
بسمالله الرحمن الرحيم
ناديده گرفتن تهديدهاي دشمن خونخواري همچون رژيم غاصب و جعلي صهيونيستي که در جنگ تحميلي 12 روزه کينه عميق خود نسبت به ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي را نشان داد، نوعي انتحار است. ديديم که در ميانه اين تهاجم وحشيانه، آمريکا نيز به فرمان دونالد ترامپ رئيسجمهور روانپريش اين کشور وارد جنگ عليه ايران شد و تأسيسات هستهاي کشورمان را بمباران کرد. گزارشهاي فني نظاميان آمريکائي و اروپائي هم حکايت از اين دارند که طراحي جنگ تحميلي 12 روزه با آمريکا بود و تدارک امکانات و تجهيزات نيز توسط آمريکا صورت گرفت و رژيم صهيونيستي فقط مجري اين طرح بود البته تعدادي از کشورهاي اروپائي و دولتهاي منطقه خاورميانه نيز با مهاجمان همراهي کردند و سرسپردگي خود نسبت به آمريکا و صهيونيسم را به اثبات رساندند.
درست است که جنگ 12 روزه با قدرتنمائي نيروهاي مسلح ايران و مقاومت مردم کشورمان در برابر وسوسههاي دشمنان، متوقف شد ولي ما هماکنون درحالت «نه جنگ – نه صلح» قرار داريم و نبايد کيد دشمنان را ناديده بگيريم. اقتضاي چنين شرايط حساسي اينست که حکمرانان کشور بيش از هر چيز براي استحکام سنگر داخلي که پشت جبهه يا عقبه ناميده ميشود تلاش کنند و به اين واقعيت انکارناپذير توجه نمايند که موفقيت نيروهاي مسلح در نبرد احتمالي آينده مرهون همراهي مردم و بيدغدغه بودن کساني است که پشت جبهه يا عقبه را تشکيل ميدهند. در صورتي که حکمرانان از همراهي مردم برخوردار باشند قطعاً هيچ قدرت خارجي نميتواند در تحقق اهداف تجاوزکارانهاش ذرهاي موفقيت به دست بياورد.
همراهي مردم با حکمرانان با دو شرط تحقق مييابد. اول اينکه مردم دچار دغدغههاي معيشتي نباشند و دوم اينکه مطمئن باشند جامعه جولانگاه مفسدين اقتصادي نيست. با اينکه اکنون مردم ايران با دغدغه معيشتي و جولان دادن مفسدين اقتصادي در جامعه مواجهند، حکمرانان ما اگر اراده کنند ميتوانند اين هردو مشکل را برطرف نمايند و زمينه را براي موفقيت قطعي مدافعان کشور در نبرد احتمالي با دشمنان فراهم سازند.
اين روزها با اينکه لازم است شاهد مقابله با فساد اقتصادي و برخورد جدي با مفسدين باشيم، متأسفانه ميداندار شدن مفسد بزرگ اقتصادي بابک زنجاني به يکي از دغدغههاي مردم تبديل شده است. درباره اين شخص، ذهن مردم پر است از انواع سؤالهاي بدون جواب که سکوت مسئولين مربوطه و يا توجيهات غيرموجه آنان نگرانيها را بيشتر ميکند. يک سؤال اينست که چرا يک مفسد اقتصادي که به اعدام و رد مال محکوم شده بود، فقط با پذيرفتن رد مال از اعدام رهائي يافته است؟ حکم اين بود که علاوه بر رد مال، اعدام هم بشود ولي با اين توجيه عجيب که چون پذيرفته اموال به غارت برده را پس بدهد، حکم اعدام لغو شده است!
سؤال ديگر اينست که برخلاف ادعاي برگرداندن اموال، بانک مرکزي ميگويد بابک زنجاني يک ميليارد و 967 ميليون يورو به سيستم مالي کشور بدهکار است و غير از 15 ميليون دلار هيچ پرداختي نداشته است. با اينحال چگونه او توانسته از حکم اعدام خلاصي يابد و از زندان نيز خارج شود؟ مهمتر اينکه يک مفسد اقتصادي با اينهمه بدهي به سيستم مالي کشور ميگويد من آمادهام 50 ميليارد دلار پشت دست کشور بگذارم و خود را صاحب بزرگترين شرکت تاکسيراني و ريلي و باربري ميداند. او در حالي که محکوم و صاحب سنگينترين پرونده فساد اقتصادي است چگونه توانسته به سرعت اينهمه ثروت به دست بياورد؟ سؤال اساسيتر اينست که در کشوري که دچار بحران اقتصادي است و در آن دهها ميليون نفر زير خط فقر بسر ميبرند، چگونه يک مفسد اقتصادي که در مسير زندان و تجارتخانه در رفت و آمد است ميتواند به اينهمه امکانات دست يابد، با محافظان و اطرافيان و تشريفات وارد نمايشگاه شود و مورد استقبال رسمي قرار گيرد و در مصاحبهها خود را طلبکار نشان دهد؟
حضرات مسئولان براي عبور از اين سؤالها به هر توجيهي متوسل شوند نميتوانند افکار عمومي را قانع کنند. اين مانورهاي قدرت يک مفسد بزرگ اقتصادي به معناي ادامه جريان فساد در جامعهايست که مردم آن بشدت فساد گزيدهاند و در آرزوي مبارزه بيامان با فساد هستند.