بسمالله الرحمن الرحيم
اگر نهجالبلاغه ميزان و معيار حکمراني باشد، بايد حکمرانان ما به اين فرموده اميرالمؤمنين عليهالسلام که در فرمان حکومتي به مالک اشتر نوشت «اللهَ، اللهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ، مِنَ الْمَسَاکِينِ وَالْمُحْتَاجِينَ وَأهْلِ الْبُؤسَي وَالْزَّمْنَي...» خدا را، خدا را درخصوص محرومين جامعه که چاره براي حل مشکلات زندگي ندارند و زمينگير و دردمند و گرفتار و نيازمند هستند. گروهي از آنان خويشتن دارند و گروهي دست نياز به سوي ديگران دراز ميکنند. براي عمل به فرمان خدا به وظيفهاي که نسبت به اين طبقهداري عمل کن... (نامه 53 نهجالبلاغه) عمل کنند.
اين دستورالعمل صريح مولاي متقيان در سرتاسر نهجالبلاغه با عبارات و الفاظ مختلف بارها تکرار شده بطوري که حتي در همين فرمان آن حضرت به مالک اشتر نخعي وقتي به امارت مصر منصوب شد نيز چند بار مورد تأکيد قرار گرفت. با اينحال، نبايد تصور شود که سفارش براي تامين رفاه مردم، مخصوص طبقه محروم است. در مکتب اميرالمؤمنين رعايت حقوق مادي و معنوي درباره عموم مردم مورد تأکيد قرار گرفته بطوري که حتي اختصاص به مسلمانان هم ندارد بلکه شامل تمام انسانها ميشود. در همين نامه به مالک اشتر است که حضرت علي عليهالسلام درباره رعايت حقوق عامه تمام اهالي مصر اعم از مسلمان و غيرمسلمان را صاحب حق دانستند و درباره آنها نوشتند: فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ، إِمَّا أخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ... آنها دو دسته هستند، يا برادران ديني تو محسوب ميشوند و يا مانند تو مخلوق خدا هستند...
يکي از ويژگيهاي اميرالمؤمنين اين بود که قبل از آنکه درباره موضوعي نظري بدهد يا دستوري صادر کند، خود به آن عمل ميکرد. اين را خود آن حضرت هم ميفرمود و يکي از رمزهاي نفوذ کلام حضرتش نيز همين انطباق گفتار و رفتار بود.
مسئولان نظام جمهوري اسلامي همواره از مردم و ضرورت توجه به معيشت مردم سخن ميگويند ولي عملکردشان با اين شعارها منطبق نيست. اين عدم انطباق، حداقل از دو جهت کاملاً آشکار است. اول اينکه در کشور ثروتمندي مثل ايران هر روز مشکلات معيشتي مردم اقشار ضعيف و متوسط بيشتر ميشود و دوم اينکه فاصله حقوق و درآمدهاي مسئولين با مردم بقدري زياد است که مسئولان گرانيها و تورم را احساس نميکنند و به همين جهت صداي مردم را نميشنوند و براي درمان دردهايشان تلاش مؤثري نميکنند.
از اينها بدتر اينست که عدم توانائي تعدادي از مسئولان ارشد بهويژه در بخشهاي اقتصادي و مديريتي، برای خودشان، برای مردم و برای متصديان اصلي حکمراني به اثبات رسيده ولي حاضر نميشوند کنار بروند و راه را براي افراد باتجربه، کارآمد و خدوم باز کنند. مهمتر اينکه مسئولان بالاتر نيز عزمي براي کنار گذاشتن افراد ناتوان و استفاده از تجربه عناصر کاردان نشان نميدهند. چنين روشي نه با سيره اميرالمؤمنين سازگار است و نه به صلاح کشور و ملت و حتي خود حکمرانان است.
در جامعه امروز ما که طبقه محروم، يعني همان طبقهاي که حضرت علي عليهالسلام سفارش آنها را فرمود، در حال له شدن زير فشارهاي گراني و تورم هستند و چنين وضعيتي پيام خوبي براي حکمرانان ندارد. انقلاب اسلامي را طبقه محروم به پيش برد و به پيروزي رساند و حالا همين طبقه است که بيشترين فشار اقتصادي را تحمل ميکند و اگر اين وضعيت ادامه يابد، به بزرگترين معارض تبديل خواهد شد و چنين اتفاقي طليعه انقلاب محرومان و گرسنگان خواهد بود.
قرار بود نظام جمهوري اسلامي حامي محرومين باشد، براي محروميتزدائي تلاش کند و با اجراي عدالت، جامعه ايراني را به نمونه جامعي از رفاه، فرهنگ، اخلاق و پيشرفتهاي همهجانبه تبديل کند. با امکانات بالقوهاي که ايران دارد، تحقق چنين آرماني کاملاً امکانپذير است. علت اينکه به چنين جامعه نمونهاي نرسيدهايم اينست که سيره اميرالمؤمنين را سرمشق خود قرار ندادهايم و به درسهاي نهجالبلاغه عمل نکردهايم.. هنوز هم فرصت براي بازگشت به سيره اميرالمؤمنين وجود دارد. فقط همين بازگشت است که ميتواند عدالت را برقرار کند و رفاه عمومي را تأمين نمايد. لازمه حکمراني اسلامي اينست که صداي مردم باشد. حکمرانان ما اگر نميتوانند صداي مردم باشند، لااقل صداي آنها را بشنوند.