موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13153
بازخواني سامانه تحليلي نظام در نبرد 12 روزه  بازآفريني قدرت اطلاعاتي، کليد بقاي هوشمندانه

بازخواني سامانه تحليلي نظام در نبرد 12 روزه

بازآفريني قدرت اطلاعاتي، کليد بقاي هوشمندانه

قادر باستاني تبريزي

جنگ‌ها، در عين ويرانگري، آيينه‌هايي بي‌رحمند که نقاط کوري را آشکار مي‌کنند که در روزهاي صلح از ديد پنهان مانده‌اند. آنچه در مواجهه نظام با جنگ 12روزه اخير برجسته شد، اخلال در ارزيابي برخي مؤلفه‌هاي اطلاعاتي-تحليلي بود؛ وضعيتي که مي‌تواند با رويکردي آينده‌نگرانه، به فرصتي براي بازتعريف ظرفيت‌هاي نرم‌افزاري امنيت ملي تبديل شود.

در جهاني که جنگ‌ها ديگر فقط در ميادين فيزيکي رخ نمي‌دهند، بلکه در ذهن مخاطبان، پلتفرم‌هاي ديجيتال و لايه‌هاي پنهان رسانه‌اي و سايبري نيز جريان دارند، قدرت ملي بيش از آن‌که به ابزار نظامي متکي باشد، به توان ارزيابي، تحليل و سياست‌سازي مؤثر وابسته شده است. از اين منظر، بازنگري در سامانه تحليل اطلاعاتي کشور، نه فقط واکنشي صرف به يک رخداد، بلکه گامي راهبردي در جهت ارتقاي قدرت شناختي نظام جمهوري اسلامي است؛ ظرفيتي که رمز بقاي هوشمندانه در شرايط نوين نظم منطقه‌اي و جهاني خواهد بود.

جنگ‌ها همواره فرصت‌هايي نادر براي سنجش و بازآرايي ساختارهاي حاکميتي هستند، چراکه آنچه در زمان صلح ممکن است در هاله‌اي از توجيه و تکرار پنهان بماند، در شرايط بحراني تمام‌قد نمايان مي‌شود. جنگ 12 روزه اخير در منطقه، گرچه با برخي دستاوردهاي راهبردي براي جبهه مقاومت همراه بود، اما از منظر تحليل اطلاعاتي، نشانه‌هايي از نياز به بازتعريف سازوکارهاي دريافت، پردازش و برآورد اطلاعات در سطوح ملي را به نمايش گذاشت.

اشتباه رايج در مواجهه با چنين وضعيت‌هايي، حواله دادن مسئوليت‌ها به يک نهاد خاص يا چند فرد است. بديهي است، کمبود اطلاعاتي، غالباً حاصل اختلال در «زنجيره دانايي» است؛ از جمع‌آوري داده‌هاي ميداني تا تفسير راهبردي، از انتقال تحليل به تصميم‌گير تا اعمال آن در ميدان. اگر هر يک از اين حلقه‌ها دچار ضعف باشد، نتيجه چيزي جز سوءبرداشت، تصميم‌هاي نادرست و تحرکات پُرهزينه نخواهد بود.

جنگ اخير، بي‌ترديد آغاز يک مرحله جديد از مواجهه‌هاست؛ مرحله‌اي که در آن، نه فقط موشک و تانک، بلکه روايت و معنا، باور و احساس، مخاطب و ذهن او تعيين‌کننده است. در اين ميدان، آنکه توان تحليل دقيق‌تر، روايت هوشمندانه‌تر و سياست‌گذاري چابک‌تر داشته باشد، برنده واقعي است. نظام اسلامي بايد خود را براي اين سطح از جنگ آماده کند؛ سطحي که در آن «سامانه شناختي» به اندازه «سامانه پدافندي» اهميت دارد.

در ساختارهاي پيشرفته حکمراني، پذيرش نواقص در سامانه‌هاي تحليل اطلاعاتي نه تنها نشانه ضعف نيست، بلکه گام نخست در مسير بازسازي و ارتقاي قدرت راهبردي کشورهاست. آمريکا، روسيه و حتي رژيم صهيونيستي بارها و بارها پس از حوادثي غيرمنتظره، دست به اصلاح بنيادين در سيستم‌هاي ارزيابي اطلاعاتي خود زده‌اند. جمهوري اسلامي نيز اکنون در موقعيتي مشابه قرار دارد که مي‌تواند از اين مرحله، براي بازآفريني قدرت نرم‌افزاري خود بهره گيرد.

