بهرهاي از کلام امام خميني
اشاره
امام خميني ريشه فسادها و اختلافات را در کنار گذاشتن قوه عقليه و تمسک به قوه غضبيه برميشمردند که اين گرايش ميتواند انسانها را به سمت درشتگويي، تندخويي و هتاکي سوق دهد و با تباه کردن اخلاق به تدريج مسئولين را به فساد بکشاند و فساد در ميان مسئولين به فساد در جامعه و کشور منجر خواهد شد. آنچه مطالعه ميفرمائيد گزيدهاي از بيانات امام خميني در اين زمينه است.
***
حق هرجا هست بايد دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذيرفت، ولو برخلاف نظر خود من هست. و باطل را هر چه هست و از هر کس صادر بشود بايد نپذيرفت به عنوان اينکه باطل است. اشخاص و گروهها و اينها را بايد کنار گذاشت، حق و باطل را ملاحظه کرد. آن وقت هم براي اثبات حق و ابطال باطل اگر انسان گرفتار بشود به عصبانيت و عرض ميکنم غيظ و غضب کردن، نه ميتواند حق را به دست بياورد؛ و نه ميتواند باطل را ردش کند... مهم اين است که در مقام بيان مسائل و رد مسائل، انتقاد و تکذيب، به آنجا نرسد که قوه عقليه کنار، و با قوه غضبيه انسان وارد ميدان بشود. اگر يک کسي هم فرض کنيد از زبانش يک مطلبي بر خلاف شما صادر شد، شما برويد و مطلب را منطقي صحبت کنيد، با داد و فرياد و ـ خداي نخواسته ـ حرف زشت زدن کار درست نميشود... هيچ امر فاسدي يکدفعه سراغ آدم نميآيد. شيطان باطني انسان بسيار استاد است. و او همچو نيست که ابتدا انسان را به فساد بکشد. ابتدا قدم کوچکي را وا ميدارد که انسان بردارد. اين قدم که برداشت، فردايش يک قدم يک قدري بلندتري. انسان را يواش يواش به جهنم ميفرستند؛ يواش يواش به فساد ميکشد. همه اينهايي که ميبينيد فاسد شدند اين طور نبودند که اينها از اول به اين درجه از فساد بودند؛ بلکه کُلُّ مَوْلُودٍ يولَدُ عَلَي الفِطرَهِ و اين طور هم نبودند که يکدفعه جهش کرده باشند از يک مرتبهاي به مرتبه بالاي فساد. اين طور هيچ وقت نبوده است. اين بتدريج واقع شده است. اينهايي که ديکتاتور شدند اين طور نبوده است که از اول ديکتاتور زاييده شده باشند. آنها هم مثل ساير مردم [بودند.] بعد هم وقتي که به مقامي رسيدند، اين طور نبوده است که از اول ديکتاتوري کرده باشند. لکن قدم بقدم، ذره به ذره، رو به ديکتاتوري رفتند، يک وقت هيتلر از کار درآمدند؛ يک وقت استالين از کار درآمدند. شيطاني که در باطن انسان است با کمال استادي انسان را به تباهي ميکشد. اگر از اول بگويد که تو بيا برو يک آدمي را بکش، هرگز نخواهد رفت. از اول انسان را وادار ميکند که اين آدم چه طور است، يک غيظي به او بکن. بعد يک قدري زيادتر. تا کمکم مهيا ميکند انسان را از براي اينکه آدم هم ميکشد! همه اينهايي که فاسد هستند بتدريج فاسد شدند؛ هيچ کس يکدفعه فاسد نشده است. و هيچيک از ماها هم تصور نکنيم که مامون از اين هستيم که فاسد بشويم. همه در معرض فساد هستيم. همه ما دست به گريبان شيطان[هستيم.]و خصوصاً شيطان نفس، همه گريبانمان به دست اوست. هيچ کس هم از ابتدا فاسدِ فاسد نبوده است. و هيچ کس هم مامون نيست از اينکه به فساد و به دام شيطان نيفتد. اگر کسي مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انساني داشته باشد، با مراقبت و با اينکه خودش را محاسبه کند، اگر فرض کنيد در مجلس، يا در جاي ديگر، يک روزي گذشته است که در آنجا مسائلي پيش آمده است، شب برود حساب کند ببيند که واقعاً اينکه من امروز گفتم مبدا اين چه بود، مبدا شيطاني داشت يا مبدا الهي داشت، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو اين صحبت را کردي، اين مبدا، مبدا شيطاني بوده است نه مبدا انساني و الهي، ممکن است کم کم دنبال اين برود که اصلاح کند. و اگر اين کار را نکند و همان رويه را تعقيب بکند، هيچ بعيد ندانيد که يک نفر زاهد، عابد، مسلمان، همه چيز، يک انسان فاسد شقي از کار درآيد. مامون نيست هيچ کس...
