گر چه به کافري که ندانيد که درحال کفر از اين عالم منتقل شده، مگر آنکه ولي معصومي از حال بعد از مردن او اطلاع دهد؛ زيرا که ممکن است در وقت مردن مؤمن شده باشد. پس به عنوان کلي لعن نکنيد». يکي داراي چنين نفس قدسيه است که راضي نميشود به کسي که در ظاهر کافر بوده توهين شود به احتمال آنکه شايد در دم مردم مؤمن شده باشد، يکي هم مثل ماست «و إليالله المُشتکي» که واعظ شهر با آنکه اهل علم و فضل است، در بالاي منبر در محضر علماء و فضلاء ميگفت: «فلان با آنکه حکيم بود قرآن هم ميخواند!» اين به آن ماند که گوئيم: فلان با آن که پيغمبر بود اعتقاد به مبدء و معاد داشت!(4)
ــــــــــــــ
1. سوره مجادله، آيه 11.
2. اربعين حديث، حديث اول، ص 129-128.
3. معراج السالکين و صلاة العارفين، ص 56-55.
4. لقاء الله، ص 259.
*تکريم و احترام و گراميداشت عالمان بزرگ و راستين شيعه از اسباب موفقيت طلاب در تحصيل، و بر هر مسلماني به ويژه طلاب لازم است
*امام خميني: شيخ عارف ما ميفرمود: هيچ وقت لعن شخص نکنيد، گرچه به کافري که ندانيد که درحال کفر از اين عالم منتقل شده، مگر آنکه ولي معصومي از حال بعد از مردن او اطلاع دهد