موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13178
آبروي اسلام را حفظ کنيد

بهره‌اي از کلام امام خميني پيرامون لزوم حفظ آبروي اسلام و جلوگيري از شکست مکتب

 

اشاره

امام خميني رضوان‌الله‌ تعالي‌ عليه، معتقد بودند شکست افراد، گروهها و جناح‌هاي سياسي در نظام جمهوري اسلامي چندان اهميتي ندارد، کما اينکه در رقابت‌هاي صحيح سياسي، گروهي شکست مي‌خورند و گروهي به پيروزي مي‌رسند. در انديشه امام خميني آنچه حائز اهميت بود، احتمال شکست مکتب و اسلام بخاطر عملکرد افراد و گروههايي بود که بنام اسلام و مکتب وارد عرصه سياست مي‌شوند و عملکرد آنها نه‌تنها باعث شکست خودشان، بلکه باعث ضربه خوردن مکتب و دين مي‌شود و خداي نکرده مي‌تواند به شکست مکتب منجر شود. امام خميني در اين زمينه از سيره پيامبر اکرم صلي‌الله عليه وآله و معصومين عليهم‌السلام مثال مي‌آوردند که در برخي از جنگ‌ها به ظاهر شکست خوردند، اما نهضت‌شان پيش رفت و آبروي اسلام را حفظ کردند. امام خميني حفظ آبروي اسلام در نظام جمهوري اسلامي ايران را، مشروط به عمل نکردن برخلاف قانون و خلاف اخلاق مي‌دانستند و نتيجه مي‌گرفتند که عمل خلاف مسئولين موجب خواهد شد که گفته شود اسلام هم مانند رژيم‌هاي ديگر است. ايشان مي‌فرمودند: در اين حالت اينطور نيست که بگوئيم من شکست خوردم يا شما شکست خورديد، بلکه چون ما مدعي اين هستيم که انقلاب ما و نظام ما اسلامي است، آبروي اسلام به خطر مي‌افتد و اگر اين جمهوري اسلامي شکست بخورد، يعني شکست مکتب. آنچه در ادامه مطالعه مي‌فرماييد، بخشي از سخنان حضرت امام خميني در اين زمينه است.

***

... ما تاريخ اسلام پيشمان هست و مي‌بينيم که پيغمبراکرم در بعضي از جنگها شکست خورده. در مکه هم که بوده است دائماً در انزوا، و بدون اينکه بتواند يک کاري انجام بدهد. گاهي حبس بوده است توي آن غار. خوب، حبس بود آنجا. مدينه هم که تشريف آوردند، البته نهضت را پيش بردند، لکن [در] بعضي جنگها شکست خورد.

حضرت امير - سلام‌الله‌عليه - هم در جنگ با معاويه شکست خورد. يعني شکستي که از لشکر خودش، از آن اشخاص نادان مقدس مآب شکست خورد. حضرت سيدالشهدا هم شکست خورد و کشته شد. اما پيروزي نهايي را داشتند آنها. مکتبشان شکست نخورد با کشته دادن. دشمنشان را عقب زدند. معاويه و بساط معاويه را که مي‌خواست اسلام را به صورت يک امپراتوري درآورد [و] برگرداند به زمان جاهليت، و آن اوضاع جاهليت، شکستش دادند. يزيد و اتباع يزيد دفن شدند تا ابد، و لعن مردم بر آنهاست تا ابد، لعن خدا هم بر آنهاست و آنها خودشان محفوظ بودند. ما هم اگر چنانچه اينطور شکست بخوريم، افتخاري است برايمان. و اشکالي هم برايمان نيست که همان طوري که مجاهدين صدر اسلام شکست مي‌خوردند، ما هم شکست بخوريم. اين نهضتمان پيش مي‌رود و آبروي اسلام محفوظ مي‌ماند. تا آخر هم محفوظ مي‌ماند. اما اگر حالا که ما مدعي اين هستيم که انقلاب اسلامي است و جمهوري اسلامي است و امثال ذلک، و ما در اين جمهوري اسلامي شکست بخوريم به [اين‌] عنوان، [شکست ما] يعني شکست مکتب، يعني گفته بشود که رژيم طاغوتي عوض شده يک رژيم طاغوتي ديگر آمده [اين خطرناک است‌] که دشمنهاي ما هم همچو نيست که اکتفا کنند به اينکه مثلاً، فلان کميته خلاف کرده است، فلان دادگاه خلاف کرده، اين را مي‌آورند روي اينکه آخوندها اينجوري‌اند، به اين هم اکتفا نمي‌کنند که روحانيين اينجوري‌اند اينها با اسلام مخالفند. مي‌گويند اسلام هم همان بود. اسلام هم همان مثل رژيمهاي ديگر است.

