طالبان، تهديد ساختاري عليه امنيت ملي ايران و ضرورت تغيير رويکردطالبان از آغاز شکلگيري، نه يک جريان سازنده، بلکه پروژهاي ويرانگر و ابزار ايجاد مناقشه در جنوب آسيا بوده است. اين گروه فاقد مشروعيت مردمي، توان حکمراني پايدار و مسئوليتپذيري منطقهاي است. استمرار سلطه طالبان، بيشترين هزينه انساني، زيستمحيطي و امنيتي بحران افغانستان را به جمهوري اسلامي ايران تحميل کرده است.ارزيابي راهبردي: طالبان بازيگر مستقل نيست؛ بازيچه قدرتهاست و رفتار آن مبتني بر ابهام، بيتعهدي و عدم اطمينان ساختاري است. تعامل بدون شرط نهتنها رفتار طالبان را اصلاح نکرده، بلکه تهديدها را مزمن و هزينهها را تثبيت کرده است. غيبت طالبان از نشستهاي منطقهاي نشانه اقتدار نيست، بلکه ناتواني در پذيرش مسئوليت منطقهاي است.پيامدهاي مستقيم براي ايران: تحميل گسترده آوارگان بدون تقسيم مسئوليت منطقهاي.بيتعهدي به حقابهها و تخريب اکوسيستم شرق کشور.ناامني مرزي، قاچاق، تضعيف تجارت رسمي و افزايش هزينههاي کنترلي.جمعبندي اینکه طالبان شريک امنيتي نيست؛ منبع دائمي توليد بحران است.خطاي راهبردي محتمل: يکيدانستن افغانستان با طالبان، تعامل بدون شرط، اميد به اصلاح طالبان و ناديدهگرفتن جامعه افغانستان. ادامه اين مسير به معناي تثبيت بحران عليه منافع ملي ايران است.نسخه تجويزي الزامات تغيير رويکرد1. تفکيک افغانستان از طالبان: طالبان صرفاً حاکم مسلط تلقي شود، نه نماينده مردم افغانستان.2. مشروطسازي سخت تعامل: هرگونه همکاري منوط به تعهدات عملي، قابل سنجش و زمانبنديشده در حوزه آب، مرز، مهاجرت و تجارت باشد.3. منطقهگرايي مستقل از کابل: تداوم سازوکارهاي منطقهاي حتي بدون حضور طالبان؛ عدم همکاري مساوي حذف از تصميمسازي.4. ارتباط مستقيم با جامعه افغانستان: حمايت هدفمند از نخبگان، رسانهها و ظرفيتهاي مدني براي شکستن انحصار طالبان.5. بازتعريف سياست مهاجرت: منطقهايسازي و بينالملليسازي مسئوليت آوارگان و عبور از سياست واکنشي.6. افزايش هزينه بيتعهدي طالبانفعالسازي فشارهاي زيستمحيطي و انساني و پيوند آن با امنيت منطقهاي.گزاره نهاييطالبان اصلاحپذير نيست، اما مهارپذير است.امنيت ايران در اعتماد به طالبان تأمين نميشود، بلکه در مهار فعال، مشروط و چندلايه بحران افغانستان.