موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13263
فريد دوران

 

 

اشاره

آخر جمادي‌الثاني، سالروز رحلت حضرت آيت‌الله العظمي حاج شيخ لطف‌الله صافي گلپايگاني از مراجع عظيم‌الشأن دوره معاصر است که زندگي بيش از يکصد ساله او به جهات مختلف الگو براي طلاب و روحانيون مي‌باشد. مجموعه «فريد دروان» بخشي از سيره علمي و عملي اين مرجع جهان تشيع، مي‌باشد که درميان بندگان صالح خداوند مشهور به سجاياي اخلاقي و کمالات نفساني مي‌باشد. جويندگان سعادت از لحظه به لحظه گفتار و رفتار آن مقام عظيم نکته‌هاي عميق و سازنده‌اي را تعليم ديدند و اميد است همه ما خصوصاً نسل جوان از اين سيره زرين که جزئي بسيار اندک از کرامت‌هاي آن مرجع والا است بهره کافي را ببريم. اين مجموعه تماماً از بيانات جناب استاد حاج شيخ محمد حسن صافي گلپايگاني فرزند فاضل ايشان است که در تمام دوران مرجعيت ايشان در خدمت صادقانه و مخلصانه به والد مکرم و امورات شيعيان در کنار تدريس دروس خارج فقه و اصول در حوزه علميه قم از هيچ خدمتي دريغ نکردند.

اخلاق اسلامي

در مراوداتشان با مردم و گفتگوهايشان با شخصيت‌ها، فرقي بين شخصيت‌هاي سياسي و افراد عادي، قائل نبودند و همه را با اين ديد مي‌نگريستند که بندگان خدا هستند و به بندگان خدا با هر ايده و مسلکي که داشتند احترامي خاص مي‌نمودند و البته از جهاتي که اهل‌بيت (عَلَيهِمُ‌السَّلَام) دستور داده‌اند در برابر اشخاصي، با چهره درهم، حضور پيدا کنند چنان‌که اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايند: «أمَرَنا رَسوُلُ‌الله صلي‌الله عليه و آله أن نُلقِىَ أهلَ المَعاصِيَ بِوُجُوهٍ مُكَفَّرَة». ايشان نيز چنين برخورد مي‌کردند، اما واقعاً هر کس با ايشان نشست و برخاست داشت، اخلاق اسلامي را در ايشان مي‌ديد و شيفته ايشان مي‌شد و يکي از برجستگي‌هاي زندگي ايشان همين بود. مثلاً برادران پاسداري که در اوائل انقلاب، وظيفه محافظت از ايشان را در ظاهر داشتند، تا آخر عمر آن مرحوم اذعان داشتند که از بهترين روزهاي زندگي‌شان ايامي بود که در خدمت آقا بودند. ايشان نيز آن برادران را همانند فرزندان خودشان دوست مي‌داشتند و به آنان علاقه‌مند بودند؛ لذا فرقي ميان خود با آنان قائل نمي‌شدند و حالت بالادستي و پايين‌دستي در وجود ايشان، ديده نمي‌شد.

احترام به سادات

براي سادات احترام بسياري قائل بودند و از اين جهت در عصر ما نمونه بودند و هميشه توصيه مي‌کردند سادات، سفارش شده پيغمبر اکرم و اهل‌بيت (عَلَيهِمُ‌السَّلَام) و فرزندان حضرت زهرا (س) هستند و ما وظيفه داريم که به آنان احترامي خاص بگذاريم؛ و لذا ايشان حاضر نبودند که هيچ يک از سادات محترم دست ايشان را ببوسد مگر اين که متوجه سيادت ايشان نمي‌شدند. البته ايشان با ديگران نيز چنين حالتي داشتند و اجازه نمي‌دادند غير سادات نيز به دست ايشان بوسه بزنند و برخي به‌صورت ناگهاني، دست ايشان را مي‌بوسيدند؛ ولي اين کار نيز موجب ناراحتي ايشان را فراهم مي‌آورد و اين عمل از سادات، آزردگي خاطر بيشتر براي ايشان پديد مي‌آورد؛ لذا سيد مورد نظر را نزد خود فرامي‌خواندند و دست او را مي‌بوسيدند.

