مکانيسم ماشه، فراتر از پرونده هستهاي،محمدصادق دانشجو، کارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتيبا
مکانيسم ماشه، فراتر از پرونده هستهاي،محمدصادق دانشجو، کارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتيبا آغاز به کار دولت چهاردهم، اميدها بر آن بود که در فضاي جديد، دستگاه ديپلماسي بتواند از طريق مذاکره با آمريکا و رايزنيهاي چندجانبه، راهي براي کاهش فشارهاي بينالمللي و بازکردن مسير تعامل بيابد. اين روند از زمستان سال گذشته کليد خورد و تا همين اواخر، در قالب مذاکرات مسقط و معاهده اخير ايران با آژانس انرژي اتمي در قاهره ادامه داشت. اما همانطور که امروز شاهديم، اين تلاش نتوانست مانع از فعالشدن «مکانيسم ماشه» شود. پرسش اصلي اکنون اين است که چرا با وجود بهکارگيري تمام ظرفيتهاي ديپلماتيک، نتيجه ملموسي حاصل نشد؟نخست بايد به این اصل ساده در روابط بينالملل اشاره کرد که مذاکره زماني معنا دارد که طرف مقابل چيزي بخواهد و شما نيز امتيازي براي ارائه داشته باشيد. تحريمها دقيقاً در همين چارچوب تعريف ميشوند؛ ابزاري براي اعمال فشار و کشاندن کشور هدف به پاي ميز مذاکره. به بيان ديگر، تحريمها «اهرم فشار نرم» هستند که به جاي توپ و تانک، از ابزارهاي اقتصادي و حقوقي بهره ميگيرند تا رفتار طرف مقابل را تغيير دهند.اکنون بايد پرسيد آمريکا در اين مذاکرات غيرمستقيم از ايران چه ميخواست؟ پاسخ روشن است. هدف اصلي واشنگتن ديگر صرفاً برنامه هستهاي ايران نيست. گزارشهاي آژانس بارها تأييد کردهاند که فعاليتهاي هستهاي ايران از مسير نظامي منحرف نشده است و حتي فتواي رهبري جمهوري اسلامي نيز توليد سلاح هستهاي را ممنوع ميداند. با اين حال، غرب و بهويژه آمريکا و اسرائيل بهخوبي ميدانند که پرونده هستهاي بيشتر بهانهاي براي فشار است، نه علت اصلي نگرانيها. دغدغه اصلي آنها در سالهاي اخير، توان موشکي ايران و حضور منطقهاي آن در حمايت از محور مقاومت بوده است.اين نگاه از منظر غربيها کاملاً منطقي جلوه ميکند. آنها ميدانند که رفع تحريمها بدون تغيير در سياستهاي منطقهاي ايران، منابع مالي و اقتصادي بيشتري در اختيار تهران قرار ميدهد تا حمايت از محور مقاومت، حضور در خليج فارس و تقويت توان بازدارندگي موشکي خود را ادامه دهد. به همين دليل، در محاسبات غربيها، هرگونه امتياز دادن به ايران بدون محدود شدن سياستهاي منطقهاي آن، نه تنها سودي ندارد بلکه ميتواند تهديدي مضاعف باشد. از اين رو حتي مذاکرات مستقيم با ايران نيز از ديد آنها بيفايده جلوه ميکند؛ چراکه جمهوري اسلامي بهوضوح اعلام کرده است که در موضوعات بنيادين مانند حمايت از مقاومت يا حفظ توان موشکي کوتاه نخواهد آمد.در اين ميان نبايد فراموش کرد که رژيم صهيونيستي نقشي کليدي در برهم زدن هرگونه روند ديپلماتيک دارد. حمله اسرائيل به خاک ايران و ترور فرماندهان ايراني درست در بحبوحه مذاکرات، نشان داد که تلآويو روي اختلافات داخلي ايران حساب باز کرده بود. هدف اين حمله تنها آسيب نظامي نبود، بلکه تضعيف فضاي گفتوگو و ايجاد فضاي دو قطبي در داخل ايران بود تا مسير عاديسازي روابط با آمريکا يا اروپا دشوارتر شود. اين همان الگويي است که در قطر نيز تکرار شد؛ حمله به جلسه حماس در دوحه در شرايطي که واشنگتن منتظر پاسخ به پيشنهاد صلح بود. اسرائيل در عمل اثبات ميکند که مانع اصلي هر فرايند ديپلماتيک در خاورميانه است.ازسوي ديگر، نبايد غافل شد که ساختار سياست در آمريکا – بهويژه با حضور جمهوريخواهان و شخصي مانند ترامپ – تمايلي به مصالحه بنيادين با ايران ندارد. در شرايطي که رقابت ژئوپليتيک با چين و روسيه شدت گرفته، واشنگتن ميکوشد نشان دهد هنوز قدرت اول دنياست و ميتواند کشورهايي مانند ايران را مهار کند. بنابراين، حتي اگر دولت چهاردهم آماده گفتوگو و امتيازدهي باشد، طرف آمريکايي چيزي کمتر از «محدود شدن کنشگري منطقهاي ايران» را نميپذيرد.در نهايت بايد گفت مکانيسم ماشه بيش از آنکه بر سر فعاليتهاي هستهاي باشد، بر سر ماهيت کنشگري ايران در خاورميانه است. تا زماني که جمهوري اسلامي توان موشکي خود را بهعنوان ابزار بازدارندگي حفظ نمايد، هرگونه امتيازدهي غرب به ايران از ديد آنها بيفايده خواهد بود. ازسوي ديگر، تجربه تاريخي جمهوري اسلامي – از هشت سال دفاع مقدس تا تجاوزهاي مکرر اسرائيل – نشان داده است که ايران هيچگاه از قدرت بازدارندگي خود دست نخواهد کشيد. بنابراين، تقابل کنوني نه ناشي از سوءتفاهم يا کمکاري ديپلماتيک، بلکه نتيجه تضاد ماهوي ميان جايگاه مورد نظر ايران و منافع ادعايي غرب و اسرائيل است.فعال شدن مکانيسم ماشه نشان داد که نزاع اصلي ايران با غرب تنها بر سر سانتريفيوژها نيست، بلکه بر سر جايگاه ژئوپليتيکي و نقش منطقهاي ايران است. در چنين شرايطي، ديپلماسي ايران بايد هوشمندانهتر از گذشته عمل کند. اجتناب از پيامهاي متناقض داخلي، بازسازي روايت ايران در سازمان ملل، ايجاد شکاف در اجماع غربيها و استفاده از ظرفيت کشورهاي غيرمتعهد ميتواند بخشي از آثار اين بحران را کاهش دهد. مکانيسم ماشه ديگر يک واقعه فني نيست، بلکه حالا آزموني براي بلوغ سياست خارجي ايران است. اگر اين آزمون با عقلانيت، انسجام داخلي و ابتکار ديپلماتيک پاسخ داده شود، ميتوان از شدت بحران کاست. اما اگر به جاي آن، واکنشهاي هيجاني و مواضع متناقض ادامه يابد، خطر آن است که ايران نه تنها با تحريمهاي گستردهتر، بلکه با انزواي ژئوپليتيکي عميقتري مواجه شود.