مروري بر سخنراني امام خميني عليه لايحه کاپيتولاسيون
اشاره
فردا چهارم آبانماه، سالروز تصويب قانون استعماري کاپيتولاسيون در مجلس رژيم ستمشاهي است که با مخالفت و اعتراض شجاعانه امام خميني مواجه شد. اعتراض امام خميني به تصويب اين لايحه يکي از نقاط عطف تاريخ معاصر ايران است که منجر به دستگيري امام و تبعيد ايشان در سيزدهم آبانماه 1343 به ترکيه شد. کاپيتولاسيون از ننگينترين و ستمگرانهترين معاهداتي است که قدرتهاي استعماري و استکباري بر جوامع تحت سلطه خود تحميل ميکنند. اينگونه لوايح نقض آشکار استقلال و حاکميت و حيثيت ملي يک کشور و ملت است و در ايران نيز موجب تحقير ايرانيان و بازگذاشته شدن دست استعمارگران بخصوص آمريکاييها براي انجام هرنوع جنايتي عليه مردم بود. اعتراض شجاعانه امام خميني به اين لايحه استعماري موجب جهتگيري مبارزات عليه رژيم پهلوي گرديد و پرده از خيانتهاي آشکار و پنهان آن رژيم فاسد برداشت. آنچه در ادامه مطالعه ميفرمائيد، متن سخنراني امام خميني در چهارم آبان 1343 عليه تصويب اين لايحه ننگين است.
***
بسمالله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
عيد ايران را عزا کردند
من تأثرات قلبي خودم را نميتوانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. اين چند روزي که مسائل اخير ايران را شنيدهام خوابم کم شده است [گريه حضار]. ناراحت هستم [گريه حضار]. قلبم در فشار است [گريه حضار]. با تأثرات قلبي روزشماري ميکنم که چه وقت مرگ پيش بيايد [گريه شديد حضار]. ايران ديگر عيد ندارد [گريه حضار]. عيد ايران را عزا کردهاند [گريه حضار]؛ عزا کردند و چراغاني کردند [گريه حضار]؛ عزا کردند و دسته جمعي رقصيدند [گريه حضار]. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، و باز هم چراغاني کردند؛ پايکوبي کردند. اگر من به جاي اينها بودم اين چراغانيها را منع ميکردم؛ ميگفتم بيرق سياه بالاي سر بازارها بزنند [گريه حضار]؛ بالاي سر خانهها بزنند؛ چادر سياه بالا ببرند. عزت ما پايکوب شد؛ عظمت ايران از بين رفت؛ عظمت ارتش ايران را پايکوب کردند.
تشريح قانون «کاپيتولاسيون»
قانوني در مجلس بردند؛ در آن قانونْ اولاً ما را ملحق کردند به پيمان وين؛ و ثانياً الحاق کردند به پيمان وين [تا] مستشاران نظامي، تمام مستشاران نظامي آمريکا با خانوادههايشان، با کارمندهاي فنيشان، با کارمندان اداريشان، با خدمهشان، با هرکس که بستگي به آنها دارد، اينها از هر جنايتي که در ايران بکنند مصون هستند! اگر يک خادم آمريکايي، اگر يک آشپز آمريکايي، مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور کند، زير پا منکوب کند، پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد! دادگاههاي ايران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسي کنند، بايد برود آمريکا! آنجا در آمريکا اربابها تکليف را معين کنند! دولت سابق(1) اين تصويب را کرده بود و به کسي نگفت. دولت حاضر(2) اين تصويبنامه را در چند روز پيش از اين برد به مجلس و در چند وقت پيش از اين به سنا بردند و با يک قيام و قعود مطلب را تمام کردند، و باز نفسشان درنيامد. در اين چند روز، اين تصويبنامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبتهايي کردند، مخالفتهايي شد، بعضي از وکلاي آنجا هم مخالفتهايي کردند، صحبتهايي کردند لکن مطلب را گذراندند؛ با کمال وقاحت گذراندند! دولت با کمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري کرد! ملت ايران را از سگهاي آمريکا پستتر کردند. اگر چنانچه کسي سگ آمريکايي را زير بگيرد، بازخواست از او ميکنند؛ لکن، اگر شاه ايران يک سگ آمريکايي را زير بگيرد باز خواست ميکنند؛ و اگر چنانچه يک آشپز آمريکايي شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد، بزرگتر مقام را زير بگيرد، هيچ کس حق تعرض ندارد! چرا؟ براي اينکه ميخواستند وام بگيرند از آمريکا! آمريکا گفت اين کار بايد بشود - لابد اين جور است - بعد از سه - چهار روز، يک وام دويست ميليون، دويست ميليون دلاري، تقاضا کردند. دولت تصويب کرد دويست ميليون دلار در عرض پنج سال به دولت ايران بدهند و در عرض ده سال سيصد ميليون بگيرند! ميفهميد يعني چه؟ دويست ميليون دلار، هر دلاري هشت تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ايران براي نظام، و در عرض ده سال سيصد ميليون - آنطور که حساب کردند - سيصد ميليون دلار از ايران بگيرد؛ يعني صد ميليون دلار، يعني هشتصد ميليون تومان از ايران در ازاي اين وام نفع بگيرند! مع ذلک، ايران خودش را فروخت براي اين دلارها! ايرانْ استقلال ما را فروخت؛ ما را جزء دوَل مستعمره حساب کرد؛ ملت مسْلم ايران را پستتر از وحشيها در دنيا معرفي کرد، در ازاي وام دويست ميليون که سيصد ميليون دلار پس بدهند! ما با اين مصيبت چه بکنيم؟ روحانيون با اين مطالب چه بکنند؟ به کجا پناه ببرند؟ عرض خودشان را به چه مملکتي برسانند؟ ساير ممالک خيال ميکنند که ملت ايران است؛ اين ملت ايران است که اينقدر خودش را پست کرده است؛ نميدانند اين دولت ايران است؛ اين مجلس ايران است. اين مجلسي است که ارتباط به ملت ندارد؛ اين مجلس، مجلس سرنيزه است! اين مجلس چه ارتباطي به ملت ايران دارد. ملت ايران به اينها رأي ندادند. علماي طراز اول، مراجع - بسياريشان - تحريم کردند انتخابات را؛ ملت تبعيت کرد از اينها، رأي نداد لکن زور سرنيزه اينها را آورد بر اين کرسي نشاند.
توطئه قطع نفوذ روحانيون
در يکي از کتابهاي تاريخي که امسال به طبع رسيده است و به بچههاي ما تعليم ميشود اين است که، بعد از اينکه يک مسائل دروغي را نوشته است، آخرش نوشته است که معلوم شد که قطع نفوذ روحانيت، قطع نفوذ روحانيون، در رفاه حال اين ملت مفيد است! رفاه حال ملت به اين است که روحانيون را از بين ببرند! همينطور است. اگر نفوذ روحانيون باشد نميگذارد اين ملتْ اسير انگليسْ يکوقت باشد؛ اسير آمريکا يکوقت باشد. اگر نفوذ روحانيين باشد نميگذارد که اسرائيل قبضه کند اقتصاد ايران را! نميگذارد که کالاهاي اسرائيل در ايران بدون گمرک فروخته بشود! اگر نفوذ روحانيين باشد نميگذارد که اينها سر خود يک همچو قرضه بزرگي را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانيون باشد نميگذارد اين هرج و مرجي که در بيت المال هست بشود. اگر نفوذ روحانيين باشد نميگذارد که هر دولتي هر کاري ميخواهد انجام بدهد ولو صددرصد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانيين باشد نميگذارد که مجلس به اين صورت مبتذل درآيد. اگر نفوذ روحانيين باشد نميگذارد که مجلس با سرنيزه درست بشود تا اين فضاحت از آن پيدا بشود. اگر نفوذ روحانيين باشد نميگذارد که دختر و پسر با هم در آغوش هم کشتي بگيرند - چنانچه در شيراز شده است! اگر نفوذ روحانيون باشد نميگذارد