موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13258
معرفي کتابروي ماه دي*مريم بدر جاييروي ماه دي، اثر سيده مريم گلچمن، روايت مستند و کمتر شنيده‌ شده‌اي

معرفي کتابروي ماه دي*مريم بدر جاييروي ماه دي، اثر سيده مريم گلچمن، روايت مستند و کمتر شنيده‌ شده‌اي از زندگي مرضيه خليفه، مادر فداکار و صبور شهيدان گنجي از خطه جنوب (بوشهر) است. اين کتاب فقط يک زندگي‌نامه نيست، بلکه تصويري عميق و بومي از صبر، مجاهدت و فرهنگ مردم جنوب در برهه‌اي طولاني از تاريخ معاصر ايران است. عنوان کتاب، روي ماه دي، يک اصطلاح زيبا و بومي جنوبي است.ناشر اين کتاب سوره مهر است.در فرهنگ بوشهر، «دي» به معناي مادر است.مرضيه خليفه هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب نخلستان را آب مي‌داد و با صداي بلند صلوات مي‌فرستاد؛ صداي صلواتش تا آن سر روستا مي‌رفت. قهوه‌خانه کوچکي در حياط خانه داشت؛ هر غريبه‌اي که مي‌آمد، اول برايش قهوه عربي دم مي‌کرد و بعد حرف مي‌زد و به شدت مهمان‌نواز بود؛ حتي در اوج فقر، هيچ‌کس از خانه‌اش گرسنه برنگشت. در دهه 60 که سه پسرش يکي‌يکي رفتند جبهه، هر شب روي پشت‌بام مي‌نشست و با ماه حرف مي‌زد: «خدايا امانت‌هامو سالم برگردون... اگه هم برنگردوندي، خودت نگهشون دار.»نويسنده که بيش از پنج سال در روستاهاي بوشهر زندگي کرده، با دقت و عشقي عجيب، لهجه‌ها، آداب، بوي دريا، صداي اذان از مسجد جامع چاه‌ مبارک، بوي قهوه بانو مرضيه و حتي رنگ چادر خاکي‌اش را به صفحه آورده است. نتيجه، يک اثر مستند-داستاني شده که خواننده احساس مي‌کند کنار مادر روي ايوان نشسته و دارد با چاي نبات داغ، خاطرات را مي‌شنود.اين کتاب براي کساني که علاقه‌مند به درک عميق‌‌تر از نقش زنان در تاريخ انقلاب، ادبيات مستند و آشنايي با فرهنگ غني مردم جنوب هستند، بسيار خواندني است.محورهاي اصلي کتاب1. روايت سه نسل مجاهدت و يتيم‌داريزندگي مادر شهيدان گنجي سرشار از رنج و مسئوليت است. او از کودکي بار تربيت خواهران کوچکتر را بر دوش مي‌کشد و در ادامه، بارها داغ عزيزان و يتيم‌داري را تجربه مي‌کند.او داغ يتيمي را تجربه کرد،پدر وهمسر جوانش را از دست داد.يتيم‌داري کرد سه نسل يتيم را تربيت مي‌کند؛ فرزندان خودش، يتيم‌هاي پسرش (نوه‌هايش)داغ شهادت ديد و پنج شهيد گرانقدر به انقلاب اسلامي (دو پسر جوان و يک نوه) تقديم کرد.2. از کوير آمد، اما دريا زاييدنويسنده سير رشد و تعالي مادري را به تصوير مي‌کشد که با وجود زندگي در محيط روستايي و سخت، به ستون و تکيه‌گاه خانواده‌اي بزرگ تبديل مي‌شود که ثمره آن، مجاهداني برجسته در عرصه انقلاب و دفاع مقدس هستند. کتاب تأکيد ويژه‌اي بر نقش تربيتي اين مادر دارد.3. تصوير بومي فرهنگ جنوبيکي از نقاط قوت کتاب، ارائه تصويري نزديک و بومي از فرهنگ، گويش، باورها، آداب و سبک زندگي مردم استان بوشهر در بازه زماني حدود هفتاد سال (از 1326 تا 1398) است. اين روايت، خواننده را به عمق تحولات اجتماعي و فرهنگي جنوب ايران مي‌برد.روي ماه دي فراتر از يک روايت صرفاً تاريخي است؛ اين کتاب يک سند ادبي اقليمي است. نويسنده با مهارت، از لهجه و اصطلاحات بومي استان بوشهر (بندر ريگ، ديلم، گناوه) استفاده مي‌کند. اين زبان، عمق فرهنگي و سادگي زندگي مرضيه خليفه را به خواننده منتقل مي‌کند و اصالت روايت را دوچندان مي‌سازد. حس بوي دريا، نخلستان و کوير در پس زمينه کلمات به خوبي ملموس است.تم اصلي کتاب، نه فقط شهادت، بلکه قدرت زيستن و تربيت کردن در سخت‌ترين شرايط است.سيده مريم گلچمن: نويسنده‌اي بومي و متعهد به فرهنگ جنوبسيده مريم گلچمن، نويسنده بوشهري، يکي از فعالان حوزه ادبيات پايداري و انقلاب اسلامي است. تخصص و دانش او در زمينه فرهنگ، گويش و جغرافياي بومي جنوب ايران، عامل کليدي در موفقيت کتاب «روي ماه دي» بوده است.آغاز اين پروژه براي خانم گلچمن يک تکليف و "رزق شهدا" محسوب مي‌شد: جرقه اصلي نگارش کتاب، سخنراني مقام معظم رهبري در کنگره شهداي سال 1398 بود که در آن، بر زنده نگه داشتن ياد چهار شهيد برجسته استان بوشهر، از جمله شهيد صادق گنجي، تأکيد شد.سيده مريم گلچمن در يادداشت پاياني کتاب مي‌نويسد:خط به خط اين کتاب را با وضو نوشتم. گاهي آن‌قدر غرق نقش بانو مرضيه مي‌شدم که شب‌ها خوابش را مي‌ديدم. اين کتاب را ننوشتم، او برايم گفت و من فقط قلم زدم. روي ماه دي در همان ماه نخست انتشار به چاپ چهارم رسيد و هم‌اکنون يکي از پرفروش‌ترين آثار حوزه ايثار و شهادت است. کتابي که نه فقط براي علاقه‌مندان به ادبيات دفاع مقدس، بلکه براي هر کسي که دلش مي‌خواهد بداند عشق به وطن و صبر مادرانه دقيقاً چه شکلي است، خواندني و واجب است.برشي از کتاب«کاسه رويين را پر از آب کردم و قرآن آوردم. از زير قرآن ردش کردم. بغض داشت خفه‌ام مي‌کرد. طاقت نياوردم. هوس کردم در آغوشش غرق شوم. او را بغل گرفتم؛ اين بار محکم‌تر از هميشه. صورتش را بوسيدم. هميشه دستم را مي‌بوسيد؛ اما اين بار صورتم را بوسيد. خداحافظي کرد و رفت. پشت سرش آب پاشيدم. با صداي پاشيده‌شدن آب روي زمين رويش را برگرداند، نگاهم کرد و لبخند زد. به لنگه در تکيه دادم. دلم مثل جنگلي که از درون گر گرفته باشد سوخت. مهر سکوت خورده بود روي زبانم. به دلم نهيب زدم: اين‌همه جوون رعنا آرزوبه‌ دل رفتن پي حرف امامشون، مُنم مثل بقيه مادراي دل ‌واپس.