 تواضع

يکي ديگر از نمونه‌هاي اخلاق عملي ايشان که براي حوزه و همه مؤمنين آموزنده است، در جلسه عمامه‌گذاري در مدرسه امام خميني، ديده شد که جمعيتي حدود چهل تن از طلاب آن مدرسه به دست ايشان معمّم شدند و در ميان آنان، طلبه‌اي اهل آفريقا و از نظر چهره، رنگين‌پوست بودند. مرحوم آقا پس از آن که عمامه را بر سر ايشان گذاشتند، دست آن طلبه جوان را گرفتند و بر آن، بوسه زدند. البته حرکت ايشان به انگيزه خودنمايي نبود، اما اين تصوير در سرتاسر دنيا به اين عنوان، منتشر شد که يک مرجع تقليد در عين کهولت سن، چگونه به رنگين‌پوستان، احترام مي‌گذارد و مطابق آموزه قرآن: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ‌الله أَتْقَاكُمْ» (حجرات/13) گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست، عمل می‌کند و فرقي ميان سياه و سفيد براي ايشان مطرح نيست. ايشان بر اين باور بودند که طلاب خارجي، مهمانان ما هستند که به کشور ما آمده و در حوزه علميه، تحصيل مي‌کنند؛ لذا ما بايد احترام بيشتري نسبت به ديگران براي آنان قائل باشيم.

تکريم استاد

ديگر ويژگي بارز اخلاقي ايشان احترام خاصي بود که براي اساتيدشان قائل بودند. ولو اين که از دنيا رفته بودند، اما هرگاه از آنان ياد مي‌کردند، با تجليل از آنان نام مي‌بردند. در برابر علما و بزرگاني که آثارشان را خوانده بودند نيز احترام مي‌نهادند و مي‌فرمودند که آنان به گردن ما حق دارند و هرگاه نامي از آنان به ميان مي‌آمد، به بزرگي از آنان ياد مي‌کردند. اگر در درسشان قصد داشتند مطلبي يا بحثي علمي را از فقيه و بزرگي نقل و آن را نقد يا توجيه کنند، به‌گونه‌اي وارد مي‌شدند که با احترام خاص، همراه بود تا ناخواسته، جسارتي به آن شخصيت بزرگوار وارد نيايد. به ياد دارم که وقتي به منزل مرحوم آيت‌الله العظمي بروجردي استاد خودشان - آمدند و خواستند وارد منزل بشوند، درب منزل ايشان را بوسيدند و يکي از اشخاص حاضر در آنجا، بلافاصله از اين حرکت، عکس گرفت و اکنون نيز تصوير آن موجود است. ايشان، اساتيد خود را احترام و به آقايان طلاب هم گوشزد مي‌فرمودند که يکي از عوامل پيشرفت طلبه حفظ حرمت اساتيد است؛ چه استادي که دروس مهم را در خدمتشان خوانده‌اند و چه استادي که الفبا را به آن‌ها آموخته است؛ لذا ايشان کساني را که حتي در دوران نوجواني، استادشان بودند، ياد و برايشان طلب مغفرت مي‌کردند و گاهي مي‌فرمودند: وقتي قرآن مي‌خوانم، براي همه اساتيد و ذوي الحقوق خود قرائت و ثوابش را نثار ارواح آنان تقديم مي‌کنم.

 ادب زيارت

احترام ايشان به حضرات معصومين (عَلَيهِمُ‌السَّلَام) هم جاي خود دارد. به ياد دارم که هرگاه به حرم مطهر آقا علي بن موسي الرضا(ع) مشرف مي‌شدند، با اين که برايشان دشوار بود بر زمين مي‌نشستند و عتبه متبرکه را مي‌بوسيدند؛ آنگاه برمي‌خاستند و با اذن دخول وارد حرم مطهر مي‌گرديدند. همچنين با اين که نشستن بدون صندلي برايشان دشوار بود، در حرم مطهر امام رضا(ع) هيچ‌گاه روي صندلي ننشستند. خدا را شاهد مي‌گيرم که بارها در خدمت ايشان به حرم، مشرف مي‌شدم و اين ادب را از ايشان مي‌ديدم و هرچه براي استفاده از صندلي به ايشان اصرار مي‌شد نمي‌پذيرفتند، درحالي که کساني با سن کمتر از ايشان روي صندلي مي‌نشستند. ايشان هر وقت وارد کفشداري مي‌شدند و کفش خود را تحويل مي‌دادند، عصايشان را هم به کفشداري مي‌دادند تا بدون عصا وارد حرم مطهر بشوند. شايد به ذهن برسد که اين امور جزئي اهميت چنداني ندارد، ولي براي ايشان بسيار مهم بود.