که دخترهاي معصوم مردم زير دست جوانها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانيون باشد نميگذارد که زنها را در مدرسه مردها ببرند، مردها را در مدرسه زنها ببرند و فساد راه بيندازند. اگر نفوذ روحانيون باشد توي دهن اين دولت ميزنند! توي دهن اين مجلس ميزنند، و وکلا را از مجلس بيرون ميکنند. اگر نفوذ روحانيون باشد تحميل نميتواند بشود، يک عده از وکلا بر سرنوشت يک مملکتي حکومت کنند. اگر نفوذ روحانيون باشد نميگذارند يک دست نشانده آمريکايي اين غلطها را بکند؛ بيرونش ميکنند از ايران. نفوذ روحاني مضر به حال ملت است؟! نخير، مضر به حال شماست! مضر به حال شما خائنهاست، نه مضر به حال ملت. شما ديديد با نفوذ روحاني نميتوانيد هر کاري را انجام بدهيد، هر غلطي را بکنيد، ميخواهيد نفوذ روحاني را از بين ببريد. شما گمان کرديد که با صحنه سازيها ميتوانيد که بين روحانيون اختلاف بيندازيد؟ نميشود؛ اين خواب بايد در مرگ براي شما حاصل بشود! نميتوانيد همچو کاري را انجام بدهيد. روحانيون با هم هستند. من باز تمام روحانيين را تعظيم ميکنم؛ دست تمام روحانيين را ميبوسم. آن روز اگر دست مراجع را بوسيدم، امروز دست طلاب را هم ميبوسم [گريه حضار]. من امروز دست بقال را هم ميبوسم [گريه شديد حضار].
اعلام خطر!
آقا، من اعلام خطر ميکنم! اي ارتش ايران، من اعلام خطر ميکنم! اي سياسيون ايران، من اعلام خطر ميکنم! اي بازرگانان ايران، من اعلام خطر ميکنم! اي علماي ايران، اي مراجع اسلام، من اعلام خطر ميکنم! اي فضلا، اي طلاب، اي مراجع، اي آقايان، اي نجف، اي قم، اي مشهد، اي تهران، اي شيراز، من اعلام خطر ميکنم! خطردار است. معلوم ميشود زير پردهها چيزهايي است و ما نميدانيم. در مجلس گفتند نگذاريد پردهها بالا برود! معلوم ميشود براي ما خوابها ديدهاند! از اين بدتر چه خواهند کرد؟ نميدانم، از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چه؟ چه ميخواهند با ما بکنند؟ چه خيالي دارند اينها؟ اين قرضه دلار چه به سر اين ملت ميآورد؟ اين ملت فقير [پس از] ده سال هشتصد ميليون تومان نفع پول به آمريکا بدهد؟! در عين حال ما را بفروشيد براي يک همچو کاري؟!
مملکت در اشغال آمريکا
نظاميهاي آمريکا و مستشارهاي نظامي آمريکايي به شما چه نفعي دارند؟ آقا! اگر اين مملکت اشغال آمريکاست، پس چرا اينقدر عربده ميکشيد؟! پس چرا اينقدر دم از «ترقي» ميزنيد؟! اگر اين مستشارها نوکر شما هستند، پس چرا از اربابها بالاترشان ميکنيد؟! پس چرا از شاه بالاترشان ميکنيد؟! اگر نوکرند، مثل ساير نوکرها با آنها عمل کنيد. اگر کارمند شما هستند، مثل ساير ملل که با کارمندانشان عمل ميکنند، شما هم عمل کنيد. اگر مملکت ما اشغال آمريکايي است پس بگوييد! پس ما را برداريد بريزيد بيرون از اين مملکت! چه ميخواهند با ما بکنند؟ اين دولت چه ميگويد به ما؟ اين مجلس چه کرد با ما؟ اين مجلس غير قانوني، اين مجلس محرَّم(3) اين مجلسي که به فتوا و به حکم مراجع تقليد تحريم شده است، اين مجلسي که يک وکيلش از ملت نيست، اين مجلسي که - به ادعا - هي ميگويند ما! ما! هي ما از «انقلاب سفيد» آمديم! آقا کو اين «انقلاب سفيد»؟! پدر مردم را درآوردند! آقا من مطلعم؛ خدا ميداند که من رنج ميبرم؛ من مطلعم از اين دهات؛ من مطلعم از اين شهرستانهاي دورافتاده؛ از اين قم بدبخت [گريه حضار]. من مطلعم از گرسنگي خوردن مردم؛ از وضع زراعت مردم.