گناهي نابخشودني و ننگي ابدي

اينطور نيست که اگر من شکست بخورم، شما شکست بخوريد، بياورند بگويند زيد شکست خورده. يا اگر من خلاف بکنم، بيايند، بگويند فلاني خلاف کرده، اين‌جور نيست. از فرد به نوع و از نوع به اصل مقصد مي‌کشانند. دشمن اصل اسلامند و قلمها هم براي اصل اسلام به کار مي‌رود. و ما را مي‌خواهند که در داخل خودمان پوک کنند و منهدم کنند از داخل خودمان. اگر هم همين قدر بود که ما از بين مي‌رفتيم لکن مکتبمان محفوظ مي‌ماند، اشکال نداشت. لکن آنها مقصدشان اين است که مکتب را بهش صدمه بزنند. و اين يک مسئوليت بزرگ، جانفرسايي براي ما آمده است. يک مسئوليتي است که اگر خداي نخواسته ما تقصير بکنيم در اين قضايا، اگر چنانچه ما بخواهيم براي مثلاً فرض کنيد که فلان امام جماعت بخواهد براي رواج بازار خودش يک کاري انجام بدهد، در کميته عمداً يک کسي کاري انجام بدهد، به طوري که دست دشمنهاي ما، قلمهاي مسمومشان که هست بهانه پيدا بکنند و حمله کنند به آن چيزي که اساس است، و آن عبارت از اسلام است، ما يک گناهي مرتکب شديم که بخشودني نيست تا آخر. گناهي بخشودني هست پيش خدا که صدمه‌اش به خود آدم برسد، خود آدم آلوده بشود يا افرادي فرض کنيد، اما آني که با اساس اسلام با اساس اسلام برخورد بکند و بازي با اساس اسلام باشد، اين يک مطلبي نيست که به ما ببخشند، و اين ننگي براي ما، و براي جامعه روحانيت در خارج پيدا خواهد شد که‌ تا آخر جبران نمي‌تواند بشود.

مقابله اسلام با کفر و مسئوليت سنگين علما

تکليف اهل علم در اين زمان از همه زمانهايي که بر اهل علم گذشته بيشتر است. از صدر اسلام تا حالا براي اهل علم اينطور صحنه پيش نيامده. آن روزي که حضرت امير -سلام‌الله‌عليه- در جنگ خندق بود که پيغمبراکرم مي‌فرمايند که اسلام تمامش با کفر تمام مقابله کرده، آن روز براي حضرت امير صحنه‌اي پيش آمده بود و مسئوليتي پيش آمده بود که چنانچه خداي نخواسته -به فرض محال- سستي مي‌شد، تا ابد بخشودني نبود، لکن او که اهل سستي نبود، او پيش برد. او يک ضربتش افضل از عبادت ثقلين شد در آن روز. امروز هم ما مواجهيم، اينطوري که در اين برهه از زمان که هستيم، اسلام مقابل با تمام کفر است. نه من و شما مقابليم، من و شما مطرح نيستيم. نه ملت ايران، اين هم مطرح نيست. اسلام الآن مطرح است. يعني مقابله بين اسلام است و کفر. و در اين مقابله مابين اسلام و کفر همه ملت مسئولند، همه مسئولند. لکن روحانيت بيشتر مسئول است. براي اينکه پاسداران درجه اول روحانيينند. اينها بيشتر مسئولند از ديگران. مي‌شود گفت که سنخ، صنف مثلاً کاسب، صنف کذا، اينها مثلاً اکثراً قاصرند، چطور، اما در اهل علم اين کم است، قصور کم است، مسئوليت هم زياد. بايد فکر بکنيد که اين مسئوليتي که الآن به عهده همه ما هست، چطور ما از زير بار مسئوليت بيرون برويم. نه شما آقايان اروميه و نه آقايان آذربايجان و نه آقايان تهران و قم [بلکه‌] همه علماي ايران، اين بار به دوش همه است، همه ملت است. سنگيني‌اش بيشتر به دوش علماست.

لغزش علما، خطر اساسي براي اسلام

بايد علما فکر بکنند. بايد محاسبه کنند خودشان را. يکي از چيزهايي که در منازل سِير هست محاسبه است که انسان آن وقتي که خلوت است بين خودش و خدا، خودش را به‌ حساب بکشد. محاسبه کند خودش را که من در اين راهي که دارم مي‌روم چه کردم امروز، من چه کردم؟ محاسبه کنيد خودتان را. هم محاسبه کنيم همه خودمان را و همه ملت، همه مسلمانها و در راس علما. آنقدر مسئوليت که به عهده آقايان اهل علم است، به عهده ديگران نيست آنقدر. آنها اگر چنانچه خداي نخواسته يک راهي بروند که راه خدا نباشد، چهره اسلام به دست آنها جور ديگر مي‌شود. کاري بکنيد که به عهده ما يک همچو مسئوليتي که هست، بتوانيم به آخر برسانيم.

