پادشاهي پسري را به اديبي داد و گفت: اين فرزند توست، تربيتش همچنان کن که يکي از فرزندان خويش.
اديب خدمت کرد و متقبل شد و سالي چند بر او سعي کرد و به جايي نرسيد و پسران اديب در فضل و بلاغت منتهي شدند.
ملک دانشمند را مؤاخذت کرد و معاتبت که وعده خلاف کردي و وفا به جا نياوردي.
گفت: بر راي خداوند روي زمين پوشيده نماند که تربيت يکسان است و طباع مختلف.
گرچه سيم و زر ز سنگ آيد همي
در همه سنگي نباشد زر و سيم
بر همه عالم هميتابد سهيل
جايي انبان ميکند جايي اديم
گلستان سعدي