الزامات پيروي از الگوهاي متعدد (2)استاد سيدجواد ورعي2. دوران آغازين يا تثبيت اسلام؟ دومين عنصري که د
الزامات پيروي از الگوهاي متعدد (2)استاد سيدجواد ورعي2. دوران آغازين يا تثبيت اسلام؟ دومين عنصري که در درک منطق رفتار ائمه(ع) تأثير دارد، آن که اين رفتار مربوط به آغاز ظهور اسلام و در مواجهه با تازه مسلمانان بوده يا در زمانه تحکيم و تثبيت مکتب اسلام بوده است. در بيانات امام علي(ع) به اين نکته توجه داده شده، آنجا که به سکوت ايشان در برابر غصب خلافت، بعد از رحلت پيامبر اعتراض شده است. امام در يک نامه به مردم مصر در سال 38 هجري، علت سکوت و همراهي خود با خلفاي غاصب را يادآور شده که ترسيدم اگر بر حق خلافت خويش پافشاري کرده و با خلفا درگير شوم، شکافي و لطمهاي بر اسلام وارد شود، به گونهاي که مصيبت آن بزرگتر از مصيبت غصب خلافت و از دست رفتن حکومت بر شما باشد، حکومتي که عمرش مانند سراب و ابرهاي زودگذر است. «... فامسکتُ يدي حتي رأيتُ راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، يدعون الي مَحقِ دين محمد(ص)، فخشيتُ ان لم انصر الاسلام و اهلَه اَن اري فيه ثُلماً او هدماً تکون المصيبة به علي اعظمَ من فوت ولايتکم الّتي هي متاع ايام قلائل، يزول منها ما کان کما يزول السّراب او کما يتفشّع السّحاب» (نهج البلاغه، نامه62) نگراني امام اين بود که اصرار بر حق ولايت خويش و عدم همراهي با خلفا پس از رحلت پيامبر و درگيري با آنان، با اين پيامد خطرناک مواجه شود که تازه مسلمانان بگويند: «اصحاب پيامبر گرفتار جنگ قدرت شده و براي دستيابي به حکومت به جنگ با يکديگر برخاسته اند»، و بدين وسيله ايمان و عقيده خويش را از کف بدهند و دين تازه پيامبر صدمه ببيند. درحالي که در دوران امام حسين(ع) بيعت نکردن با يزيد، صرف نظر از جهات ديگر، چنين پيامدي نداشت و امام از اين جهت نگران نبود، بلکه نگراني از اين جهت بود که با خلافت يزيد فاتحه اسلام خوانده شود. خود حضرت هم فرمود: «وعلي الاسلام السلام اذ قد بُليت الامة براعٍ مثل يزيد» (موسوعه کلمات الامام الحسين، ص285) به علي(ع) اعتراض کردند که شما چرا مانند رسول خدا محاسن خود را رنگ نميکنيد؟ فرمود: اشتباه شما آن است که گمان کرديد دستور پيامبر به رنگ کردن محاسن، يک دستور دائمي و براي همه شرايط بوده؛ درحالي که پيامبر براي آن که دشمن با مشاهده محاسن سفيد مسلمانان روحيهاش تقويت نشود، دستور رنگ کردن محاسن را داد تا دشمن پي نبرد که بسياري از سپاه اسلام سالخوردگان ضعيف هستند. ولي امروز چنين حکمتي درکار نيست تا ما هم محاسن خود را رنگ کنيم. وقتي منطق دستور و رفتار پيامبر به درستي درک نشود، اين گونه دچار خطا ميشوند.3. در مسند قدرت يا در عرض شهروندان؟ يکي ديگر از عناصر بسيار مهم که در درک منطق گفتار و رفتار ائمه(ع) تأثير دارد آن است که گفتار و رفتار آنان در مسند قدرت و خلافت صادر شده يا به عنوان يک شهروند؛ هر چند امام بودند اما بسط يد نداشتند؟ در تحليل گفتار و رفتار علي(ع) نميتوان دو موقعيت 25 ساله دوري از مسند خلافت و 5 ساله خلافت را ناديده گرفت. خود آن حضرت برخي از رفتارهاي خود را مستند ميکند به اين که زمامدار جامعه است و تکليفي متفاوت از عموم مردم را دارد. به عنوان نمونه، علاء بن زياد حارثي از برادرش حارث به علي(ع) شکايت کرد که «عبايي بر تن کرده و از دنيا دل کنده است. امام او را احضار کرد و به سبک زندگي او اعتراض نمود و فرمود:«اي دشمن کوچک خويش! شيطان حيرانت کرده و از راه منحرف ساخته، بر زن و فرزندت رحم نميکني؟ گمان ميکني آنچه بر تو حلال کرده اگر استفاده کني ناراحت ميشود؟ تو نزد خدا خوارتر از آني که ميپنداري.» او به امام پاسخ داد: «شما خود لباس خشن ميپوشي و غذاي نامطبوع ميخوري.» گويي ميخواست بگويد: من از شما پيروي کرده ام.امام پاسخي به او داد که نشان ميدهد در هر موقعيتي نميتوان هر رفتار و کردار امام را الگوي خود قرار داد. فرمود:«واي بر تو! من مانند تو نيستم.» سپس فرمود: «انّالله تعالي فرض علي ائمّة العدل ان يقدّروا انفسهم بضَعَفة الناس کيلا يتبيغ بالفقير فقرُه؛ زيرا خداوند بر پيشوايان عادل واجب کرده که زندگي خود را هم سطح زندگي مردم ضعيف کنند تا فقر مستمندان آنان را دچار اندوهي هلاکت بار نسازد.» (نهج البلاغه، خطبه 209) امام صادق(ع) اگر زندگي مرفّهي هم داشت، اولاً، بخاطر وضعيت اقتصادي و معيشتي خوب مردم در زمانهاي بود که خزانه کشور اسلامي مملوّ از ثروت بود و نوع مردم وضعيت خوبي داشتند. ثانياً، مسئوليت فقر و غناي مردم بر عهده امام نبود، چون قدرت و امکاناتي در اختيار نداشت. مردم هم ايشان را مسئول فقر و غناي خود نميدانستند. با اين حال، امام در مقطعي که در مدينه قطحي شد، دستور داد ارزاقي را که در منزل داشتند به بازار برده، بفروشند. اهلبيت امام تعجب کرده، اظهار داشتند: در شهر قحطي است، همه به دنبال جمع کردن مايحتاج خويش هستند، ما چرا بايد مايحتاج خود را در بازار عرضه کنيم؟ امام فرمود: «ما هم مثل مردم روزانه مايحتاج خود را از بازار تهيه ميکنيم.» اين رفتار يعني پاي بندي به اصل «مواسات با مردم». اين عنصر بسيار مهم است و در رفتار امام تأثير فراواني دارد. يکي از علل تفاوت رفتار امام حسن و امام حسين تفاوت جايگاه آنان بود. امام حسن خليفه پيامبر بود و مسئوليت جان و مال و همه شئون زندگي مردم بر عهده او بود. يک تصميم او ميتوانست سرنوشت امتي را دگرگون کند. او براي تصميم و رفتار خود که چنين تأثيري در سرنوشت مردم داشت، احساس مسئوليت ميکرد. لذا وقتي مقابله دو سپاه را با يکديگر مشاهده کرد، و با خيانت برخي از فرماندهان سپاه خود روبرو شد، براي حفظ دماء مسلمين تصميم بر صلح گرفت و حکومت را به معاويه واگذار نمود و در پاسخ اعتراض برخي از يارانش فرمود: «همه مثل شما فکر نميکنند و آماده جهاد و شهادت نيستند». و به مردم هم فرمود: «من نميتوانم چيزي (يعني جنگ و جهاد) را که خوشايند شما نيست، بر شما تحميل کنم و شما را وادار به جنگ و جهاد نمايم. درحالي که امام حسين(ع) در موقعيت خلافت نبود، بلکه به عنوان يک شخصيت ديني، اجتماعي و سياسي احساس مسئوليت کرد که بر عليه تصميم خطرناک امويان مبني بر تبديل خلافت اسلامي به سلطنت موروثي بايستد. ديگران را هم هر چند براي همراهي فراخواند، اما هرگز کسي را به همراهي مجبور نکرد، بلکه همگان را در انتخاب راه خويش آزاد گذاشت و حتي شب عاشورا بيعت خود را از يارانش برداشت تا هر که مايل است، برگردد. البته آن شب کسي امام را ترک نکرد. امام در طول سفر بارها همراهان خود را از حوادث با خبر ميکرد. وقتي خبر شهادت مسلم به کاروان حضرت رسيد، امام همگان را از اين حادثه آگاه کرد تا کسي به اميد استقبال کوفيان و تشکيل حکومت در کوفه امام را همراهي نکند، بداند چه خطراتي در انتظار است و آگاهانه و آزادانه تصميم