خاطرهاي آموزنده از استاد شهيد مطهري
انجمن اسلامي دانشگاه شيراز از من براي سخنراني دعوت كرده بودند. در آنجا استادها و حتي رئيس دانشگاه، همه بودند. يكي از استادهاي آنجا- كه قبلاً طلبه بود و بعد رفت آمريكا تحصيل كرد و دكتر شد و آمد و واقعاً مرد فاضلي هم هست- مأمور شده بود كه مرا معرفي كند.
آمد پشت تريبون ايستاد (جلسه هم خيلي پرجمعيت و با عظمت بود) يك مقدار معرفي كرد:
من فلاني را ميشناسم، حوزه قم چنين، حوزه قم چنان و... بعد در آخر سخنانش اين جمله را گفت: «من اين جمله را با كمال جرأت ميگويم: اگر براي ديگران لباس روحانيت افتخار است، فلاني افتخار لباس روحانيت است».
از اين حرف آتش گرفتم. ايستاده سخنراني ميكردم، عبايم را هم قبلاً تا ميكردم و روي تريبون ميگذاشتم.
مقداري حرف زدم، رو كردم به آن شخص، گفتم: آقاي فلان! اين چه حرفي بود كه از دهانت بيرون آمد؟ تو اصلاً ميفهمي چه داري ميگويي؟ من چه كسي هستم كه تو ميگويي فلاني افتخار اين لباس است؟
با اينكه من آن وقت دانشگاهي هم بودم و به اصطلاح ذو حياتين بودم، گفتم: آقا! من در تمام عمرم يك افتخار بيشتر ندارم، آن هم همين عمامه و عباست. من كي هستم كه افتخار باشم؟ اين تعارفهاي پوچ چيست كه به همديگر ميكنيم؟
ابوذر غفاري را بايد گفت افتخار اسلام است؛ اين اسلام است كه ابوذر پرورش داده است. عمّار ياسر افتخار اسلام است؛ اسلام است كه عمّار ياسر پرورش داده است.
بو علي سينا افتخار اسلام است؛ اسلام است كه نبوغ بو علي سينا را شكفت. خواجه نصير الدين افتخار اسلام است، صدر المتألّهين شيرازي افتخار اسلام است، شيخ مرتضي انصاري افتخار اسلام است، مير داماد افتخار اسلام است، شيخ بهايي افتخار اسلام است.
اسلام، افتخار البته دارد؛ يعني فرزنداني تربيت كرده كه دنيا روي آنها حساب ميكند و بايد هم حساب كند، چرا كه اينها در فرهنگ دنيا نقش مؤثر دارند.
دنيا نميتواند قسمتي از كره ماه را اختصاص به خواجه نصيرالدين ندهد و نام او را روي قسمتي از كره ماه نگذارد، براي اينكه او در بعضي كشفيات كره ماه دخيل است. او را ميشود گفت افتخار اسلام.
ماها كي هستيم؟ ما چه ارزشي داريم؟ ما را اگر اسلام بپذيرد كه اسلام افتخار ما باشد، اسلام اگر بپذيرد كه به صورت مدالي بر سينه ما باشد، ما خيلي هم ممنون هستيم.
ما شديم مدالي به سينه اسلام؟ (برخی از) ماها ننگ عالم اسلام هستيم، اكثريت ما مسلمانها ننگ عالم اسلام هستيم.
پس تعارفها را كنار بگذاريم؛ آنها تعارف است.
مجموعه آثار استاد شهيد مطهري (حماسه حسيني(1 و 2))، ج17، ص155- 156- با ويرايش