سکوت، گناهي کبيره
آقا فکري بکنيد براي اين مملکت؛ فکري بکنيد براي اين ملت. هي قرض روي قرض بياوريد؟! هي نوکر بشويد! البته دلارْ نوکري هم هست! دلارها را شما ميخواهيد استفاده کنيد، نوکريش را ما بکنيم! اگر ما زير اتومبيل رفتيم، کسي حق ندارد به آمريکاييها بگويد بالاي چشمت ابرو! لکن شماها استفادهاش را بکنيد؛ مطلب اينطور است. نبايد گفت اينها را؟ آن آقاياني که ميگويند که بايد خفه شد، اينجا هم بايد خفه شد؟ اينجا هم خفه بشويم؟ ما را بفروشند و خفه بشويم؟! قرآن ما را بفروشند و خفه بشويم؟ والله، گناهکار است کسي که داد نزند؛ والله، مرتکب کبيره است کسي که فرياد نکند [گريه شديد حضار].
به داد اسلام برسيد!
اي سران اسلام، به داد اسلام برسيد [گريه حضار].اي علماي نجف، به داد اسلام برسيد [گريه حضار].اي علماي قم، به داد اسلام برسيد؛ رفت اسلام [گريه شديد حضار].اي ملل اسلام،اي سران ملل اسلام،اي رؤساي جمهور ملل اسلامي،اي سلاطين ملل اسلامي،اي شاه ايران، به داد خودت برس. به داد همه ما برسيد. ما زير چکمه آمريکا برويم، چون ملت ضعيفي هستيم؟! چون دلار نداريم؟! آمريکا از انگليس بدتر، انگليس از آمريکا بدتر، شوروي از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پليدتر. اما امروز سر و کار ما با اين خبيثهاست! با آمريکاست. رئيسجمهور آمريکا بداند - بداند اين معنا را - که منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما. امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما. يک همچو ظلمي به دولت اسلامي کرده است، امروز قرآن با او خصم است؛ ملت ايران با او خصم است. دولت آمريکا بداند اين مطلب را. ضايعش کردند در ايران؛ خراب کردند او را در ايران.
مصونيت مستشارهاي آمريکايي
براي مستشارها مصونيت ميگيريد؟! بيچاره وکلا داد زدند آقا از اين دوستهاي ما بخواهيد به ما اينقدر تحميل نکنند، ما را نفروشيد، ما را به صورت مستعمره درنياوريد، کي گوش داد به اينها؟ از «پيمان وين» يک ماده را اصلش ذکر نکردهاند! ماده 32 ذکر نشده است. من نميدانم آن ماده چه است؛ من که نميدانم، رئيس مجلس هم نميداند، وکلا هم نميدانند. نميدانند که قبول کردند طرح را! طرح را قبول کردند، طرح را امضا کردند، تصويب کردند اما عدهاي اقرار کردند که ما اصلاً نميدانيم چيست! آنها هم لابد امضا نکردند، آن عده ديگر بدتر از اينها بودند. يک عده جُهّالند اينها!
