محمد دهدشتي
متن را ساعاتي پيش دوست فرهيختهاي برايم فرستاد و خواست تا به آن توجه کنم. در اين مدت ذهنم را به خود مشغول کرده و افکار گوناگوني در سرم ميچرخد.
صرفنظر از چرايي و چگونگي و پيامدهاي اجتماعي اين پديده در سطح جهان و ايران، نگران بودم که نکند با بازارسال آن به محمل گفتار، برخي از شما اين انديشه را به خود راه دهيد که پس مشکل کمبود تيراژ کتابها، سطح پايين سرانه مطالعه و ديگر مواردي که در اين متن آمده، مسئلهاي جهاني و همگاني است و تنها من نيستم که کم ميخوانم، خيليها مثل هستم. بنابراين جاي نگراني و عذاب وجدان برايم نيست.
اميدوارم شما چنين نباشيد.
***
*به جامعه پساسواد خوش آمديد
ديگر لازم نيست کتابي ممنوع شود، چون اصلا کسي به خواندن علاقه ندارد.
بزرگترين انقلاب تاريخ بشر در ميانه قرن هجدهم اتفاق افتاد، بدون آنکه خوني ريخته شود، پادشاهي گردنش را از دست بدهد، يا گلولهاي شليک شود. انقلابي آرام، اما با نتايجي حيرتانگيز؛ انقلابِ خواندن. از اختراع چاپ حدود دويستسال ميگذشت و در تمام اين مدت، خواندن عمدتاً فعاليتي نخبگاني بود. اما در قرن هجدهم با افزايش سواد عمومي و گسترش کتابها و مطبوعات، ناگهان به نظر ميرسيد همه مشغول خواندن شدهاند. پير و جوان، زن و مرد، و فقير و ثروتمند هر چه به دستشان ميرسيد، ميخواندند. خواندن را به «تب»، «ديوانگي» يا «اپيدمي» تشبيه ميکردند.
انقلاب مطالعه باعث دموکراتيزهشدن بيسابقه اطلاعات شد، اما از آن مهمتر، شيوه تفکر عمومي را تغيير داد. خواندن باعث همهگيري تفکر استدلالي، تمرکز و ژرفانديشي و گسترش جهانبينيهاي منسجم شد.
اما اکنون ضدانقلاب به پيروزي رسيده است. مطالعات بيشماري سقوطِ آزادِ عادت مطالعه در ميان مردم را مستند کردهاند. طي بيستسال، خواندن براي لذت در آمريکا، چهلدرصد کاهش پيدا کرده. در انگليس يکسوم بزرگسالان مطالعه را بهکلي کنار گذاشتهاند. مطالعه در کودکان به شکلي «نااميدکننده و شوکآور» کم شده است. صنعت نشر در بحران است و به قول الکساندر لارمن، نويسنده و ناشر آمريکايي، کتابي که قبلاً صدها هزار نسخه ميفروخت، امروز اگر چندهزار نسخه بفروشد، خوششانس بوده است.
گزارش سازمان همکاري و توسعه اقتصادي (OECD) در اواخر 1403 نشان ميدهد سطح سواد در اکثر کشورهاي توسعهيافته «درحال کاهش يا رکود» است. آمارهاي مربوط به بحران سواد، چنان است که پيش از اين، فقط در جنگها يا فروپاشيهاي اجتماعي ديده شده بود. استادان دانشگاه در بهترين دانشگاههاي جهان احساس ميکنند «اکثر دانشجويان عملاً بيسواد هستند». حتي تستهاي IQ که - عليرغم همه انتقادهايي که درباره آنها مطرح است - در طول قرن بيستم ميلادي دائماً درحال افزايش بودند، حالا در جاي جاي دنيا مسيري معکوس در پيش گرفتهاند.
چه اتفاقي افتاده است؟ جيمز ماريوت، روزنامهنگار و جامعهشناس انگليسيي، ميگويد: «ما در بامداد جامعه پساسواد قرار داريم». دليل آن را ممکن است اينترنت، شبکههاي اجتماعي، افول سرمايهداري، بحرانهاي سياسي، يا هر چيز ديگري بدانيم، اما در نتيجه ترديدي وجود ندارد: کنارگذاشتن خواندن، يک فرايند عظيم «تخليه فرهنگي» است. با افول انديشه استدلالي و تفکر انتقادي «تجربه غني انسانيت درحال فقيرشدن است» و پيامدهاي اين اتفاق، از سياست تا فرهنگ، از مدرسه تا خيابان، مشهود است.
اريک هاولوک، متخصص يونان باستان، مينويسد: ظهور سواد در يونان مقدمه پيدايش فلسفه بود و فلسفه بنياد تمدن بود. پس به صورت خلاصه ميتوانيم بگوييم: افول جهاني سواد در واقع به معني افول تمدن است.
اگر جهان ما درحال حاضر ناپايدار به نظر ميرسد، به اين دليل است که زيربناهاي فکري ما درحال فروپاشي هستند. جهان نمايشگرها جاي جهان چاپ را گرفته است و اين جهان بسيار پرتلاطم، احساسيتر، خشمگينتر، آشوبناکتر جهان قبلي است. والتر اونگ، نويسنده آمريکايي، ميگويد: نوشتن فکر را سرد و عقلاني ميکند، اما اگر بخواهيد حرفتان را در يک ويديوي تيکتاک ارائه دهيد، بايد از معيارهاي نوشته منطقي دست بکشيد. فرياد بزنيد، گريه کنيد يا مخاطب را با جذابيت ظاهريتان تحت تأثير قرار دهيد. موفق باشيد، اما اين کارها ربطي به فکر ندارد.
*آنچه خوانديد مروري است بر مطلب (The dawn of the post-literate society) نوشته جيمز ماريوت که در تاريخ 19 سپتامبر 2025 در صفحه سابستک او با نام (caltural capital) منتشر شد.