موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13254
حکومت بر قلب ها

 

به مناسبت سالروز ولادت حضرت امام خميني

 

اشاره

سالروز ولادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله عليها در تقويم هجري قمري، سالروز ولادت حضرت امام خميني نيز هست. امام خميني در بيستم جمادي‌الثاني سال 1320 هجري قمري، مصادف با سالروز ولادت صديقه کبري پاي به عرصه وجود نهادند و در طول حيات پربرکت خود، به عنوان فرزند صديقه کبري اشاره قرآني خير کثير بودن «کوثر» را به منصه ظهور رساندند.

***

امام خميني بعنوان رهبر انقلاب اسلامي ايران، آئينه تمام نماي مردم بود و مردم جلوه‌گاه اراده حقجوي امام خميني. مردم ايران، به امام خميني بعنوان مظهر اراده الهي و جلوه‌گاه پاکي و صفا و رحمت و عدالت خدا عشق مي‌ورزيدند. آنها در وجود امام خميني چهره مصممي را که جز براي خدا نمي‌خروشد و جز براي خدمت به خلق خدا حرکتي نمي‌کند مي‌ديدند. آنها امام خميني را بعنوان نجات‌دهنده ملت ايران از چنگال استعمار و استکبار جهاني و بازگشت‌دهنده نسل کنوني جهان به فطرت الهي انسان با تمام وجود پذيرفته بودند و امام خميني بخاطر ايماني که به خدا داشت و رسالتي که براي نجات محرومان و مستضعفان جهان احساس مي‌کرد، از چنان نفوذ عميقي در ميان توده‌هاي مردم برخوردار بود که تاريخ آنرا براي انسان‌هاي عادي سراغ ندارد. همين نفوذ فوق‌العاده امام خميني در ميان مردم بود که توانست تمام توطئه‌هاي ابرقدرت‌ها براي تقسيم رهبري انقلاب را خنثي کند و انقلابي با اين عظمت را بدون تکيه بر اسلحه و بدون آنکه ذره‌اي به شرق يا به غرب تکيه کند به پيروزي برساند، انقلابي که نه‌تنها ازسوي ابرقدرت‌ها حمايت نشد بلکه همواره با توطئه‌هاي آنها روبرو بوده و اصولاً فلسفه وجودي آن نفي هرگونه سلطه ابرقدرت‌ها مي‌باشد.

امام خميني، تنها يک مبارز خستگي‌ناپذير نبود. او پيش از آنکه يک مبارز باشد، يک فقيه بود، يک اصولي بود، يک عارف بود، يک زاهد بود، يک فيلسوف بزرگ بود، يک مفسر قرآن بود، يک معلم اخلاق بود، يک مردم‌شناس بود و يک سياستمدار بزرگ بود. اينها همه در وجود يک انسان که در روز 20 جمادي‌الثاني 1320 قمري برابر با 1379 شمسي در شهرکي بنام خمين در 300 کيلومتري جنوب تهران در يک خانواده روحاني بدنيا آمد و در کودکي شاهد شهادت پدرش در راه مبارزه با رضاخان پهلوي بود، جمع شد و از او عالم مجاهدي ساخت که همه ملت‌هاي جهان براي نجات خود از استکبار جهاني به او چشم دوختند. او جهاد را از پدرش به ارث برد و علوم اسلامي و انساني را در حوزه علميه قم آموخت و مبارزات خود را عليه سلسله پهلوي از هنگامي که رضاخان پهلوي تصميم گرفته بود اسلام‌زدائي را بدستور استعمارگران در ايران آغاز کند شروع کرد و در سال 1342 هنگامي که بعنوان يکي از مراجع بزرگ شناخته شده بود به جرم حمله مستقيم به شاه و آمريکا دستگير شد و پس از 8 ماه زندان آزاد شد و بار ديگر به جرم حملات شديدتر به شاه و آمريکا در آبان 1343 دستگير و به ترکيه و سپس به نجف تبعيد گرديد. پس از 14 سال تبعيد و مبارزه بي‌امان عليه رژيم شاه و آمريکا و صهيونيسم جهاني، امام خميني در 13 مهرماه 1357 به دستور رژيم بعثي عراق از آن کشور اخراج شد و به پاريس رفت و در آنجا به مبارزات خود عليه استعمار ادامه داد تا در 12 بهمن 1357 در ميان استقبال پرشور ميليونها نفر از مردم ايران که در فرودگاه مهرآباد در انتظار او بودند به ايران بازگشت و انقلاب اسلامي را در 22 بهمن همان سال به پيروزي رساند.

نکته بسيار عجيب و معجزه‌آميزي که در اينجا وجود دارد، روابط قلبي متقابلي بود که ميان امام خميني و مردم ايران همواره برقرار بوده است. چهره‌هاي برجسته و انقلابي روحانيت که واسطه ميان امام و مردم ايران در هنگام تبعيد ايشان بودند و انقلاب را در داخل کشور رهبري مي‌کردند بارها اين نکته را متذکر شده‌اند که بسيار اتفاق مي‌افتاد که رهنمودي ازسوي امام به ما مي‌رسيد تا به مردم ابلاغ کنيم و آنها را براساس آن رهنمود رهبري نمائيم ولي پيش از آنکه ما مردم را از نظر امام مطلع نمائيم، مردم را مي‌ديديم که خودشان دقيقاً همانگونه وارد عمل شده‌اند که نظر امام بوده است. اين، بهترين نشانه پيوند قلبي امام و امت بود. پس از پيروزي انقلاب هم دقيقاً همين حالت ادامه يافت و خواسته‌هاي قلبي مردم دقيقاً در بيانات و تصميم‌گيري‌هاي امام متجلي بود. مهم اينست که اين رابطه عميق قلبي حتي در هنگامي که امام سال‌ها بود که از مردم خود دور بود نيز وجود داشت. اين مسأله بخوبي مي‌تواند رمز نفوذ عميق امام در توده‌هاي مردم ايران و همه مستضعفان جهان را بازگو کند. واقعيت اينست که امام خميني هيچگاه از متن جامعه جدا نبوده و همواره با دردها و رنج‌ها و مشکلات و محروميت‌هاي معنوي و مادي مردم آشنا بود. آنچه سبب بي‌علاقگي و بي‌اعتنائي ملت‌ها نسبت به دولت‌هاست، جدائي روحي آنها از يکديگر است. معمولاً دولتمردان بصورت تافته‌هاي جدا يافته در برج‌هاي عاج و دور از درد و مشکلات مردم زندگي مي‌کنند و حکومت را وسيله‌اي براي ارضاء اميال شخصي خود قرار مي‌دهند. به همين دليل است که نه آنها مردم خود را درک مي‌کنند و نه مردم آنها را از خود مي‌دانند. راه دولت‌ها از راه ملت‌ها جدا است.