رجال سياسي ما، صاحب منصبهاي بزرگ ما، رجال سياسي ما، يکي بعد از ديگري را کنار ميگذارد! الآن در مملکت ما به دست رجال سياسي که وطنخواه باشند چيزي نيست. در دست آنها چيزي نيست. ارتش هم بداند، يکيتان را بعد از ديگري کنار ميگذارند. ديگر براي شما آبرو گذاشتند؟ براي نظام شما آبرو گذاشتند که يک سرباز آمريکايي بر يک ارتشبد ما مقدم است؟! يک آشپز آمريکايي بر يک ارتشبد ما مقدم شد در ايران؟! ديگر براي شما آبرو باقي ماند؟ اگر من بودم استعفا ميکردم؛ اگر من نظامي بودم استعفا ميکردم؛ من اين ننگ را قبول نميکردم. اگر من وکيل مجلس بودم استعفا ميکردم. بايد نفوذ ايرانيها قطع بشود! بايد مصونيت براي آشپزهاي آمريکايي، براي مکانيکهاي آمريکايي، براي اداري آمريکايي، اداري و فنياش، مأمورين، کارمندان اداري، کارمندان فني، براي خانوادههايشان مصونيت باشد، لکن آقاي قاضي(4) در حبس باشد! آقاي اسلامي(5) را با دستبند ببرند اين طرف و آن طرف! اين خدمتگزارهاي اسلام، علماي اسلام در حبس بايد باشند، وعاظ اسلام در حبس بايد باشند، طرفداران اسلام بايد در بندرعباس حبس باشند، براي اينکه اينها طرفدار روحانيت هستند؛ خودشان يا روحانيند يا طرفدار روحاني. تاريخ ايران دست مردم دادند اينها! سند [به] دست دادند که معلوم شد رفاه حال اين ملت به اين است که قطع نفوذ روحانيين بشود! يعني چه؟ رفاه حال ملت به اين است که قطع يد رسولالله از اين ملت بشود؟! روحانيون خودشان چيزي نيستند که، روحانيون هر چه دارند از رسولالله است؛ بايد قطع يد رسولالله از اين ملت بشود! اينها اين را ميخواهند. اين را ميخواهند تا اسرائيل، به دل راحت، هر کاري اينجا بکند. تا آمريکا، به دل راحت، هر کاري ميخواهد بکند.
تمام گرفتاري ما از آمريکاست
آقا تمام گرفتاري ما از اين آمريکاست! تمام گرفتاري ما از اين اسرائيل است! اسرائيل هم از آمريکاست. اين وکلا هم از آمريکا هستند! اين وزرا هم از آمريکا هستند! همه تعيين آنهاست. اگر نيستند چرا نميايستند در مقابلش داد بزنند؟
يک روحاني در برابر التيماتوم شوروي
من الآن حافظهام درست نيست، نميتوانم بفهمم مطلب را خوب، الآن درحال انقلاب هستم؛ در يک مجلس از مجالس سابق که مرحوم «مدرس»، - مرحوم آسيد حسن مدرس - در آن مجلس بود، التيماتومي از دولت روس آمد به ايران که اگر فلان قضيه را انجام ندهيد (که من حالا هيچي از آن را يادم نيست) ما از فلان جا - که قزوين ظاهراً بوده است - ميآييم به تهران و تهران را ميگيريم. دولت ايران هم فشار آورد به مجلس که بايد اين را تصويب کنيد. يکي از مورخين، مورخين آمريکايي، مينويسد که يک روحاني با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: آقايان، حالا که بناست ما از بين برويم چرا به دست خودمان برويم. رد کرد. مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پيدا کرد و رد کرد و هيچ غلطي هم نکردند. روحاني اين است. يک روحاني توي مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروي را، روسيه سابق را، يک دولت را - پيشنهاد التيماتومش را - يک روحاني ضعيف، يک مشت استخوان رد کرد! آنها ميبينند نبايد روحاني باشد؛ قطع يد روحاني بايد بکنند تا به آمال و آرزوي خودشان برسند.
لزوم آگاهي مردم
من چه بگويم؟ اينقدر انباشته است مطالب، اينقدر مفاسد در اين مملکت زياد است که من با اين حالم، با اين سينهام، با اين وضعم، نميتوانم عرضي بکنم. نميتوانم مطالب را به آن مقداري که ميدانم به عرض شما برسانم. لکن شما موظفيد به رفقايتان بگوييد. آقايان موظفند ملت را آگاه کنند؛ علما موظفند ملت را آگاه کنند. ملت موظف است که در اين امر صدا دربياورد. با آرامش [به] عرض برساند؛ به مجلس اعتراض کند؛ به دولت اعتراض کند که چرا يک همچو کاري کرديد؟ چرا ما را فروختيد؟ مگر ما بنده شما هستيم؟ شما که وکيل ما نيستيد! وکيل هم بوديد، اگر خيانت کرديد به مملکت، خودبه خود از وکالت بيرون ميرويد. اين خيانت به مملکت است.