ارادت خاص به امام زمان (عَج)

در مورد فرمايش‌ها و روايات اهل‌بيت (عَلَيهِمُ‌السَّلَام) نيز ايشان فاني بودند؛ به‌ويژه فناي ايشان در مقابل حضرت حجت (عَج) واقعاً ناگفتني و توصيف‌ناپذير است.

حالات دعا

ايشان بسياري از ادعيه را حفظ بودند مثل دعاي کميل، دعاي ندبه، ادعيه صحيفه سجادي، دعاي ابوحمزه ثمالي، دعاي عهد و مي‌فرمودند من از زماني که دعاي عهد را ياد گرفتم، هيچ صبحي نگذشت که اين دعا را نخوانم و از همان دوران نوجواني بر اين دعا مداومت داشتم. اين رويه تا اواخر عمر ايشان که توانايي داشتند، ادامه يافت. در روز جمعه هفته آخر که به خدمت ايشان رسيدم، بعد از نماز ظهر به ايشان عرض کردم که بهتر است زيارت امام زمان را بخوانيد. گفتند: من بعد از نماز صبح، اين زيارت را خوانده‌ام، اما با اين حال، دوباره اين زيارت را خواندند. ايشان حالات خاصي در قرائت زيارات «آل يس» و «عهد» داشتند و چنان بود که گويا حضرت را مشاهده مي‌کنند. معتقد بودند که در تمام کارها بايد رضايت حضرت را در نظر داشت و لذا در تمام سخنراني‌ها و ديدارهايشان نام مبارک حضرت را به زبان مي‌آوردند و دعا مي‌کردند که موفق باشند تا رضايت ايشان را به دست بياورند و قلب مقدسشان از ما خوشنود باشد.

 جاذبه اخلاقي

اخلاق ايشان با نوجوانان، جوانان، اقوام و انسابشان نيز درخور توجه است. نوادگانشان چنان به ايشان علاقه‌مند بودند که برخي از آنان پس از رحلت آقا، از شدت اندوه، روز و شب نمي‌شناسند و اظهار مي‌کنند که ايشان مايه دل‌خوشي ما بودند. هرگاه دوستان و اقوام به خدمت ايشان مي‌آمدند، حتي يک بار با تندي صحبت نمي‌کردند، بلکه هميشه لبخند به لب داشتند؛ فرزندان کوچک آن‌ها را در آغوش مي‌گرفتند و اظهار محبت و دعا مي‌کردند و از خدا برايشان عاقبت نيک مي‌طلبيدند. مي‌توان گفت که اخلاق ايشان، اخلاق اسلامي به تمام معنا بود و چنان‌که خداوند مي‌فرمايد: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ‌الله أُسْوَة حَسَنَة». (احزاب/21). اسوه زندگي ايشان اهل‌بيت (عَلَيهِمُ‌السَّلَام) و در درجه اول، حضرت رسول اکرم (ص) بودند.

