موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13170
پايه‌هاي اخلاق متعالي

*شهيد حجت‌الاسلام والمسلمين محمدجواد باهنر

 

اشاره

شهيد والامقام حجت‌الاسلام والمسلمين باهنر، انديشمندي بيدار و متعهد بود كه در عين فعاليت‌هاي مستمر علمي و پژوهشي، در عرصه‌هاي سياسي نيز حضوري چشمگير داشت و براي تحقق اهداف نهضت اسلامي آرام و قرار نداشت و سرانجام در همين راه مقدس به شرف شهادت در راه خدا نائل آمد و به ملكوت اعلي پرواز كرد. با توجه به مشكلات و نابساماني‌هاي اخلاقي و رفتاري امروز، که نظام اسلامي را به شدت تهديد مي‌كند و لزوم بازسازي اخلاقي و معنوي جامعه، در ايام شهادت اين متفكر پركار و متخلق به ارزش‌هاي والاي اخلاق اسلامي، برگ‌هايي از اوراق پژوهش‌هاي او در اين موضوع را تقديم خوانندگان گرامي روزنامه مي‌كنيم.

***

... مي‌توان چند مسئله را به عنوان پايه‌هاي اخلاق متعالي اسلام معرفي كرد.

1. كمال

يكي مسئله كمال است، يعني هر نوع عمل و خصلتي كه به انسان در ابعاد وجوديش رشد و حركت بدهد و حركت را تسريع كند و هر نوع عمل و روحيه و خصلت و نهادي كه در انسان باشد يا به وجود آيد كه به اين حركت تكاملي انسان كمك كند و آن را تسريع نمايد. اين مي‌تواند يك اصل كلي باشد. البته، چون خيلي گويا نيست، پذيرفتن آن به عنوان يك اصل قدري مشكل مي‌شود. خيلي مكاتب ممكن است ادعا كنند كه ما كمال انسان را مي‌خواهيم، منتها از كمال تفاسير مختلفي ارائه دهند. براي مثال، ممكن است يكي كمال انسان را در لذت طلبي بيشتر بداند. فلسفه آن مكتب لذت است. كمال انسان هم در آن مكتب اين است كه بيشتر لذت ببرد. يا فرض كنيد، براي يك مكتب صرفا بهبود روابط اقتصادي پايه مي‌شود، و بنابراين، جامعه يا انساني كه بتواند يك تعادل و اشتراك و هماهنگي اقتصادي به وجود آورد به سوي كمال مطلوب رفته است.

پس، در اين جامعه هر نوع تلاشي كه صورت مي‌پذيرد و يك فرد هر نوع روحيه‌اي كه مثل روحيه كار و همكاري داشته باشد، و اين روحيه به ايجاد اين اعتدال اقتصادي كمك كند، اين يك صفت اخلاقي و يك حركت تكامي تلقي مي‌شود، زيرا اين خصلت باعث مي‌شود كه اين افراد براي ايجاد اين نظام اقتصادي حركت كنند.

بنابراين، ابتدا بايستي ببينيم اساسا تفسير كمال در اسلام چيست و اسلام رشد را چگونه معنا مي‌كند، و نيز مجبوريم براي اينكه بدانيم اسلام يك انسان كامل و متعالي و متكامل را چگونه مي‌داند از ساير اصول اسلامي كمك بگيريم. از نظر اسلام، سير تكاملي انسان عبارت است از همان سير الي‌‌الله و خداگونه شدن و به وجود آوردن و شكفتن و بارور كردن صفات الهي در وجود انسان در حدي كه ظرفيت اوست، و لذا هر خصلت و هر عملي كه به انسان براي بالا آمدن و كمال او كمك كند مي‌تواند يك خصلت و عمل اخلاقي باشد و هر خصلتي كه مانع كمال و رشد انسان گردد خصلت ضد اخلاقي است.

2. كرامت نفس

شايد گوياتر از اصل اول، اين اصل باشد، روايتي است از پيامبر اكرم(ص) كه مي‌فرمايد: انما بعثت لا تمم مكارم الاخلاق.(1)

مبعوث شدم تا مكرمتهاي اخلاقي، آن بزرگواريها و شرافتهاي اخلاقي، را تتميم و تكميل كنيم.