و اما مطلبي که به طور کلي ميخواهم عرض بکنم؛ اين ملت ما، که از اول قيام کرد و به ما منت گذاشت و وارد شد در صحنه و مقابل همه قدرتها ايستاد و راي داد به اين جمهوري و تا آخر و شکست داد طرفهاي مقابل را، اين ملت ما سرجاي خودش هست... ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با ديگري. من اگر يک کلمهاي بر خلاف اسلام بگويم، همين ملت ميريزند و من را از بين ميبرند. ملت اسلام را ميخواهد. ملت شخص نميخواهد. شخصپرست نيست ملت. ملت ميخواهد که قوانين اسلام دراين مملکت پياده بشود. ملت اين همه زحمت کشيده است که دين اسلام را برقرار کند در يک مملکتي که صدها سال و در اين اخير پنجاه سال کوشش شد به اينکه اسلام را کنار بگذارند؛ کوشش شد به اينکه روحانيت را کنار بگذارند و تضعيف کنند. ملت روحانيت را به تبع اسلام ميخواهد. اگر ـ خداي نخواسته ـ روحاني هم برخلاف اسلام بکند، آن هم يک ساواکي است. فرقي نميکند. بدتر از ساواکي هم هست! اين معناها را از گوشهايشان بيرون کنند آقايان که اين مردم ديگر از جمهوري اسلامي کنار رفتهاند. خير، شماها کنار رفتهايد. شما خودتان را علاج کنيد. مرضهاي باطنيتان را علاج کنيد که ننويسند که اين مملکت ديگر رفته از بين. اين مملکت از بين نرفته؛ و اين جمهوري اسلامي هم سر جاي خودش هست؛ و اين مردم هم دنبال جمهوري اسلامي هستند؛ و اين مردم هم از مجلس، مادامي که مجلس بر طريقه اسلام باشد، و از دولت، مادامي که دولت بر طريقه اسلام باشد، و از رئيس جمهور، مادامي که رئيسجمهور در طريق اسلام باشد، طرفداري ميکنند. هر کدامتان بلغزيد، مردم ديگر از شما طرفداري نميکنند. براي اينکه مردم اسلام را ميخواهند... اين قلمها يک قدري ملاحظه بکنند اين مسائل را. همينطور مينشينند توي خانههايشان حکم ميکنند ملت اين طوري است! خوب، ملت اينهاست که شما ميبينيد که در کوچه و بازار و آنهايي که در جنگ هستند و آنهايي که هر روز ميآيند و ميگويند که ما ميخواهيم برويم جنگ. ملت من و تو نيستيم! ملت آنها هستند. ميزان آنها هستند. هي ننشينيد و بگوييد که مردم چه شدهاند؛ مردم ديگر مايوس شدند؛ مردم کذا شدند. نخير، مردم از اسلام مايوس نميشوند. کارهاي ما هم هر کدام فاسد است، ميگويند کار تو فاسد است، ولي ما جمهوري اسلامي را ميخواهيم.
من هميشه ميل دارم که همه طبقاتي که هستند، همه کساني که در صحنهها حاضر هستند همه با هم بنشينند اصلاح کنند مسائل را. هي ننشينند آن از آن ور بخواهد او را از بين ببرد، او از آن ور بخواهد که او را از بين ببرد؛ و مسئله را به بنبست برسانند و مملکت را به بن بست. شما به بنبست رسيديد! اشتباه ميکنيد. مملکت اسلام که به بنبست نميرسد. همين مردم، همين پيرزنها و پيرمردها و جوانها و بچهها، از اين بنبستها بيرون ميآورند اين مملکت را. شماها به بنبست رسيديد، ميگوييد خوب، چه بکنيم؛ بگذاريد اسلام نباشد تا ما باشيم! بگذاريد ايران نباشد، شما ايستادهايد تا پاي اينکه ايران نباشد! دست برداريد از فضوليها! براي خدا کار بکنيد. براي خدا آرامش بگيريد. براي خدا دعوت به آرامش بکنيد. براي خدا توي سر هم نزنيد... بترسيد از اينکه يک وقت يک انفجاري حاصل بشود و همه ما را به باد فنا بدهد. از اين بترسيد شما! مغرور نشويد به اينکه من آن هستم که فلان کار، چيز بود، رستم يلي بود در کذا! مغرور نشويد.
