*رضا ساعي
سخنراني دونالد ترامپ در هشتادمين نشست عمومي سازمان ملل نه يک بيانيه سياسي بود و نه حتي يک برنامه عمل ديپلماتيک. اين سخنراني، نمايش عرياني از فاشيسم قرن بيست و يکم در هيئت پوپوليسم بود؛ صحنهاي که در آن خودشيفتگي بيمارگونه، شارلاتانيزم رسانه اي، و حقارت نسبت به انسانيت به وضوح تمام به نمايش گذاشته شد.ترامپ در اين سخنراني نه تنها به خود ميباليد که «جهان را از دست سياستهاي فاسد نجات ميدهد»، بلکه به شکلي تحقيرآميز، همکاران و متحدان سنتي آمريکا را با زباني بازاري و عوام فريبانه مورد تمسخر قرار داد. وقتي يک رئيسجمهور در بلندترين تريبون جهاني سازمان ملل، توافقات زيست محيطي را «کلاهبرداري» مينامد و بحران اقليمي را افسانه ميخواند، معنايش روشن است. او نه تنها با حقيقت دشمني دارد، بلکه بقاي نوع بشر را نيز قرباني جاه طلبيهاي شخصي و خود شيفتگي بيمارگونه خود ميکند.نارسيسيسم برهنه، فاشيسم عرياناين سخنراني هيچ چيزي جز آينه روان ترامپ نبود؛ رواني متورم از توهم عظمت ويران شده توسط خو دشيفتگي. او جهان را نه همچون شبکهاي از ملتها و مردمان با حقوق برابر، بلکه همچون صحنهاي براي نمايش خود ميبيند. در هر جمله او، يک «من» غول آسا بر همه چيز سايه انداخته بود."من بزرگترينم، من حقيقت را ميگويم، من در برابر همه ايستادهام". اين «من» نه يک ضمير ساده، بلکه نشانه يک پروژه سياسي خطرناک است، پروژهاي که ميخواهد جهان را به تصوير کاريکاتوري ذهن يک ديکتاتور بدل کند.زبان تحقيرگر ترامپ عليه مهاجران، عليه کشورهاي ضعيف تر، عليه توافقات جهاني، فقط يک «سياست» نيست؛ اين زبان، ايدئولوژي فاشيسم است که دوباره لباس رسمي پوشيده و بر صحنه جهان ظاهر شده است. او آشکارا ميگويد: جهان يا بايد تسليم «من» شود يا به ورطه نابودي فرو غلتد.شارلاتانيزم در سطح جهانيترامپ استاد شارلاتانيسم است. حقايق را انکار ميکند، دروغ را به جاي واقعيت مينشاند، و با بازي با واژههاي هيجان برانگيز، جماعتي از پيروان کور را به دنبال خود ميکشاند. وقتي تغيير اقليم را «کلاهبرداري» مينامد، به خوبي ميداند که ميليونها انسان در سراسر دنيا زير بار خشکسالي، سيل و آتشسوزي جان ميبازند. او اين را انکار نميکند چون نميداند؛ بلکه انکار ميکند چون حقيقت براي او بيارزشتر از لحظهاي تشويق و کف زدن است. اين همان سطح شارلاتانيزمي است که در تاريخ بارها به جنايات بزرگ ختم شده است.چهره ضد انسانيچهره واقعي ترامپ در اين سخنراني نه چهره يک رهبر سياسي، بلکه چهره يک شارلاتان تحقيرکننده و ضد انسان بود. او از درد و رنج ميلياردها انسان سخن نگفت، از جنگها، قحطيها، آوارگيها، يا فاجعههاي انساني. تنها دغدغه او مرزهاي آمريکا، منافع سرمايهداران آمريکايي، و تثبيت خود بهعنوان «منجي» بود. اين سخنراني نه نماينده مردم آمريکا بود، نه حتي نماينده سياست رسمي يک کشور؛ اين سخنراني نمايش يک فرد منزوي، متوهم، و تشنه قدرت بود که ميخواهد جهان را تحقير کند تا احساس بزرگي کند.يک هشدار جهانياين سخنراني بايد براي همه مردم جهان يک زنگ خطر باشد. ما نه با يک سياستمدار معمولي، بلکه با نماد يک جريان جهاني روبرو هستيم؛جرياني که حقيقت را انکار ميکند، انسانيت را تحقير ميکند و فاشيسم را دوباره بر صحنه تاريخ مينشاند. سکوت در برابر چنين نمايش هايي، همان چيزي است که فاشيسم را تغذيه ميکند.ترامپ در سازمان ملل جهان را تهديد نکرد؛ او جهان را تحقير کرد. و تحقير انسانيت، همان لحظهاي است که بايد همه با صدايي بلند فرياد بزنند: نه!