بگيرد. حتي امام در يکي از خطابههاي خود فرمود: «مي ترسم شما ندانيد چه در انتظارتان است و مرا همراهي کنيد، درحالي که خدعه و نيرنگ نزد ما اهلبيت پيامبر حرام است.» اما در استقبال از مرگ و شهادت مسئوليت کسي را برعهده نداشت و تصميم آن حضرت با سرنوشت امت پيوند نخورده بود. هر کس مايل بود امام را همراهي کرد و تن به شهادت و سعادت ابدي داد و بسياري هم که همراهي نکردند، بعدها پشيمان شدند و توبه کردند. نکته حائز اهميت آن که، کساني که مسئوليت اداره کشور را بر عهده دارند و مسئول جان و مال و شئون مختلف زندگي مردمند، نميتوانند با استناد به سيره و سنت امام حسين(ع) به استقبال خطرات بروند، درحالي که ممکن است بسياري از مردم خواهان آن نباشند. فقيه نامور شيعي، صاحب جواهر که بيش از دويست سال است حوزههاي علميه ريزه خوار سفره فقاهت او هستند و امام خميني تأکيد بر حفظ فقه جواهري در حوزههاي علميه داشت، ميگويد: «کسي نميتواند به بهانه عشق به شهادت از مرگ استقبال کند، مگر آن که اطمينان داشته باشد، اصل اقدام او در استقبال از خطر مرگ مشروع است. عشق و علاقه به شهادت، هر مرگي را مشروع نميکند.» حتي اگر استقبال از خطر مرگ براي عدهاي که عاشق شهادت اند، مشروع هم باشد، چنان که داراي مسئوليت باشند، نميتوانند بدون رضايت و خواست مردم آنان را به عرصه خطر بکشانند. خلاصه آن که، پيروي از امام بدون توجه به شرايط، و بدون درک منطق رفتار آنان قابل تأسي و پيروي نيست.4. الگو امام است يا نه؟ با توجه به اين که الگوهاي ما محدود به پيشوايان معصوم نيست، بلکه شخصيتهاي معصومي که امام نيستند مانند حضرت زهرا (س) هم در زمره الگوهاي ما هستند، در حدّي که از امام عصر (عج) نقل شده که فرمود: «في ابنة رسولالله لي اسوة حسنة» در دوران امر ميان رفتار امام با شخصيت معصومي که امام نيست، چه تکليفي داريم؟ بدون شناخت منطق گفتار و رفتار آنان نميتوان تکليف خود را دانست. در مثالي که ابتداي اين بحث مطرح، و تفاوتي که ميان رفتار امام علي(ع) و حضرت زهرا(س) در ماجراي فدک نقل شد، کداميک از اين دو رفتار الگوي ماست؟ بدون توجه به جايگاه هر يک از اين دو شخصيت معصوم، نميتوان به اين پرسش پاسخ داد و رفتار دوگانه آنان را توجيه و تفسير کرد. در آن ماجرا، اولاً حق شخصي حضرت زهرا(س) غصب شده بود، نه حق حضرت علي(ع). طبيعي است کسي که حقش غصب شده و مورد ظلم قرار گرفته باشد، حق اعتراض دارد، به گونهاي که قرآن حتي در مورد اين افراد ميگويد: «لايحبالله الجهر بالقول من السّوء الا من ظُلِم؛ خداي متعال سخن آشکار ناروا را دوست نميدارد، مگر از کسي که مظلوم واقع شده باشد.» آيا بر ديگران واجب است از هر مظلومي، در هر شرايطي و موقعيتي، با روشي يکسان دفاع کنند؟ معلوم نيست بتوان چنين تکليفي را به طور مطلق اثبات کرد. ثانياً، علي(ع) امام جامعه بود و حق ولايتش غصب شده بود، ايستادگي امام در آن شرايط آثار و پيامدهايي داشت که اعتراض حضرت زهرا داراي آن آثار و پيامدها نبود. در سخني که پيشتر از امام نقل شد، علي(ع) علت سکوت خود در ماجراي حق ولايت را بيان کرد، همان علت در اينجا هم جاري و ساري بود. شايد به همين نکته اشاره دارد آنجا که حضرت زهرا پس از اعتراض به همسرش، اضافه ميکند: «از اين شکوه و گلايه، هر چند وظيفه حمايت از مرا نداشته باشي، از درگاه خدا پوزش ميطلبم.» تفاوت موقعيت و جايگاه اين دو معصوم، بسا وظايف متفاوتي را