به مناسبت سالروز بزرگداشت حافظ شيرازي
بيستم مهرماه در تقويم رسمي کشورمان روز بزرگداشت حافظ شيرازي نامگذاري شده است. شمسالدين محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شيرازي و مشهور به لسانالغيب با شهرت والايي که دارد، در خصوص دوران زندگي او بويژه زمان به دنيا آمدن او اطلاعات دقيقي در دست نيست، ولي در حدود سال 726ه.ق در شهر شيراز به دنيا آمد است. درباره خانواده و اجداد حافظ نيز اطلاعات چنداني در دست نيست. ظاهراً پدرش بهاءالدين نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شيراز مهاجرت کرده است. شمس الدين از دوران طفوليت به مکتب و مدرسه روي آورد و آموخت. براي سپري نمودن علوم و معلومات معمول زمان خويش به محضر علما و فضلاي زادگاهش شتافت و از اين بزرگان بويژه قوامالدين عبدالله بهرهها گرفت. خواجه در دوران جواني بر علوم مذهبي و ادبي روزگار خود تسلط يافت. او هنوز دهه بيست زندگي خود را سپري ننموده بود که به يکي از مشاهير علم و ادب ديار خود تبديل شد. وي در اين دوره علاوه بر اندوخته عميق علمي و ادبي خود قرآن را نيز کامل از حفظ داشت و از اين روي تخلص حافظ بر خود نهاد. اينکه عشق موضوع اصلي شعر حافظ است، قاعدتاً شناخته شده است. او بارها گفته است که سرشت و سرنوشت يک عاشق را دارد. حافظ در ابياتي بيشمار، عشق را در کنار «رندي» مينهد؛ شيوهاي ديگر از زندگي که مُعرف شاعران فارسي زبان است. عشق، مکر و تزوير را پذيرا نيست.
آثار به جا مانده از حافظ عبارتند از ديوان غزليات، قصايد، مثنويات، مقطعات و رباعيات. شهرت اصلي حافظ و رمز جاودانگي آوازه او به سبب غزلسرايي و سرودن غزلهاي بسيار زيباست. نظام هستي در انديشه حافظ همچون ديگر متفکران عارف، نظام احسن است، در اين نظام گل و خار در کنار هم معناي وجودي مييابند. عشق جان و حقيقت هستي است و در درياي پرموج و خون فشان عشق جز جان سپردن چارهاي نيست. تسليم و رضا و توکل ابعاد ديگري از انديشه و جهانبيني حافظ را تشکيل ميدهند. فرزند زمان خود بودن، نوشيدن جان حيات در لحظه، درک و دريافت حالات و آنات حقيقي زندگي، طلب موعود و انتظار رسيدن به فضايي آرماني، از مفاهيم عميقي هستند که در سراسر ديوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارند، حافظ گاه به زبان رمز و سمبل و گاه به استعاره و کنايه در طلب موعود آرماني است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواستهها و نيازهاي متعالي بشر کرده است. رمز پردازي و حضور سمبوليسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و به آن وجوه گوناگون بخشيده است. شعر وي بيش از هر چيز به آينهاي ميماند که صورت مخاطبانش را در خود مينماياند، و اين موضوع به دليل حضور سرشار نمادها و سمبولهايي است که حافظ در اشعارش آفريده است و يا به سمبولهاي موجود در سنت شعر فارسي روحي حافظانه دميده است.
روزگار حافظ روزگار زهد فروشي و رياورزي است و حافظ سرسخت و بيباک به مبارزه با اين مرض پرداخته. حافظ رندانه در هواي پلشت زمان خود جهاني آرماني و انساني آرماني آفريده. آشنايي حافظ با ادبيات فارسي و عرب بر آشنايي او با دين اسلام که کتاب اصلي آن (قرآن) به زبان عربي است افزود و او را تبديل به يک رند آزاد انديش کرد به گونهاي که بخش زيادي از ديوان حافظ به مبارزه با رياکاران اختصاص داده شده است. او تعصبات را کنار کذاشته و فارغ ازهرقيد و بندي به مبارزه با کساني برخاست که دين و قدرت خودرا به عنوان سنگر و سلاحي براي تجاوز به حقوق ديگران مورد استفاده قرار ميدادند. حافظ در اين مبارزه به کسي رحم نميکند. شيخ، مفتي، قاضي و برخي حافظ رامانند نيچه و گوته فيلسوفي حساس به مسائل وجودي انسان ميدانند که آزادانديش است و دروغ ستيز و خرافات ستيز. حافظ، هما نگونه که سخنانش الهامي است، رنگ وبوي وحي نيز از آن استشمام ميشود. و سرا پا حکمت، عشق، جذبه، شوق، عرفان و زيبايي بينظير کلامي و شاعرانه است. حافظ، قرآن را نيکو ميدانسته، صدايي دلنشين داشته و بقول خودش، قرآن را با چهارده روايت، ميخوانده است
عشقت رسد به فرياد، ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخواني، با چهارده روايت
درک معاني اشعار حافظ، آنقدرها هم ساده و بيتکلف نيست. زيرا خود او براي درک معاني سخنان خود رمزي،وکليدي قايل شده است که تا آن رمز بدست نيايد، ازفهم آن عاجز ميمانيم. آن رمز وکليد،« کرامت نفس» انسان است.
