يکي از اساتيد دانشگاه در يک مصاحبه، نکتهاي درباره ورود طبقه فقير به سياست و اقتصاد گفته که مورد بحث و نقد بسياري از کاربران در فضاي مجازي قرار گرفته است. خلاصه و چکيده اين مطلب اينست که فقرا نبايد در سياست و اقتصاد وارد شوند. اين علوم، نياز به ظرفيتهاي ذهني دارند که فقرا فاقد آن هستند. در آينده ايران نبايد اجازه بدهيم از اين طبقات وزير خارجه و يا وزير اقتصاد شوند. اين طبقات اگر بر سر کار بيايند به دنبال جبران محروميتهاي گذشته خودشان هستند نه شوکت ايران.
کساني که درباره اين سخن اظهارنظر کردهاند را ميتوان به سه دسته تقسيم کرد. عدهاي به اهانت و به شيوههاي خارج از ضوابط اخلاقي متوسل شده و بدون هيچ استدلالي سخن این استاد دانشگاه را رد کردهاند. اين گروه چون فاقد نقطهنظر هستند، نبايد وقت بررسي را با پرداختن به آنچه آنها نوشتهاند تلف کرد. دسته ديگر کساني هستند که آنها هم بدون استدلال، این سخن را تأييد کردهاند. پرداختن به اين گروه هم اتلاف وقت است. گروه سوم کساني هستند که با استدلال و با رعايت ضوابط اخلاقي، سخن اين استاد دانشگاه را تأييد يا رد کردهاند. توجه به نظر اين افراد، ارزش صرف وقت دارد.
تأييدکنندگان، اغلب به شرايط سياسي و اقتصادي موجود کشورمان استناد کرده و نتيجه گرفتهاند حضور طبقه فقير در رأس امور موجب پيدايش وضعيت کنوني شده است. بنابراين، سخن این استاد دانشگاه که ميگويد طبقه فقير نبايد به سياست و اقتصاد وارد شوند درست است.
مخالفان، عمدتاً گوينده اين سخن را به محصور بودن در تفکر طبقاتي متهم ميکنند و اصل طبقاتي فکر کردن را مردود ميدانند. آنها نمونههائي از افرادي که در ايران و جهان از طبقه محروم برخاستند و خدمات مهمي به کشورشان ارائه دادند استناد ميکنند. علاوه بر اين، اين افراد، مفاسد ناشي از زمامداري کساني که از طبقه مرفه وارد سياست و اقتصاد شدند را مطرح کرده و نتيجه ميگيرند سخن این استاد دانشگاه را نميتوان پذيرفت.
درباره اين مباحثه علمي، سه نکته را بايد در نظر گرفت. اول اينکه مطرح شدن اصل چنين بحثهائي براي جامعه لازم است و نبايد آن را پس زد. دوم اينکه براي اصحاب فکر و علم شايسته اينست که از تفکر طبقاتي عبور کنند و موضوع حکمراني را با در نظر گرفتن شايستگيهاي افرادي که مسئوليتهاي اقتصادي و سياسي را برعهده ميگيرند بسنجند. تجربه نيز اين واقعيت را – چه در ايران معاصر و چه در ساير کشورها – نشان داده که موفقيت حکمرانان به شايستگيهاي خودشان بستگي دارد نه وابستگي آنها به طبقهاي خاص. بسيار ديده شده است که افرادي از طبقه فقير در اثر تعليم و تربيت و ايمان و تعهد که به مردم و کشور خود داشتند توانستند خدمات زيادي ارائه نمايند. کما اينکه افراد بيظرفيت – چه از طبقه فقير و چه از طبقات ديگر – وقتي به قدرت رسيدند درصدد پر کردن يا پرتر کردن جيب خود برآمدهاند.
سومين نکته اينکه فضاي رسانهاي کشور اعم از مجازي، مکتوب، شنيداري، تصويري و حضوري بايد براي مطرح شدن چنين مباحثي باز باشد و همگان با رعايت احترام به همديگر، ابراز نظر کنند و نظر ديگران را نقد نمايند. هيچکس – در هر جايگاهي که باشد – نبايد نظر خود را بيايراد بداند و از شنيدن نقد و نظر ديگران گريزان باشد. با اين شيوه است که ميتوان جامعه را به سوي رشد و تعالي به پيش برد، جهل را از تمام شئون زندگي زدود و به علم حيات جاودانه بخشيد همانطور که فرمودهاند «حيات العلم بالنقد والرد».