به بيان دقيق‌تر، حاصل نبرد اطلاعاتي در جنگ 12 روزه، اگر به تأملي عميق و تحولي ساختاري نيانجامد، خود به آستانه‌اي براي ناکامي‌هاي بزرگتر در آينده بدل خواهد شد. راه پيش‌رو، نه در نفي واقعيت، بلکه در تبديل آن به سکوي بازآفريني قدرت اطلاعاتي و شناختي جمهوري اسلامي ايران است و اين مسير، تنها با صداقت در تحليل، شجاعت در اصلاح، و هوشمندي در سياست‌سازي ميسر است.

در نبرد اخير، در سطح تحليل شناختي-رسانه‌اي، خلأهايي ديده شد که نشان از لزوم هم‌افزايي بيشتر ميان نهادهاي اطلاعاتي، رسانه‌اي و راهبردي دارد. روايت‌سازي مؤثر، پيش‌بيني واکنش‌هاي افکار عمومي جهاني، هماهنگي در پيام‌رساني و پيشگيري از غافل‌گيري ادراکي، همگي جزو عرصه‌هايي هستند که نيازمند بازتعريف جايگاه در الگوي تصميم‌سازي کشورند. تجربه‌نگاري‌هاي کشورهاي توسعه‌يافته در زمينه حکمراني اطلاعاتي نشان مي‌دهد تهديدهاي نوظهور غالباً در شکاف بين ساختارهاي سنتي و تحولات محيطي بروز مي‌کنند. به همين دليل مهم‌ترين گام، شکل‌گيري يک سامانه تحليل يکپارچه، چندلايه و متکي بر داده‌هاي واقعي و هوش تحليلي است؛ سامانه‌اي که نه صرفاً در لحظه بحران، بلکه در ساختار روزمره حاکميتي، نقش‌آفريني مستمر داشته باشد.

پيشنهاد مشخص آن است که کميته‌اي حرفه‌اي، فرا نهادي و مستقل، با مأموريت بررسي روندهاي تحليلي مرتبط با بحران اخير، شکل گيرد. اين کميته مي‌تواند با بهره‌گيري از ظرفيت نهادهاي امنيتي، رسانه‌اي، دانشگاهي و پژوهشي، نه فقط منشأ خلأهاي تحليلي را شناسايي کند، بلکه مدلي براي تعاملات ميان‌حوزه‌اي در مديريت دانش امنيت ملي ارائه دهد.

مهم‌ترين اولويت، بازطراحي سامانه تحليلي نظام است. ديگر نمي‌توان صرفاً بر تحليل‌هاي سنتي يا گزارش‌هاي ميداني محدود تکيه کرد. تهديدات شناختي، عمليات‌هاي رواني، الگوريتم‌هاي شبکه‌هاي اجتماعي، بازيگران غيردولتي، و مهم‌تر از همه، سياليت افکار عمومي، نيازمند ابزارها و نرم‌افزارهاي تحليلي نوين‌ هستند. تنها سامانه‌اي مي‌تواند تهديد را به فرصت بدل کند که هم به داده‌هاي واقعي و به‌روز دسترسي داشته باشد، هم از هوش تحليلي جمعي بهره ببرد و هم با سياست‌سازان ارتباط مؤثر و سازنده داشته باشد.

بايد بپذيريم که قدرت اطلاعاتي و تصميم‌سازي راهبردي، اصلي‌ترين مؤلفه بقاء در نظم نوين جهاني است. سامانه تحليلي جمهوري اسلامي بايد بتواند داده را به شناخت، شناخت را به سياست، و سياست را به کنش مؤثر بدل کند. اين امر تنها از مسير بازنگري ساختاري، چابک‌سازي نهادي و تعامل عقلاني ميان اجزاي حکمراني ممکن است. مسئله امروز ما، ناتواني در دفاع يا حمله نيست، بلکه چگونگي درک دقيق تحولات، پيش‌بيني واکنش‌ها و تبديل تهديدها به فرصت است. اين، کاري نيست که صرفاً از عهده يک نهاد برآيد؛ بلکه نيازمند يک معماري شناختي کل‌نگر و اراده سياسي براي تحول‌خواهي در بستر آرامش و تدبير است.

نظام جمهوري اسلامي، اگر اين مقطع را به مثابه فرصتي براي بازآرايي نظام تحليلي-اطلاعاتي خود درک کند، نه‌تنها آسيب‌پذيري‌ها را کاهش مي‌دهد، بلکه به الگويي نوين از حکمراني شناختي در منطقه بدل خواهد شد؛ الگويي که در آن، خرد جمعي، داده‌هاي واقعي و سياست‌سازي هوشمند، پشتوانه اقتدار ملي خواهند بود. بازي آينده، بازي ذهن‌هاست و پيروزي در آن، نيازمند درکي تازه از اطلاعات، تحليل و تصميم است.