يا تعبيري است در قرآن كريم كه مي‌فرمايد: ان اكرمكم عندالله اتقيكم...(2)

تقوا مايه كرامت است و پرهيزكارتر بودن مايه داشتن كرامت بيشتر. كرامت يعني چه؟ يعني هر خصلت اخلاقي. و هر نهادي كه باعث شخصيت ‌وجود انسان و شرف و بزرگواري فرد شود اين اخلاق است، و هر چيزي كه باعث منقصت، ذلت و كوچك شدن انسان باشد ضد اخلاق تلقي مي‌شود، مثل ترس در برابر شجاعت، امساك در برابر سخاوت. كسي كه حالت امساك دارد، پول را به خودش چسبانده است و حاضر نيست رها كند و ديگران را كمك كند، چنين فردي كوچك و پست و زبون و محدود و حقير به نظر مي‌رسد، در اسارت مالش قرار دارد. اما كسي كه حاضر است اين ثروت را در راه هدفهاي بزرگ بدهد، يك نوع كرامت، يك نوع عظمت نفس و يك نوع شرافت در درون او وجود دارد كه اين كار را انجام مي‌دهد.

بايد روي همين مسئله مقداري كار شود كه هر خصلت و نهاد و روحيه‌اي كه باعث زبوني باشد اين را ضد اخلاقي و هر چيزي كه موجب شرافت باشد آن را اخلاقي بدانيم. علم باعث شرافت است، بنابراين«اخلاقي» است. ناداني باعث محدود بودن و ذليل و كوچك بودن است، بنابراين «ضداخلاقي» است.

در همين زمينه روايتي را عرض مي‌كنم كه يك نمونه از مكرمتهاي اخلاقي را بيان مي‌كند. امام صادق(ع) مي‌فرمايد:

لنحب من شيعتنا من كان عاقلا فهيما فقيها حليما مداريا صبورا صدوقا وفيا ثم قال ان‌الله تبارك و تعالي خص‌الانبياء بمكارم الاخلاق فمن كانت في فليحمدالله علي ذلك و من لم تكن فيه فليتضرع الي‌الله وليسئله. فان: قلت: جعلت فداك و ما هي؟ قال: الورع والقنوع و الصبر والشكر والحلم و الحياء و السخاء والشجاعه و الغيره والبر و صدق الحديث وأداء الامانه.(3)

مي‌فرمايد: ما مي‌خواهيم فرد مسلمان و شيعه اين گونه باشد: عاقل و با شعور باشد، نسبت به دين خود بصيرت داشته باشد، بردبار باشد - نه كسي كه فوري با كوچكترين عصبانيتي كنترل خود را از دست مي‌دهد و اختيار از دستش گرفته مي‌شود -، سرناسازگاري و خودخواهي و تكروي نداشته باشد، در برابر مشكلات پايدار باشد،راستگو باشد، در برابر قراردادها و تعهدها و امانتها وفادار باشد. خداوند عزوجل پيامبران را به مكارم اخلاق اختصاص داده است. اگر اين مكرمتها در كسي هست خدا را سپاس كند، و اگر نيست واقعا احساس كمبود كند، گريه و ناله و تضرع كند و از خدا بخواهد تا خدا اين خصلتها را به او بدهد. چون اگر اين خصائل را نداشته باشد فقير و بيچاره و تهيدست است و هيچ ندارد. سؤال شد: اين مكرمتهاي اخلاقي چيست؟ فرمود: ورع، آن حالت پارسايي كه آفت‌زده و گناه‌زده و فاسد نباشد، يك حالتي كه بتواند در برابر فساد خود را نگه دارد. و قناعت در برابر حرص و شح است، يعني خود را در اسارت منافع و مطامع خويش قرار ندهد، حالت قناعت و وارستگي روحي داشته باشد. و بردبار باشد. شكر يعني حالتي كه نعمت را بشناسد از نعمت خوب استفاده كند كه معناي اساسي شكر همين حسن استفاده از نعمت است. كسي كه نعمت را نشناخته، شكور نيست و كسي كه نعمت را شناخته اما در راهش مصرف نمي‌‌كند، از دست و چشم و فكر و گوش و پول و موقعيت و مقام و زبان و علمش در راهش استفاده نمي‌كند، او هم شكور نيست. و حلم، يعني حالت قناعت و بردباري و آرامش روحي كه خودش در اختيار خودش است. و حيا يعني اين گونه نباشد كه از فساد و آلودگي پروايي نداشته باشد. تقريبا آن وجدان بيدار آگاه زنده را مي‌توان به حيا تعبير كرد، يعني كسي كه در برابر كوچكترين تخلف خود را ملامت مي‌كند، احساس مي‌كند كه شكست خورده و باز مي‌گردد و خود را اصلاح مي‌كند، در برابر خدمات و كارهاي مفيدش شكفته‌تر مي‌شود، حالت بي‌تفاوتي ندارد بلكه در برابر فساد و بدي و انحراف و كژي حساسيتي دارد كه دائما آن نفس لوامه و ملامتگر و انتقاد كننده از خود، در او زنده است. و سخاوت، كرامت نفس و عظمت نفس است. و شجاعت و غيرت. غيور يعني كسي كه وقتي به نواميس و دين و سرزمينش و به حيثيت و موجوديت و كيانش تجاوز مي‌شود بي‌تفاوت نيست، در برابرآن تجاوزي كه به كيان و موجوديت او شده است برآشفته مي‌شود. و نيكوكاري و صدق الحديث (داراي زبان راستگو است) و اداي امانت.