از خدا بخواهيد که ماها از لغزش دور باشيم. خودتان بخواهيد براي خودتان، و براي همه ملت. ملت بخواهد براي خودش، و براي علما دعا کنند که اين طبقه لغزش پيدا نکنند که به لغزش آنها اسلام در خطر است. همه ما مکلفيم. همه مسئوليم و کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسئول‌اين براي همه است. لکن به عهده شما بيشتر است. شماها بايد بيشتر رعايت بکنيد. بيشتر در اين پستي که هستيد، که مسند اسلام است، بيشتر مراعات بکنيد. بيشتر مردم را مراعات کنيد. جامعه را بيشتر تربيت کنيد و همه مسئوليم و همه مسئوليد، و هرکس سعه نفوذش بيشتر است، مسئوليتش بيشتر است.

مسئوليت سنگين در حساسترين مقطع تاريخي

از خدا بخواهيد که ما بتوانيم و خودتان بتوانيد و ملت بتواند از اين مسئوليت بزرگي که به عهده‌اش هست، لااقل پيش خدا آبرومند باشد. پيش خلق بايد آبرومند باشد لکن نتوانست، پيش خدا آبرومند باشد. ما رفتني هستيم آقا! اين يک مسئله واضحي است. همه‌مان خواهيم رفت. همه‌مان در رحيل(1) هستيم. توي راهيم همه. من نزديک است، شما جوانيد، يک قدري عقبتر. آن هم معلوم نيست. مرگ هم معلوم نيست که براي پير و جوان فرقي بگذارد. يک امَد(2) معيني است. همه رفتني هستيم. کوشش کنيد که آن وقت که ملک موت مي‌آيد و مشاهده مي‌کنيد او را، او با شما به يک صورت رحمانيت عمل‌ کند. شما را که مي‌برد به يک صورت خوب ببرد. کوشش کنيد که آنجا که باب رحمت است بسته نشود و باب غضب باز بشود. از خدا بخواهيد که نشود اينطور. و اگر چنانچه ما در اين قدم که حساسترين قدم است در اسلام و براي همه و براي روحانيت و براي همه متفکرها و براي همه ملت، در اين موقعي که حساسترين مواقع است ايجاد اختلاف بينتان نکنيد، دسته‌بندي نکنيد، هر کسي براي خودش نکشد. خدا هست، خدا هست غفلت از او نکنيد. خدا حاضر است. همه ما تحت مراقبت هستيم وَاللهُ مِنْ وَرائِهمْ مُحيطٌ(3) مراقب است. آن خطرات قلب شما در مراقبت حق تعالي است. آن لحظات چشم شما در مراقبت حق تعالي است. آن حرکات زبان شما در محضر حق و در مراقبت اوست. توجه داشته باشيد که اين دنيا رفتني است، و حساب شما با کسي است که همه چيزتان تحت مراقبت بوده است. قضيه، قضيه معصيت انسان و قضيه اينکه من بنده خدا هستم و بنده خدا معصيتکار مي‌شود و اينها و کذا [نيست‌] قضيه، قضيه محاسبه بين شما و خدا تنها نيست. قضيه، قضيه اين است که امروز غير زمان طاغوت است. زمان طاغوت اگر يک شخصي، يک ملّايي يک غيرملّايي يک کار خلاف مي‌کرد، مي‌گفتند اين طاغوتي است، و اين مثلاً، آخرش مي‌گفتند ساواکي هست. نمي‌آمد سراغ اينکه بگويند اين حرفي که آخوندها از اول داد مي‌کردند و مردم را هم وادار مي‌کردند به داد کردن، اين حرف دروغ از کار درآمد اين....

چهره ديروز و چهره امروز روحانيت

آخوندها آن وقت مظلوم بودند. چهره مظلوم چهره محبوب است. شما در آن رژيم هرچه مظلومتر مي‌شديد محبوبتر مي‌شديد. هر که مظلومتر بود محبوبتر بود. چهره امروز، چهره مظلوميت نيست تا محبوب بشويد. چهره اين است که وقتي کار دست اينها آمد، هم اينها هم همانند. شما را به صورت ديگر درمي‌آورند. آنها هم که فرض کنيد که در اين کاري که من مي‌کنم يا شما مي‌کنيد، دخالت ندارند، آنها [را] هم پهلوي شما مي‌گذارند با يک چوب مي‌زنند. پس ما مسئوليت اسلام را داريم. مسئوليت مسلمانها را هم داريم. مسئوليت روحانيت هم داريم، همه چيز را. همه مسئول و هرکس سعه نفوذش بيشتر، مسئوليتش بيشتر. کاري بکنيد که آن اسلام عزيز، که امروز دست شماست، با يک صورت خوبي تحويل بدهيد به اعقابتان. يک صورت مشوه درست نکنيد که بگويند همين بود. اسلام نوراني است. با دست ماها مشوه مي‌شود.

