موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13240
راست فتنه‌انگيز!پادشاهي را شنيدم به کشتنِ اسيري اشارت کرد. بيچاره در آن حالت نوميدي، ملک را دشنام دا

راست فتنه‌انگيز!پادشاهي را شنيدم به کشتنِ اسيري اشارت کرد. بيچاره در آن حالت نوميدي، ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته‌اند هر که دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.وقت ضرورت چو نماند گريزدست بگيرد سر شمشير تيزاذا يئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُکَسنّورِ مغلوب يصولُ عَلي الکلبِملک پرسيد چه مي‌گويد؟ يکي از وزراي نيک محضر، گفت‌اي خداوند همي‌ گويد: "وَ الْکاظِمينَ الغَيظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ" ملک را رحمت آمد، و از سر خون او در گذشت. وزير ديگر که ضدّ او بود گفت: ابناي جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز به راستي سخن گفتن. اين ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روي ازين سخن در هم آمد و گفت: آن دروغ وي پسنديده‌تر آمد مرا زين راست که تو گفتي، که روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي. و خردمندان گفته‌اند: دروغي مصلحت‌آميز به که راستي فتنه‌انگيز.هر که شاه آن کند که او گويدحيف باشد که جز نکو گويدبر طاق ايوان فريدون نبشته بود:جهان‌‌ اي برادر نماند به کسدل اندر جهان آفرين بند و بسمکن تکيه بر ملک دنيا و پشتکه بسيار کس چون تو پرورد و کشتچو آهنگ رفتن کند جان پاکچه بر تخت مردن چه بر روي خاک