موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13223
شميم بهشتشهيد محمود رفيعيسال و محل تولد: 1343، روستاي چوبيندر قزوينتاريخ و محل جانبازي: 1362/4/13، س

شميم بهشتشهيد محمود رفيعيسال و محل تولد: 1343، روستاي چوبيندر قزوينتاريخ و محل جانبازي: 1362/4/13، سلماس، آذربايجان غربيتاريخ و محل شهادت: 1392/7/23، تهرانمدفن شهيد: گلزار شهداي روستاي چوبيندر قزوين.بخشي ازخاطرات شهيد محمود رفيعي:يک سال کارم شده بود دعاي شهادت خواندن. مدام به خدا مي‌گفتم نکند جنگ تمام شود و من شهيد نشوم.تا اينکه يک شب خواب دوست شهيدم را ديدم که گفت: محمود، وصيت‌نامه‌ات را بنويس که يک هفته ديگه شهيد مي‌شي! از خواب پريدم.گفتم خدايا من رو شهيد کن اما نه همين الان، جبهه رزمنده مي‌خواد.يک هفته بعد دوباره سعيد آمد به خوابم.آقامحمود، تو رو برمي‌گردونن و فعلا فقط دست و پات رو قبول مي‌کنند.مدتي بعد از اين خواب‌هاي عجيب و غريب، با تعدادي از بچه‌ها رفتيم منطقه آذربايجان درگيري. بين راه خورديم به کمين. از زمين و آسمان گلوله مي‌باريد. شدت آتش طوري بود که يک‌ دفعه از ماشين به بيرون پرتاب شدم. گلوله‌ها به سرعت از بالاي سرم رد مي‌شدند. هر دو دوست همراهم به شدت مجروح شدند.قمقمه آب را برداشتم و رفتم بالاي سر دوستم که از گردن مجروح شده بود؛ هنوز قمقمه، به لب‌هاي خون‌آلودش نرسيده بود که دستم تير کشيد، قمقمه افتاد و گلوله‌ها بدنم را زير و رو کردند.صدايي شنيدم که مي‌گفت:اين يکي هم زنده‌ است، خلاصش کن.تا خواستم به خودم بيايم، سرباز کومله با پوتينش محکم کوبيد توي صورتم و صداي گلوله‌خلاصي پيچيد توي گوشم. درآن موقع 18 گلوله به من شليک شد که يکي دقيقا کنار قلبم بود‌.يک‌آن سبکبال شدم و از بالاي جسم بي‌جانم، خودم را ديدم. روح دوستان شهيدم يکي پس از ديگري از کنارم مي‌گذشتند و به عرش مي‌رفتند.غرق اين احساس خوب بودم که صدايي مرا مخاطب قرار داد.برگرد تا وقتش برسد!يک دفعه ديدم روي جسم خودم افتادم و سنگيني و درد شديدي را احساس کردم.