من اين حروف نوشتم، چنانکه «غير» نداند
تو هم ز روي «کرامت» چنان بخوان، که تواني
رازي که بر «غير» نگفتيم و نگوييم
با دوست بگوييم که او، محرم راز است
خواجهء شيراز برغم انديشههاي غرض ورزان، به قرآن، الفت وعشق فراوان داشته است.همه کرا مت نفس، تقوا، سلا متي روح و بدن خود، و سحر خيزي و عبادات خود را حاصل عشق واز دولت قرآن، دانسته است.
قدر مجموعهء گل، مرغ سحر داند وبس
که نه هرکو ورقي خواند، معا ني دانست
مرغ سحر، همان عابد سحرخيز، همان عارف روشندل و همان عاشق جان باخته است
صبح خيزي وسلامت طلبي چون حافظ
هرچه کردم، همه از دولت قرآن کردم
چون حافظ، عارف است واهل معرفت، قرآن را تنها به نشانههاي حرفي و قرار دادي آن محدود نميکند، بلکه آنرا لوح وجود آدمي ميداند که خداوند، نشانههايش را در آن ثبت کرده تا مگر آدمي، آنرا به عشق و کرامت، بخواند؛ و بلکه خدا را بشناسد وآن، کتاب خودشناسي است. راز و رمز سخن حافظ را زاهدان ريا کار فهم نميکنند لذا مردمي که قرآن ميخوانند آنهاييکه رند وخراباتيند، زاهدان را با انها کاري نيست.
زاهد ار رندي حا فظ نکند فهم،چه شد؟
ديو بگريزد از آن قوم، که قرآن خوانند
مسلمانان گروههاي متعددي دارند. اين گروهها در طول تاريخ همواره با هم اختلاف و گاهي درگيري داشتند. اين درگيريها باعث ميشد که گاهي برخي از علماء به گونهاي رفتار کنند که عواطف هيچکدام از طرفين درگير برانگيخته نشود. البته گاهي هم با صدور فتوايي ازسوي حکومت دستگير و کشته ميشدند. خود همين حافظ شيرازي گرفتار اينگونه افراد بود. لذا ميگويد:
گر مسلماني از اين است که حافظ دارد
واي اگر از پي امروز بود فردايي
حافظ ميگويد: اينگونه مسلماني که ما مسلمانان داريم و هيچگونه پايبندي به احکام اسلام نيست، انسان را از عذاب آتش نميرهاند و بايد بيشتر از اين به فکر خود باشيم ودل را به حقيقت مسلمان کنيم. قاعدتا با ظاهر اشعار يک شاعر نميتوان نسبت به عقيده او داوري کرد گرچه در دادگاهها قاضيها ميتوانند به ظاهر کلام متهم نگاه کنند، ولي در مورد شاعران و عارفان شاعر چنين نيست بلکه بايد ديد مراد شاعر چيست.
شهيد مطهري معتقد است «اگر ميبينيم در ديوان و اشعار حافظ رابات و خراباتي و خمّار بت و زُنّار و تسبيح و چليپا مغ و ترسا و گبر و دير و مينا شراب و شاهد و شمع و شبستان خروش بربط و آواز مستان و ميو ميخانه و رند خرابات حريف و ساقي و نرد و مناجات نواي ارغنون و ناله ني صبوح و مجلس و جام پياپي خم و جام و سبوي ميفروشي، حريفي کردن اندر باده نوشي، زمسجد سوي ميخانه دويدن، در آنجا مدتي چند آرميدن، گرو کردن پياله، و... فراوان است، از اين الفاظ جاني است به زير هر يک از اينها و جهاني است که تو جانش را طلب، از جسم بگذر مُسمّا جوي باش از اسم بگذر فرو نگذار چيزي از دقايق که تا باشي زاصحاب حقايق» (تماشاگه راز، ص 118)
در اين که حافظ يکي از علماي بزرگ اسلام است ترديدي نيست و از اول تا آخر براساس احکام الهي زندگي کرد و هيچگاه پا از دايره دستورات الهي بيرون نگذاشت و به هيچ آيين ديگري غير از اسلام تمايل پيدا نکرد. افرادي که بهرهاي از دانش نداشتند واشعار حافظ را ميديدند، با ديدن يک بيت، او را به آييني نسبت ميدادند. به عنوان مثال، وقتي که ميديدند حافظ ميگويد:
اين قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت يار به انفاس عيسوي (تماشاگه راز، ص126)
*حافظ در دوران جواني بر علوم مذهبي و ادبي روزگار خود تسلط يافت. او هنوز دهه بيست زندگي خود را سپري ننموده بود که به يکي از مشاهير علم و ادب ديار خود تبديل شد
*نظام هستي در انديشه حافظ همچون ديگر متفکران عارف، نظام احسن است، در اين نظام گل و خار در کنار هم معناي وجودي مييابند
*درک معاني اشعار حافظ، آنقدرها هم ساده و بيتکلف نيست. زيرا او براي درک معاني سخنان خود رمزي و کليدي قائل شده که تا آن رمز به دست نيايد، ازفهم آن عاجز ميمانيم
*خواجهء شيراز برغم انديشههاي غرض ورزان، به قرآن، الفت و عشق فراوان داشته است. همه کرامت نفس، تقوا، سلا متي روح و بدن خود، و سحر خيزي و عبادات خود را حاصل عشق واز دولت قرآن، دانسته است