انس با کتاب

در مورد مطالعه، ايشان واقعاً با کتاب، انس داشتند و اگر کتاب در دسترسشان نبود، ناراحت بودند. ايشان حدود دو سال به علت همه‌گيري ويروس کرونا، در منزل بودند و اگر در طي اين مدت، انسي با کتاب نداشتند، در همان روزهاي اول دچار افسردگي يا بيماري مي‌شدند، ولي چون از آغاز جواني و حتي نوجواني با کتاب مأنوس بودند، اين دوران را با مطالعه پشت سر گذاشتند. در شب رحلت، ايشان تا حدود ساعت يک و نيم شب که دچار کسالت شدند، درحال مطالعه بودند و به نوادگانشان که در خدمتشان بودند، سفارش مي‌فرمودند کتاب‌هاي مرا بخوانيد. يکي از بهترين کتاب‌هاي ايشان کتاب «معارف دين» در سه جلد است که در شب رحلت، همراه با کتاب اشعارشان در کنارشان بود؛ يعني تا دقايق آخر نيز از مطالعه باز نايستادند. ايشان در سفري که از طرف مرحوم آيت‌الله العظمي گلپايگاني (قُدِّسَ‌سِرُّه)، براي افتتاح برخي مؤسسات و مدارس ديني و علمي و ارتباط با مردم و شيعيان هند، به آن کشور کرده بودند، به کتابخانه‌هاي مهم هندوستان مي‌رفتند و مطالعه مي‌کردند. ايشان مي‌فرمودند: صبح که به کتابخانه مي‌رفتم، با اين که براي من برنامه‌هايي ترتيب داده بودند، دوست نداشتم آنجا را ترک کنم و در آنجا مي‌ماندم. ايشان مي‌فرمودند: «علم، اينجا و در اين کتابخانه‌هاست؛ پس آن را در کجا جستجو مي‌کنيم؟». علاقه ايشان به کتاب، بسيار عجيب است و ايشان در اين خصوصيت، نظير نداشتند يا کم‌نظير بودند. برخي از کتبي که در کتابخانه ايشان وجود دارند، از کتب نايابي هستند که با زحمت فراواني به دست آورده‌اند و مورد مطالعه ايشان بود.

برنامه‌ريزي دقيق

برنامه ايشان در طول اين دو سال، اين بود که پس از نماز صبح، دعا و قرآن مي‌خواندند؛ مقداري استراحت مي‌کردند و به اتاق مخصوص خودشان - که ديدارهايشان با اشخاص را در آنجا ترتيب مي‌دادند - مي‌نشستند و مطالعه مي‌کردند. کتاب‌هاي مورد علاقه ايشان اولاً کتاب‌هاي تفسيري، روايي، تاريخي و کتبي بود که بيشتر جنبه تحليلي داشت. ايشان تا نزديک اذان ظهر، حدود 4 تا 5 ساعت با کتاب، مأنوس بودند. در اين بين نيز اشخاصي به خدمت ايشان مي‌رسيدند و گفتگو مي‌کردند اما پس از آن ايشان به مطالعه کتاب‌ها اعم از فارسي و عربي مشغول مي‌شدند. بعد از ظهر نيز پس از اندکي استراحت، به اتاق خودشان مي‌آمدند و تا اذان مغرب به مطالعه مي‌پرداختند. تصويري که يکي از دوستان، درست دو روز قبل از رحلت، از ايشان گرفته‌اند، کتاب «المعجم الأوسط» را در دست ايشان نشان مي‌دهد. علاقه شديد ايشان به اين کتاب‌ها موجب مي‌شد که جزء به جزء آن‌ها را مطالعه کنند. اين برنامه بعد از نماز مغرب و عشاء نيز ادامه داشت و گاهي تا ساعت دوازده شب به طول مي‌انجاميد. ايشان بعد از نماز مغرب و عشاء روزنامه‌ها را مرور مي‌کردند؛ آنگاه مقداري قرآن مي‌خواندند و دوباره سرگرم مطالعه و استفتائاتي مي‌شدند که شبانه به خدمت ايشان مي‌آوردند و ايشان ملاحظه مي‌فرمودند.

مسئوليت پذيري

ايشان مي‌فرمودند: در ايام نوجواني، حدود شانزده سال داشتم که مجله‌اي به نام «همايون» چاپ مي‌شد و گاهي مطالبي انحرافي در آن منتشر مي‌گرديد و من در آن سنين براي اين مطالب، جواب مي‌نوشتم.

يکي از مسئولين مي‌گفتند که ما جواب ايشان را به مجله «همايون» در کتابخانه مجلس يا کتابخانه ملي يافتيم. ايشان اين چنين خود را براي دفاع از احکام اسلام و شريعت موظف و مسئول مي‌دانستند و تشويق ديگران ازسوي ايشان که به آن اشاره کرديد از سر همين احساس وظيفه بود.

مشوق خيرات

بعد از رحلت ايشان يکي از دوستان مي‌گفت دختر من کتابي درباره حضرت زهرا (س) نوشته بود و ايشان پس از مطالعه کتاب، با اين که شخصيت اين خانم را نمي‌شناختند، شماره او را به دست آوردند و با تماس، از ايشان تشکر کردند. از اين دست موارد، بسيار است. ازسوي ديگر هم اگر کسي خداي ناکرده مطلب خلافي بيان مي‌کرد، ناراحت مي‌شدند و خودشان درصدد پاسخگويي برمي‌آمدند.

