استاد شهيد مرتضي مطهري
... براي توجه دادن مردم به خود، هيچ عاملي به قدر خوب حرف زدن مؤثر نيست... ديل کارنگي ميگويد: «من خودم تقريبا در تمام دنيا مسافرت کرده و تجربيات کافي به دست آوردهام. در تمام عمر خود کمتر لذّتي را همپايه اين ديدهام که انسان در مقابل عدهاي ايستاده و افکار خودش را برايشان بگويد و به اين وسيله آنها را وادار نمايد که بعداً به ياد او بوده و درباره گفتههايش فکر کنند.» نويسندگي هم عيناً همينطور است و هر يک از اين دو، امتيازي بر ديگري دارد. امتياز نويسندگي بر گويندگي اين است که اثرش باقي ميماند و آني نيست و امتياز گويندگي بر نويسندگي جنبه حضوري آن است... سخن وقتي جذاب و شيرين است که نتيجه فکر گوينده باشد و يا لااقل از فکر خود گوينده چاشني داشته باشد و فقط در اين صورت است که به همراه خود هيجان داشته و سرد و بيروح نخواهد بود. مثلا يک وقت کسي سخنراني انتقادي ميکند و آنچه از کسي شنيده يا در جايي خوانده را تکرار ميکند، ولي يک وقت خودش معايب و مواضع انتقاد را حس کرده است. البته در اين دو فرض، طرز گفتار از زمين تا آسمان فرق خواهد کرد.
خوب است که سخن متکي به قواعد کلي و علمي باشد ولي در اطراف موضوع جزيي و امور مبتلابه روز باشد و از مشهودات خود شنوندگان برايشان گفته شود. ناطق بايد کاملا بداند که چه ميخواهد بگويد و اگرنه سخنانش درهم و برهم خواهد شد. روسو ميگويد: اين روش فقط در نامههاي عاشقانه جايز است. ناپلئون گفته: جنگ يک علمي است و در آن موفقيت به دست نميآيد مگر در قسمتهايي که با نقشه و حساب عمل شده باشد. اين قانون در سخنراني نيز صادق است...
يکي از دانشمندان جديد گفته: «سخنراني مؤثر آن است که از قلب گوينده به قلب شنونده نفوذ کند، نه آنکه از عقل گوينده درآمده و فقط به عقل شنونده اثر کند». يعني سخن بايد توام با هيجان روحي خود گوينده باشد و در شنونده نيز توليد ميل و هيجان کند و اين است روح سخنراني. البته بايد روح خود گوينده آشفته و با حرارت باشد تا سخنش با حرارت شود و در شنونده نيز توليد حرارت کند. «الکلام اذا خرج من القلب، دخل في القلب»
سخن کز جان برون آيد
نشيند لاجرم بر دل
و البته اگر کلام از عقل خارج شود به عقل هم داخل خواهد شد، و اگر صرفاً سرزباني باشد، نه بر عقل و نه بر قلب تأثير ندارد. و اذا خرج من اللسان، لم يتجاوز الآذان.
يکي از مربيان معروف حيوانات توانسته است به واسطه يک کلمه مخصوص (توام با احساس و عصبانيت) جريان نبض يک اسب را ده ضربه در دقيقه زياد کند. حداکثر عقلاني بودن و منطقي بودن يک سخن اين است که به صورت مسائل رياضي درآيد و حال آنکه سخن بايد موهاي بدن شنونده را راست کند يا اشکهايش را جاري سازد، حرارت بدنش را بالا ببرد، ضربان قلبش را زياد کند يا توليد نشاط و سرور در قلبش بکند.
از دانشمندي پرسيدند که اگر مستمعين به خواب بروند چه بايد کرد؟ گفت: يک چوب تيز به دست گرفته به واعظ سيخ بزنيد، زيرا اگر واعظ با حرارت حرف بزند مستمع نميخوابد.
سخن بايد به صورت قطعي و جزمي و خارج از ترديد و شايد و ظاهراً بوده باشد و جنبه «لاريب فيه» داشته باشد... در قرآن که هادي ميليونها مسلمان است صريحاً ذکر شده است که اين کتاب بدون شک صحيح و تنها هادي انسان است. شنونده بايد معتقد باشد که گوينده از ته دل به او و سرنوشت او علاقمند است و گوينده را تنها هنرمند سخنگوي نداند و فقط در اين صورت است که کلام گوينده اثر بسزا خواهد داشت...
اگر کلام زياده از حدّ به زيورها و محسّنات لفظي آراسته شد و بيش از اقتضاء احساسات شنونده، شعر انشاء شد، لسانِ جدي از بين ميرود و جنبه ظاهري پيدا ميکند... در سخنرانيهاي مذهبي ما شيعيان عيبهاي فني زيادي در کار است و موفقيت بعضي از افراد ما صرفاً معلول تمرين و ممارست فوقالعاده است که سوگواريهاي ديني مجالس متناسبي فراهم کرده و اين وسيله شايد در دنيا نظير نداشته باشد و البته افراد با استعداد در خلال اين تمرينات که شايد در سالي هزاربار تکرار شود، به خاطر ذوق فطريشان، مراتب عاليهاي را طي ميکنند.
بخشي از يادداشت استاد شهيد مطهري در سال 1338