و امروز روزي است که اگر خداي نخواسته ما در اين نهضت شکست بخوريم، شکست خورديم ديگر تا آخر. يکوقت بود که ما [پيوسته‌] مي‌گفتيم که طاغوت هست، ان شاء‌الله حکومت اسلامي بشود، ان شاء‌الله امور درست مي‌شود، همه حرفمان اين بود. ملت هم فرياد کردند که ما اسلام را مي‌خواهيم. اگر خداي نخواسته، حالايي که اينطور شده، به واسطه کجروي ماها، کجروي طوايف مختلف، کجروي احزاب، بعضي از احزاب، اگر خداي نخواسته از باطن ما را تهي کنند و ما را به جان هم بريزند و مهم نيست، که به جان هم بريزند، مهم اين است که با به جان هم ريختن، صورت اسلام را يک جور ديگر جلوه بدهند به دنيا. بگويند سر و کار آنها با دنياست. قلم آنها دستشان هست. همه چيزهاي گروهي، رسانه‌هاي گروهي دست آنهاست. ماها يک ملت ضعيفي هستيم، و جز يک حربه که ايمان بود، نداشتيم. همه تبليغات مال آنهاست. ما راه تبليغي نداريم. کاري ما نکنيم که در همه تبليغاتشان و همه جاي دنيا بگويند که اسلام اينطوري بود که در ايران بود.

شما ملاحظه مي‌کنيد در بعضي از اين ممالک که اسم اسلام رويش هست، الآن هم در همه جا مي‌گويند اسلام اين است که در اينجاست، خوب، اين يک چيز. مايي که ادعا داريم و ادعا مي‌کنيم همه‌مان -و صحيح هم هست ادعامان- که اسلام آن نيست که آنها مي‌گويند، اسلام يک اسلامي است که حکومتش يک حکومت خاص است، رژيمش يک رژيمي است غير همه رژيمهاي دنيا، عدل و انصاف هست در آن، حکومت‌ خداست، مايي که اين حرف را مي‌زنيم - و صحيح هم هست حرفمان - اگر گفتارمان با اعمالمان مخالف باشد [اسلام آسيب مي‌بيند]. مگر منافق چيست؟ يک دسته از منافقين در صدر اسلام بودند که گفتارشان با واقعشان مخالف بود. راجع به اصل اسلام مي‌آمدند مي‌گفتند ما مسلمانيم و نبودند.

اسلام، امانتي در دست علما

ما ادعا مي‌کنيم که ما روحانيون مسْلم هستيم. ما اول بايد از خودمان مايه بگذاريم. بيخود [دائماً] نگوييم ما خوب و ديگران بد. مايي که دعوي اين را داريم که ما هستيم که اسلام را مي‌خواهيم ترويج کنيم، اسلام را مي‌خواهيم تقويت کنيم، علاقه به اسلام داريم، احکام اسلام پيش ماست، ما بايد احکام اسلام را پخش بکنيم. مايي که اين مسائل را داريم مي‌گوييم و خودمان هم به صورت يک نفر آدمي که به اسلام به همه معنا ايمان آورده است و قبول دارد همه چيزش را و يک آدم متقي صالح کذاست، اگر، خداي نخواسته در باطن برخلاف اين باشيم، منافق نيستيم؟... (صحيفه امام، ج11، صص 496 تا 505)

ــــــــــــــــــــ

1- کوچ، کوچ کردن.

2- پايان، سرانجام، نهايت

3- سوره بروج، آيه 20

 

*حالا که ما مدعي اين هستيم که انقلاب اسلامي است و جمهوري اسلامي است و امثال ذلک، اگر ما در اين جمهوري اسلامي شکست بخوريم، [شکست ما] يعني شکست مکتب

*مايي که ادعا داريم در اسلام عدل و انصاف هست، حکومت‌ خداست، اگر گفتارمان با اعمالمان مخالف باشد، اسلام آسيب مي‌بيند

* اسلام مال همه است. اين امانتي است که خدا به همه داده است. شما هم اگر چنانچه فرض کنيد پاسداريد در يک جايي به اسم پاسداري اسلام، چنانچه پاسدار اسلام هم يک کاري بکند مي‌گويند اينها هم مثل سابق