صراط مستقيم

حدود ده سال قبل، عده‌اي از علماي کرج به خدمت ايشان آمدند و حدود صد و هشتاد شبهه گردآورده بودند که وهابيان در ميان مردم، منتشر و ترويج کرده بودند. ايشان با شنيدن اين خبر، ناراحت شدند و گفتند: الآن مسئوليت پاسخگوئي را به چه کسي بدهم؟ خودم پاسخ مي‌دهم. ايشان شبهات را در قالب کتاب «صراط مستقيم» پاسخ دادند و چندين مرتبه نيز تجديد چاپ گرديد. اين کتاب با کمال دقت و متانت، جواب‌گوي اين شبهات است و بي‌آن که از دايره اخلاق خارج گردد و افترايي به ديگران وارد آورد جوابي علمي، دقيق و محکم به اين شبهات مي‌دهد.

فريد دوران

يکي از امتيازات ايشان که شايد بتوان گفت در زمان غيبت امام زمان (عَج) براي هيچکدام از فقها و علما پيش نيامده اشتغال ايشان به پاسخگويي استفتائات در حدود 80 سال است. با طول عمر مبارکي که خداوند به ايشان مرحمت نمود صاحب اين امتياز ويژه شدند. ايشان در سنين جواني که 18 سال در خدمت حضرت آيت‌الله العظمي بروجردي بودند به پاسخگويي استفتائات ايشان مشغول بودند. يادم هست که آقا مي‌فرمودند در يک شبي مرحوم آيت‌الله بروجردي يک پاکت نامه‌اي حاوي 33 سؤال به من دادند براي پاسخگويي و من تا اذان صبح همه سؤال‌ها را پاسخ گفتم و صبح خدمت ايشان تقديم کردم، ايشان بسيار خوشحال شدند و تشويق کردند و با همان لهجه شيرين فرمودند: «مي‌نمايد که اينطور بهتر است تا آن شوراي استفتائات». بعد از آن حدود 33 سال در خدمت آيت‌الله العظمي گلپايگاني بودند و مسائل را پاسخ مي‌گفتند تا حدي که اگر ايشان پاسخ‌هاي شوراي استفتائات را تأييد نمي‌کردند، آيت‌الله گلپايگاني مُهر نمي‌کردند و بعد از آن هم حدود 30 سال دوران مرجعيت خودشان که جمعاً قريب به 80 سال ايشان سؤالات مختلف در عرصه‌هاي گوناگون را پاسخ مي‌دادند.

تبليغ در مکاني سخت

يکي از ويژگي‌هاي ايشان اين بود که هميشه درحال تبليغ دين بودند و خصوصاً در دوران جواني به شهرها و روستاهاي زيادي جهت تبليغ مسافرت کردند ايشان ميفرمودند: «يکي از سفرها که عازم شدم چون وسيله حمل و نقل کم بود مي‌بايست با يک ماشين تا مقداري از راه را مي‌رفتيم و از آنجا با وسيله ديگري تا مقصد برويم. نيمه شب ما را در قهوه‌خانه‌اي ميان جاده پياده کردند و ماشين بعدي بعد از اذان صبح مي‌آمد، مجبور بوديم براي محافظت در مقابل سرما به قهوه‌خانه برويم. آنجا مکان نامناسبي بود و بسياري مشغول گناهان بودند، من از قهوه‌خانه بيرون آمدم ولي فکر کردم که بايد از همين مکان براي تبليغ استفاده کنم برگشتم و روي صندلي نشستم با شخصي که در کنار خودم بود شروع به صحبت کردم آن هم با صداي بلندي که بقيه بشنوند و مطالبي راجع به مسائل دين، استفاده از عمر و... گفتم؛ کم کم همه کساني که روي صندلي‌ها بودند و عده زيادي از آنها مشغول فعل حرام، کارهاي خود را رها کردند و صندلي‌ها را به سمت من چرخاندند و به صحبت‌هايم گوش مي‌دادند، ساعتي براي آنها صحبت کردم که الحمدلله باعث شد بسيار از آن گناهان توبه کنند.