حال برگرديم ببينيم آيا اين مكرمت و بزرگواري، در اين مواردي كه حضرت فرمودند، وجود دارد؟ يعني كسي كه اين صفات را داشته باشد كرامت دارد يا ذلت؟

يكي عقل است و كسي كه عقل دارد روشن است كه صاحب كرامت است و نيازي به بحث نيست. صبور و پايدار است و استقامت دارد. هر چه راه طولاني‌تر و هدف عالي‌تر و متعالي‌تر باشد مشكلات بيشتر است. باكوچكترين ضربه‌اي كه به انسان وارد مي‌شود مي‌گويند: نگفتيم؟ نديدي همان‌طور كه گفتيم كاري نمي‌شود كرد؟ بايد در پيمودن راه استقامت داشت. راستگويي و صداقت نفس داشتن. وفا، وفايي كه در بيان اين ‌آيه با خدا بستيم كه: «الست بربكم قالوا بلي شهدنا...»(4) ما قبول كرديم كه در برابر خدا تسليم باشيم نه اينكه در برابر هر بتي، در برابر هر طاغوتي، در برابر هر هوس و جاه و مقام و هر خواست شخصي سر تسليم فرود بياوريم. بتهاي بسيار در وجود ما و در زندگي ما و در راه ما هست. بعد، ورع و پارسايي مطرح شده است. آيا فردي كه به مجرد پيش آمدن كوچكترين طمع زمين مي‌خورد مكرمت اخلاقي دارد يا آن كسي كه مي‌تواند خود را نگه دارد؟ حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.(5)

بيشترين جايي كه عقلها هم به زمين مي‌خورد جايي است كه برق طمع مي‌جهد.