... من اول سال به آقايان عرض کردم که اين سال خوب است سال اجراي قانون باشد. بايد حدود معلوم بشود. آقاي رئيسجمهور حدودش در قانون اساسي چه هست، يک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت ميکنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت ميکنم. آقاي نخستوزير حدودش چه قدر است، از آن حدود نبايد خارج بشود. يک قدم کنار برود با او هم مخالفت ميکنم. مجلس حدودش چه قدر است، روي حدود خودش عمل کند. شوراي نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاييه حدودش چي است؛ قوه اجرائيه. قانون معين شده است. نميشود از شما پذيرفت که ما قانون را قبول نداريم. غلط ميکني قانون را قبول نداري! قانون ترا قبول ندارد... در مقام تدبير امور يک مملکت و در مقام اداره يک مملکت، بايد همه شماها و همه کساني که دست اندر کار هستند و همه ملت بپذيرند آن چيزي را که، قانون اساسي پذيرفته است. بپذيرند آن چيزي را که مجلس به آن راي ميدهد و شوراي نگهبان آن را موافق قانون و موافق شرع ميداند. بايد بپذيرند اينها را. اگر ميخواهيد که از صحنه بيرونتان نکنند، بپذيريد قانون را. نگوييد هي قانون، و خودتان خلاف قانون بکنيد! بپذيريد قانون را. همهتان روي مرز قانون عمل بکنيد. اگر همه روي مرز قانون عمل بکنند، اختلاف ديگر پيش نميآيد. همه اختلافات اين است که يک کسي اينجا فرشش را انداخته، يکي هم اينجا فرشش را؛ اگر اين روي فرش خودش بنشيند و آن هم روي فرش خودش بنشيند دعوا ندارد. اما اگر اين پايش را دراز کرد روي فرش او، او پايش را کنار ميزند. و او هم ميخواهد پايش را دراز کند اينجا؛ دعوا اينجا پيدا ميشود.
دعواهاي ما دعوايي نيست که براي خدا باشد. اين را همه از گوشتان بيرون کنيد! همهتان، همه ما، از گوشمان بيرون کنيم که دعواي ما براي خدا است، ما براي مصالح اسلام دعوا ميکنيم. خير! مسئله اين حرفها نيست. من را نميشود بازي داد! دعواي خود من و شما و همه کساني که دعوا ميکنند همه براي خودشان است. همه ميگويند پيش بده براي ما! همه ميخواهند تمام اين قدرت چي چي. آخر من نميفهمم چه قدرتي الآن در کار هست! خوب، محمدرضا اگر دنبال اين مسائل ميرفت مطلبي بود، براي اينکه يک قدرتي بود ـ قدرت شيطاني بود ـ کسي حق نداشت يک کلمه بگويد؛ اما امروز که بقال سرمحله ميآيد و ميگويد که برادر نخستوزير اينجا اين کار درست نيست، برادر رئيسجمهور اين کار درست نيست، اين ديگر قدرتي نيست. يک برادري است، يک دسته برادرند، يک دستهشان شانسشان آورده است آنجا نشستهاند؛ يک دسته بيچاره هم براي اينها سينه ميزنند! قدرت نيست که ما حالا براي يک قدرتي بياييم. اينها تلبيسات ابليس است که بر ما غلبه کرده است. و اين تلبيسات ابليسي را چنانچه مسامحه کنيد، شما را به جهنم ميفرستد! در همين دنيا هم به تباهي ميکشد. در همين دنيا ايستاده است اين تلبيس نفساني و اين شيطان نفس ايستاده است تا آنجايي که همه چيز دنيا را به باد فنا بدهد... اين مردم زاغهنشين که شماها را روي مسند نشاندهاند ملاحظه آنها را بکنيد، و اين جمهوري را تضعيفش نکنيد. بترسيد از آن روزي که مردم بفهمند در باطن ذات شما چيست، و يک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسيد که ممکن است يکي از «ايامالله» ـ خداي نخواسته ـ باز پيدا بشود. و آن روز ديگر قضيه اين نيست که برگرديم به 22 بهمن. قضيه [اين] است که فاتحه همه ما را ميخوانند! (صحيفه امام، جلد14، صص 365 تا 380)
*مهم اين است که در مقام بيان مسائل و رد مسائل، انتقاد و تکذيب به آنجا نرسد که قوه عقليه کنار، و با قوه غضبيه انسان وارد ميدان بشود
*حق هرجا هست بايد دنبالش رفت و با آغوش باز پذيرفت، ولو برخلاف نظر خود من هست. و باطل را هرچه هست و از هرکس صادر بشود بايد نپذيرفت به عنوان اينکه باطل است. اشخاص و گروهها و اينها را بايد کنار گذاشت، حق و باطل را بايد ملاحظه کرد
*همه اينهايي که فاسد هستند بتدريج فاسد شدند؛ هيچ کس يکدفعه فاسد نشده است. و هيچيک تصور نکنيم که مامون از اين هستيم که فاسد بشويم. همه در معرض فساد هستيم