عزل وکلاي مجلس
خدايا، اينها خيانت کردند به مملکت ما. خدايا، دولت به مملکت ما خيانت کرد؛ به اسلام خيانت کرد؛ به قرآن خيانت کرد. وکلاي مجلسين خيانت کردند، آنهايي که موافقت کردند با اين امر. وکلاي مجلس سنا خيانت کردند. اين پيرمردها؛ وکلاي مجلس شورا، آنهايي که رأي دادند، خيانت کردند به اين مملکت. اينها وکيل نيستند. دنيا بداند اينها وکيل ايران نيستند! اگر هم بودند من عزلشان کردم. از وکالت معزولند.
غيرقانوني بودن مصوبات مجلس
تمام تصويبنامههايي که تا حالا نوشتهاند، تمامش غلط است! از اول مشروطه تا حالا به حَسَب نص قانون، به حسب نص قانون، قانون را که قبول دارند، به حسب نص، به حسب نص قانون، به حسب اصل دوم متمم قانون اساسي تا مجتهدين نظارت نکنند در مجلس، قانون هيچي نيست. کدام مجتهد نظارت ميکند حالا؟ بايد قطع کرد دست روحانيين را! اگر پنج تا ملّا تو اين مجلس بود، اگر يک ملّا تو اين مجلس بود، تو دهن اينها ميزد! نميگذاشت اين کار بشود. من به آنهايي که مخالفت کردند، اين حرف را دارم، به آنها، که چرا خاک به سرت نريختي؟! چرا پا نشدي يقه اين مردکه را بگيري؟ همين، من مخالفم! و هي تعارف و اينهمه تملق؟! مخالفت اين است؟! بايد هياهو کنيد؛ بايد بريزيد وسط مجلس؛ به هم بپريد که نگذرد اين مطلب. به صرف اينکه من مخالفم درست ميشود؟! خوب، ميبينيد که ميگذرد! بايد نگذاريد يک همچو مجلسي وجود پيدا کند؛ از مجلس ببريدشان بيرون. ما اين قانوني که گذراندند - به اصطلاح خودشان - قانون نميدانيم. ما اين مجلس را مجلس نميدانيم. ما اين دولت را دولت نميدانيم. اينها خائنند به مملکت ايران! خائنند!
(صحيفه امام، ج1، صص424 - 415)
ـــــــــــــــــــ
1- دولت اسدالله عَلم.
2- دولت حسنعلي منصور.
3- تحريم شده.
4- آقاي سيد محمدعلي قاضي طباطبايي (روحاني بنام آذربايجاني).
5- آقاي عباسعلي اسلامي (واعظ معروف تهران).
*چرا ما را فروختيد؟ مگر ما بنده شما هستيم؟ شما که وکيل ما نيستيد! وکيل هم بوديد، اگر خيانت کرديد به مملکت، خودبه خود از وکالت بيرون ميرويد. اين خيانت به مملکت است
*قانوني در مجلس بردند (کاپيتولاسيون) که در آن تمام مستشاران نظامي آمريکا با خانوادههايشان، کارمندانشان، خدمههايشان و هرکس که بستگي به آنها دارد، از هر جنايتي در ايران مصون هستند
*من اعلام خطر ميکنم، اي ارتش ايران، اي سياسيون، اي بازرگانان، اي علماي ايران، اي مراجع اسلام، اي فضلا، اي طلاب، اي نجف، اي قم، اي مشهد، اي تهران، اي شيراز، من اعلام خطر ميکنم، براي ما خوابها ديدهاند
*تمام گرفتاري ما از اين آمريکاست، تمام گرفتاري ما از اسرائيل است، اسرائيل هم از آمريکاست، اين وکلا هم از آمريکا هستند، اگر نيستند چرا نميايستند در مقابلش داد بزنند