انسان خود را آنچنان در برابر يك پست، يك مقام، يك مريد كوچك مي‌كند و خود را مي‌بازد كه ديگر عقل فراموش مي‌شود، اصول و دين و خدا فراموش مي‌شود، و در عين حال، جالب است كه اين گونه افراد مدعي ورع و پارسايي هم هستند. ورع آن حالت تجنب و دوري از آفت است، دوري از افتادن به فساد و محرمات و تجنب از سقوط است، خودداري و خودپايي است. و قناعت: باز متأسفانه آنطور كه قناعت را طي اعصار و قرون به ما تلقين كرده‌اند تصور مي‌كنيم قناعت يعني اينكه انسان به دنبال كار، آباداني و به دنبال گرفتن قدرت و ثروت نباشد، اگر تحقيرش كردند سر به زيرتر شود، اگر يك جيبش را خالي كردند و پولش را بردند جيب ديگرش را هم تقديم كند. آيا معناي قناعت اين است يا آن حالت روحي است كه انسان اسير حرص نباشد؟ از صبح كه بر مي‌خيزد تنها به امور مادي و شخصي خود اهتمام نداشته باشد(6) بلكه مصداق «يهتم بامور‌المسلمين» باشد. فكرش اين نباشد كه كجا بروم و چه بكنم كه پول بيشتر، ثروت بيشتر، خانه وسيع‌تر، زندگي‌ بهتر و عيش و نوش بيشتر داشته باشم. آيا كرامت نفس را آن كسي دارد كه براي هدف و ايمانش اهتمام مي‌ورزد يا آن كسي كه اسير اين شهوات و مطامع ذليل و خودباخته و خودفروخته است؟ صبر و شكر و حلم و حيا. هر يك از اين صفات هم مايه كرامت و عظمت و شرافت وجود انسان است.

سخاوت و شجاعت و غيرت و بر. در همه اين صفات كرامت نهفته است و تفسير نمي‌خواهد. راستگويي هم آن شخصيت و عظمت روحي است. انسان بتواند زبان راستگويي داشته باشد، برخلاف كسي كه پيوسته با وعد و وعيد و حرفهاي ناروا و گمراه كردن و با دروغ‌پردازيها به دنبال منافع خويش است. زبان او متوسل به انواع دروغها، انواع تحريفها، انواع دسيسه‌ها و مكرها است. مكر، حالت دفاعي حيوان ناتواني مثل روباه است كه چون چنگال و شاخ تيزي ندارد، پاي تيزي مثل آهو ندارد، با مكر و فريب خودش را حفظ مي‌كند. اين نشان زبوني است. هر چه فرد يا يك تشكيلاتي بيشتر دروغ مي‌گويد و مكر و حقه‌بازي مي‌‌كند بدانيد كه بدبخت‌تر و ضعيف‌تر و پست‌تر است. اين تهي بودن و پوسيدگي از درون است.اما كسي كه اصالت و محتوا و شرفي دارد دليلي ندارد كه تا اين حد حرف و كارش را به گونه ديگري وانمود سازد و حرف و عملش را انكار كند. انواع رياها و نفاقها همه نشان پوسيدگي و زبوني است. وفاداري! وفاداري! وفاداري و اداي امانتها، امانتهايي كه به عهده انسانها گذارده شده است. پستها و وظايفي كه به افراد سپرده شده امانتهاي اجتماعي است. آيا انسان اين امانت را درست به مردم و به جامعه تحويل مي‌دهد يا خيانت مي‌كند؟

اينها صفاتي هستند كه امام صادق عليه‌السلام مي‌فرمايد مكرمت اخلاقي هستند. اينها انسان را عزيز مي‌‌كنند. اين صفات در برابر عدم شرافت و مكرمت، شرف و كرامت است. اين يكي از معيارهاي اخلاقي در اسلام است. اسلام معتقد است اصول اخلاقي با تغيير وضعيت جامعه، شرايط اقتصادي و چگونگي نظام عوض نمي‌شود و اين اصول مستقل از اين شرايط است. اسلام نمي‌گويد اخلاقت را طوري تعبيه كن كه بتواني با مردم بگذراني و با آنها زندگي كني، بلكه از بالا مي‌گويد شرافت اين است كه تو پايدار باشي، عقلت به كار بيفتد، راستگو باشي. در هر شرايطي بايد ارزشها بر ما حاكم باشد، و لذا، برگرديم به سخن اولمان كه اسلام قائل است به اينكه يك سنتهايي در جامعه، در طبيعت، در عالم و در انسان وجود دارد و ما بايد آن سنتها را بشناسيم و در مسير آن سنتها و اصول حركت كنيم. اين سنتها، هم سنتهاي تكويني و هم سنتهاي تشريعي است،يعني قوانيني كه خدا براي ما قرار داده است. اينها مجموعه سنتهايي است كه يك نظام براي تعادل و تكامل به وجود مي‌آورد. ما بايد اين نظام را بشناسيم و در مسير اين نظام خالصانه حركت كنيم.