ايجاب کند. شايد اين که امام عصر(عج) از حضرت زهرا به عنوان الگوي خود ياد ميکند، بتوان موقعيت يکسان حضرت زهرا و امام عصر را در «اعتراض به ستم و مبارزه براي استيفاي حق» برداشت کرد. قيام امام عصر بر عليه ستم و استيفاي حقوق ستمديدگان، پيامدهاي اعتراض و قيام امام علي بر عليه خلفا را در آن شرايط خاص نخواهد داشت. ميتوان يک نکته را نتيجه گرفت که مقام و موقعيت افراد و شخصيتها در مواجهه با ظلم و ستم ايجاب ميکند که موضع يکساني نداشته باشند. نبايد از همگان توقع داشت در برابر ستمي که در جامعه رخ ميدهد واکنش يکساني اتخاذ نمايند. گاه اعتراض و ايستادگي يک شخصيت ذي نفوذ مذهبي يا اجتماعي يا سياسي پيامدهاي غيرقابل کنترلي در جامعه دارد و اساس حکومت را تهديد ميکند و شيرازه امور را از کنترل خارج ميسازد. گاه لازم است اعتراض، در هر قالبي خصوصي باشد و گاهي سرگشاده و عمومي گاهي بايد فردي باشد، گاهي اجتماعي. چون هدف جلوگيري از ظلم است، با هر روشي که بتوان، با کمترين عوارض مانع ظلم شد، بايد از همان روش استفاده کرد. نميتوان براي همگان در هر شرايط، نسخه يکساني پيچيد.اصول ثابت در سيره پيشوايان معصوم به نظر ميرسد بهرغم تفاوتهاي فراواني که در سبک زندگي پيشوايان معصوم ديده ميشود، بتوان اصول ثابتي را شناسايي کرد که آنان در هر شرايطي بدان پاي بند بودند و در هر شرايطي وظيفه ماست، هر چند روشهاي به کارگيري و پاي بندي به اين اصول متفاوت باشد. به اجمال اين اصول ثابت عبارتند از1. نفي عبوديت و بندگي غير خداي متعال.2. مبارزه با ستم واستبداد به عنوان مظاهر شرک، و همراهي نکردن با ستمگران و مستبدان. شهادت همه آنان گواه صادقي بر اين رويکرد در زندگي آن هاست. حتي امام هشتم(ع) که به اجبار و اکراه ولايت عهدي مأمون را مشروط به عدم دخالت در عزل و نصبها پذيرفت، و براي اين رفتار در پاسخ به برخي اعتراضها، به سيره يوسف صديق استناد کرد که بخاطر شرايط و ضرورت زمانه خزانهداري عزيز مصر را پذيرفت.3. نفي هر گونه تبعيضي ميان خود با مردم، به ويژه در مسند قدرت.4. پاي بندي به اصل مشورت با مردم و پرهيز ار هر گونه استبداد رأي در مسند قدرت. به تعبير علامه طباطبايي، سيره پيامبر در اداره جامعه بر مشورت با مردم و پرهيز از استبداد بوده و اين سيره الگوي هر حکومتي است که به نام اسلام تشکيل ميشود، و تخلف از اين سيره جايز نيست، چون خداي متعال پيامبر را «اسوه حسنه» معرفي کرده است. چنان که اميرمؤمنان علي(ع) و امام مجتبي که دوران کوتاهي بر مسند خلافت نشستند، پاي بند به اين سيره بودند.5. مواسات و همدردي با مردم در شرايط گوناگون.6. رفتار مبتني بر عدل و انصاف.7. پاي بندي به ارزشهاي اخلاقي، در هر موقعيت و در هر شرايطي.8. داشتن هويت مستقل و مرزبندي با فرهنگ کفر و شرک.9. مودّت و اخوت با مسلمانان و موحدّان.*دومين عنصري که در درک منطق رفتار ائمه(ع) تأثير دارد، اینست که اين رفتار مربوط به آغاز ظهور اسلام و در مواجهه با تازه مسلمانان بوده يا در زمانه تحکيم و تثبيت مکتب اسلام بوده است*يکي ديگر از عناصر بسيار مهم که در درک منطق گفتار و رفتار ائمه(ع) تأثير دارد آن است که گفتار و رفتار آنان در مسند قدرت و خلافت صادر شده يا به عنوان يک شهروند؟*به نظر ميرسد بهرغم تفاوتهاي فراواني که در سبک زندگي پيشوايان معصوم ديده ميشود، بتوان اصول ثابتي را شناسايي کرد که آنان در هر شرايطي بدان پايبند بودند