پس از ناکامي دولت اسرائيل در جذب کليميان ساکن آمريکا و انگليس آنها به سمت جذب يهوديان ساکن کشورهاي عرب و آفريقايي رفتند (در بسياري از مواقع با بمبگذاري در کنيسهها و مراکز اجتماعي) اين گروه از مهاجرين به ديد اشکنازيها شهروند درجه دو و نامطلوب بوده و به حاشيههاي فيزيکي و اجتماعي اسرائيل رانده شده و به صورت هدفمند تحت طرحی به اسم «عرب زدايي» قرار گرفتند. اين گروه به سرعت ياد گرفتند که بهترين مسير براي قبول شدن در ميان يهوديان اروپايي اليت، انکار و توهين به هويت عرب و شرقي خودشان ميباشد. ضمنا به علت ضعف خدمات دولتي در مناطق ميزراهي نشين، حضور موسسات مذهبي عمدتا تندرو در اين مناطق پررنگ بود و بسياري از شهروندان ميزراهي تحت تعليمات سنتي و مذهبي تندروترين گروههاي اسرائيل قرار گرفتند. آنها سپس در ارکان نظامي و امنيتي اسرائيل نفوذ پيدا کردند و در دوره نتياناهو نيز موفق به کسب کرسيهاي مهم دولت شدند. به گفته پروفسور پاپه، ادبيات و نژادپرستي آشکار در محتواي انتشار يافته توسط نيروهاي نظامي اسرائيل در غزه آشکارا نشان از اين نوع آموزش و پرورش دارد. هدف نهايي اين گروه براساس پيش گوييهاي مذهبي تشکيل مجدد امپراتوري سليمان و داوود است.چيزي که براي من قابل تأمل است علاقه ايرانيان برانداز به اين دولت مذهبي تندرو و خرافي در اسرائیل بر خلاف تنفر اين گروه از مذهب و البته نکات مشترک ايشان در نفي اصالت شرقي و غربزدگي و نژادپرستي افراطي است. شايد آنها هم احساس ميکنند براي داشتن اقبال در جامعه خود نياز به نفي خويشتن دارند!کريس هدجز روزنامه نگار برجسته و برنده جايزه پوليتزر که نيويورک تايمز را در اعتراض به سانسور مسائل خاورميانه ترک کرد و ايلان پاپه استاد دانشگاه و نويسنده و مورخ هستند.