3. تقرب به خدا

اسلام يكي ديگر از معيارهاي اخلاقي را مسئله «تقرب به خدا» مي‌داند. مي‌گويد هر عملي كه شما را به خدا نزديك‌ كند اخلاقي است و هر عملي كه شما را از خدا دور كند ضد اخلاق است. خدا چيست؟ خدا كمال مطلق و فضيلت مطلق و حق‌مطلق است. هر عملي كه انسان را به فضيلت، به كمال و به حق و فيض و علم مطلق نزديك مي‌كند يك عمل اخلاقي است. قرب به حق و تقرب به خدا صرفا به اينكه انسان ذكري بر زبان جاري سازد و فكرش جاي ديگر باشد حاصل نمي‌شود. تقرب به خدا يعني اينكه انسان وجود خود را خداگونه كند، آن صفات الهي را در خود زنده سازد. كسي كه نادان و كودن و فاقد شعور است چگونه دعوت قرب مي‌كند؟ او از خدا دور است، خيلي هم دور است. چطور مي‌تواند به منبع حكمت و علم نزديك شود؟ كسي كه ممسك است چگونه مي‌تواند به منبع فيض نزديك باشد؟ كسي كه در درون خودش زبون و ضعيف و بي‌محتوا است چگونه مي‌تواند به مبدأ قدرت نزديك باشد؟ كسي كه شخصيت روحي ندارد نمي‌تواند به خدايي كه منبع كمال و مبدأ قدرت است تقرب داشته باشد. پس، به هر ميزان كه صفات خدايي در ما زنده و احياء‌شود ما به فضيلت اخلاقي و به اصول اخلاقي رسيده‌ايم. و هر عملي كه ما را از خدا دور كند ضد اخلاق است. و لذا تقريبا راه روشن مي‌شود، يعني ديگر مسئله نسبي و مبهم و تاريك نيست. انسان خيلي خوب مي‌تواند عمل يك فرد را، عمل يك جامعه و امت را در محك بگذارد و بسنجد كه آيا اين فرد يا اين امت، در مجموع، رو به سوي بردگي و ضعف و ذلت و زبوني مي‌رود يا به سوي شرافت و كرامت و عظمت گام برمي‌دارد؟ رو به سوي سقوط دارد يا در طريق حيات مي‌رود؟ يك ملت رو به سوي خدا است يا به سوي شيطان مي‌رود؟

بنابراين، حركت تكاملي و تحصيل كرامت، تحصيل كرامت و عظمت و ظرافت نفس و تقرب الي‌الله معيارها و پشتوانه‌هاي اخلاق اسلامي است. تعاليم اخلاقي هم در اسلام فراوان است، اما بايد به خوبي اين تعاليم را تفسير كرد. بايد آن را از آن صورت ايده‌آلي، كه تنها محدود به يك شعار اخلاقي باشد، وارد جامعه نمود و واقعا پيرامون آن كار و بحث كرد.همان‌طور كه اشاره كردم بايد ديد كه قناعت چيست و شكر و صبر و حيا و عفت به چه معنا است. بايد در جامعه‌مان روي اين مسائل كار كرد و از آن تفسير عملي ارائه داد و بعد براي اينكه انسان بتواند خود را با اين فضيلتها بسازد و خداگونه كند تلاش كرد...

ــــــــــــــــــــ

1- ميزان الحكمه، ج3، ص 149

2- سوره حجرات، آيه 13

3- بحرالانوار، ج69، ص 397

4- اعراف، آيه 172

5- بحارالانوار، ج73/ ص170.

6- اشاره به حديث شريف نبوي «من اصبح لا يهتم بامورالمسلمين فليس منهم...» (بحارالانوار، ج74/ ص339).

 

*از مختصات«شيعه» اين است كه عاقل و با شعور باشد، نسبت به دين بصيرت داشته باشد، بردبار باشد، سرناسازگاري و خودخواهي، و تكروي نداشته باشد، راستگو باشد، پايدار و وفادار باشد

*کسي که نعمت را نشناخته شکور نیست و کسی که نعمت را شناخته اما در راهش مصرف نمی‌کند او هم شکور نیست