موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13177
امام صادق عليه‌السلام  درياي بي‌پايان فقه

 

امام خميني احياگر اسلام ناب محمدي (ص) و فقه جعفري(ع) علاوه بر آنکه به اهل‌بيت عصمت و طهارت عليهم السلام عشق مي‌ورزيد، پيروي از آن بزرگواران را نيز افتخاري عظيم براي خويشتن و تمام شيعيان جهان مي‌دانست و اين افتخار را به بهانه‌هاي مختلف بر زبان جاري مي‌ساخت. آن پير فرزانه به قدري افتخار به خاندان عصمت را مهم مي‌دانست که نگارش وصيتنامه سياسي الهي خود را که در حقيقت پيام جاويد ايشان و خلاصه همه وصايا و پيامهاي زندگي پر برکتشان مي‌باشد با نگاهي عميق به حديث شريف «ثقلين» آغاز مي‌کند و در ادامه بطور مکرر اين جايگاه افتخار را که همواره در کنار قرآن قرار داشته و خواهد داشت گوشزد مي‌نمايد تا جائي که تأکيد مي‌نمايد: «....ما مفتخريم که مذهب ما جعفري است که فقه ما که درياي بي‌پايان است، يکي از آثار اوست....» آنچه مطالعه مي‌فرمائيد، بخشي از کلام امام خميني در وصف امام صادق عليه‌السلام است که در آستانه سالروز ولادت رئيس مذهب جعفري شما را به مطالعه آن دعوت مي‌نمائيم.

***

*... ما مفتخريم و ملت عزيز سرتا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پيرو مذهبي است که مي‌خواهد حقايق قرآني، که سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلکه بشريت دم مي‌زند، از مقبره‌ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخه نجات دهنده بشر از جميع قيودي که بر پاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان مي‌کشاند نجات دهد.

و ما مفتخريم که پيرو مذهبي هستيم که رسول خدا موسس آن به امر خداوند تعالي بوده، و اميرالمؤمنين علي‌ بن ابيطالب، اين بنده رها شده از تمام قيود، مامور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است.....

و ما مفتخريم که مذهب ما «جعفرى» که فقه ما که درياى بي‌پايان است، يکى از آثار اوست. و ما مفتخريم به همه ائمه معصومين -عليهم صلوات‌الله- و متعهد به پيروى آنانيم.

ما مفتخريم که ائمه معصومين ما -صلوات‌الله و سلامه عليهم- در راه تعالى دين اسلام و در راه پياده کردن قرآن کريم که تشکيل حکومت عدل يکى از ابعاد آن است، در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازى حکومتهاى جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم که مي‏خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده کنيم و اقشار مختلفه ملت ما در اين راه بزرگِ سرنوشت‏ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا مي‏کنند... (صحيفه امام، ج 21 صص396 و 397)

*معرف حضرت صادق- سلام‌الله عليه- بعد از اينکه خود پيغمبر معرف است، خود وجودش معرف است. اين فقهى است که با زبان ايشان بسط پيدا کرده است که براى احتياج بشر از اول تا آخر، هر مسئله‏ اى پيش بيايد، مسائل مستحدثه، مسائلى که بعدها خواهد پيش آمد، که حالا ما نمى ‏دانيم، اين فقه از عهده جوابش بر مى ‏آيد و هيچ احتياج ندارد به اين که يک تأويل و تفسير باطلى بکنيم. خود فقه، خود کتاب و سنت، خود فقهى که اکثرش را حضرت صادق- سلام‌الله عليه- بيان فرموده است، اين فقه همه احتياجات صورى و معنوى و فلسفى و عرفانى همه بشر را در طول مدت الى يوم القيامه [تأمين کرده،] اين محتوايش اين طور است. اينها معرفى است که خود اينها معرف اين بزرگواران‏‌اند و ما نمى ‏توانيم که از آنها تعريفى بکنيم که لايق آنها باشد. (صحيفه امام، ج‏20، ص: 409)

*حضرت امام صادق(ع) در شرايطى که تحت فشار حکام ستمکار قرار دارد و درحال تقيه به سر مى‏ برد و قدرت اجرايى ندارد و بسيارى اوقات تحت مراقبت و محاصره به سر مى ‏برد، براى مسلمانان تکليف معين مى‏ کند، و حاکم و قاضى نصب مى‏ فرمايد. آيا اين کار آن حضرت چه معنا دارد؟ و اصولًا بر اين نصب و عزل چه فايده ‏اى مترتب است؟ مردان بزرگ، که داراى سطح فکر وسيعى مى‏ باشند، هيچ گاه مأيوس نگرديده و به وضع فعلى خود- که در زندان و اسارت به سر مى ‏برند و معلوم نيست آزاد مى‏ شوند يا نه- نمى‏ انديشند؛ و براى پيشبرد هدف خويش در هر شرايطى که باشند طرح نقشه مى‏ کنند تا بعداً اگر توانستند شخصاً آن طرح را به مرحله اجرا درآورند؛ و اگر خودشان فرصت نيافتند، ديگران- هر چند بعد از دويست يا سيصد سال- دنبال اين طرح بروند و اجرا نمايند. اساس بسيارى از نهضت هاى بزرگ به همين صورتها بوده است.

امام صادق(ع) علاوه بر دادن طرح، نصب هم فرموده ‏اند. اين نصب امام(ع) اگر براى‏ آن روز بود، البته کار لغوى محسوب مى ‏شد؛ ولى آن حضرت به فکر آينده بودند. مثل ما نبودند که فقط به فکر خودش باشد و وضع خود را بنگرد. فکر امت بوده؛ فکر بشر بوده؛ فکر همه عالم بوده است. مى‏خواسته بشر را اصلاح کند؛ و قانون عدل را اجرا نمايد. او بايد در هزار و چند صد سال پيش طرح بدهد، نصب نمايد تا آن روز که ملت‌ها بيدار شدند، ملت اسلام آگاه گرديد و قيام کرد، ديگر تحيرى نباشد وضع حکومت اسلامى و رئيس اسلام معلوم باشد. (ولايت فقيه "حکومت اسلامى"، متن، ص135 و 136)