ميدان گازي آرش و قدرت ايران در معماري امنيتي خليج فارسمحمدصادق دانشجو،کارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتيمجادله لفظي اخير ميان يکي از چهرههاي اصلي سياست خارجي ايران با دبير شوراي همکاري خليج فارس در دوحه، بار ديگر نام «ميدان گازي آرش» را از حاشيه به مرکز منازعات ژئوپليتيک منطقه آورد؛ ميداني که در ظاهر يک مخزن مشترک انرژي است، اما در واقع يک «خط شکست ژئوپليتيک» ميان ايران و ائتلاف عربي به رهبري عربستان محسوب ميشود. اين جدال لفظي تنها يک برخورد سياسي نبود؛ نشانهاي بود از آغاز مرحلهاي جديد در بازآرايي قدرت در خليج فارس که بدون شناخت آن، درک اهميت آرش براي مردم و دولت ايران ممکن نيست.در عالم سياست برخي نقاط جغرافيايي صرفاً «زمين» نيستند؛ «معنا» هستند. ميدان آرش نيز از همين جنس است. از دهه 1960 ميلادي که ايران حفاري اوليه را در منطقه انجام داد، اختلاف بر سر اين ميدان نه به دليل حجم گاز، بلکه به دليل فقدان تحديد حدود رسمي ميان ايران و کويت شکل گرفت. اين فقدان تحديد حدود، آرش را به يک «فضاي خاکستري حقوقي» تبديل کرد؛ فضايي که هر کشوري -بهويژه در شرايط تغييرات ژئوپليتيکي- ميکوشد آن را مطابق منافع خود تعبير کند.در نظريات روابط بينالملل، چنين نقاطي به «صحنههاي بازتوليد قدرت» شهرت دارند. هر بار که نظم منطقهاي دچار تغيير ميشود، بازيگران براي بازتعريف وزن خود به سراغ اين نقاط ميروند. جدول تحولات اخير در خليج فارس دقيقاً چنين وضعيتي را پديد آورده است و واکنش دبير شوراي همکاري خليج فارس در برابر سخنان ظريف در دوحه نشان داد که اکنون ميدان آرش را نه يک اختلاف محدود، بلکه بخشي از طرح کلان خود براي پيشبرد «هژموني نرم» در منطقه ميداند.گام مهمتر اما، تلاش عربستان و کويت براي تبديل اختلاف آرش از يک پرونده «دوطرفه» به پروندهاي «چندجانبه» در قالب شورا است. اين تغيير فرمت نزاع، تبعات راهبردي دارد. در ادبيات حقوق بينالملل درياها، هرگاه يک اختلاف دوجانبه به سطح چندجانبه ارتقا پيدا کند، وزن سياسي کشور مدعي بيشتر ميشود و امکان شکلگيري جبهههاي فشار هماهنگ افزايش مييابد. اين دقيقاً همان چيزي است که در دوحه ديده شد: دبير شورا با تکيه بر حمايت عربستان، روايت يکسويهاي از آرش ارائه داد و تلاش کرد ايران را به عنوان «طرف متجاوز به حقوق عربي» معرفي کند؛ روايتي که اگر تقويت شود، ميتواند بر مذاکرات آينده، بازار انرژي و حتي پروندههاي امنيتي اثر بگذارد.در ميان اين منازعات، دولت آمريکا نقش پنهان اما تعيينکنندهاي دارد. آرش براي واشنگتن نه به دليل ذخاير انرژي، بلکه به دليل کارکرد «اهرمسازي» آن مهم است. در شرايطي که مکانيسم ماشه، تحريمهاي جديد اروپا و فشارهاي امنيتي عليه ايران درحال تشديد است، باز کردن پروندهاي تازه در خليج فارس ميتواند به واشنگتن کمک کند تا از طريق متحدان عرب خود، فشار غيرمستقيم اما مؤثر بر ايران وارد کند. کويت براي نخستين بار پس از سالها با عربستان در اين پرونده همراه شده و اين هماهنگي نه محصول اختلافات تاريخي آنها، بلکه نتيجه فشار و طراحي قدرتي فرامنطقهاي است.اما چرا اين موضوع براي مردم ايران اهميت دارد؟ پاسخ را بايد در سه سطح جستوجو کرد.نخست، سطح اقتصادي: ميدان آرش بخشي از مهمترين کمربند گازي شمال خليج فارس است. هرگونه عقبنشيني يا ضعف در اين پرونده، مستقيماً به معناي کاهش سهم ايران از منابع انرژي است؛ سهمي که در آينده نقش کليدي در اقتصاد ايران خواهد داشت. جنگ انرژي در جهان پس از جنگ اوکراين، اهميت اين ميدان را بيش از گذشته کرده است؛ زيرا بازار انرژي جهاني اکنون به سمت شرق و آسيا درحال حرکت است و هر کشور که بتواند سهم خود را تثبيت کند، آينده اقتصادي مطمئنتري خواهد داشت.دوم، سطح امنيت منطقهاي: اگر ايران نسبت به آرش منفعل باشد، پيام آن چيزي فراتر از عقبنشيني در يک ميدان انرژي خواهد بود. اين عقبنشيني از نظر عربستان و امارات به معناي امکان «فشار قابل تکرار» تعبير ميشود. در نظريه امنيت منطقهاي، عقبنشيني در يک نقطه مرزي اگر شکل سياسي پيدا کند، زمينهساز امتيازخواهيهاي بعدي ميشود. به همين دليل است که تندترين واکنش دبير شورا در دوحه نه درباره ميزان گاز استخراجي، بلکه درباره «مرز دريايي» بود.سوم، سطح هويتي و وجهه بينالمللي ايران: ميدان آرش اکنون بخشي از نبرد روايتها شده است. عربستان و کويت تلاش ميکنند ايران را در فضاي رسانهاي و حقوقي در جايگاه کشوري قرار دهند که به مرزها احترام نميگذارد. اگر اين روايت جا بيفتد، در پروندههاي ديگر-از امنيت خليج فارس گرفته تا تنش با غرب- به ضرر ايران تمام خواهد شد.در چنين شرايطي، سخنان مطرحشده در دوحه يک هشدار است: پرونده آرش تنها با قدرت حقوقي و نظامي قابل مديريت نيست؛ نيازمند ديپلماسي هوشمندانه و کارآمد است. اين همان جايي است که اهميت حضور متخصصان روابط بينالملل معنا پيدا ميکند. آينده آرش، آينده سياست خارجي ايران است؛ و سياست خارجه کارزار احساسات سطحي نيست، ميدان خرد، تخصص و انسجام ملي است.