مقدمه 1- طب سنتی، ایرانی و اسلامی؛ یکی از مسائلی که در سالهای اخیر به صورت خاص مورد توجه قرار گرفته و دیدگاههای موافق یا مخالف را متوجه خود ساخته، موضوع «طب اسلامی» است. در کنار آن و همزمان، موضوع «طب سنتی» که گاه به صورت خاصتر با عنوان «طب ایرانی» نیز از آن نام برده میشود، محل بحث و مناقشه قرار میگیرد. اینکه بهرغم پیشینه درازی که این عناوین و موضوعات، به ویژه طب سنتی داشته است، چرا و چگونه در سالهای اخیر به آنها دامن زده شده و میشود و حتی اخیرا در برخی مراکز رسمی و قانونگذاری کشور نیز محل توجه و چهبسا تحکیم و توسعه آن قرار گرفته، موضوعی قابل توجه و بررسی است، اما اینک از محل بحث بیرون است. نگارنده درباره محتوای «طب سنتی» که همزاد با زندگی آدمی از گذشته بر پایه آزمون و خطا در مطالعات بالینی و غیر آن ازسوی کارشناسان و طبیبان یا بر پایه تجربههای روزمره بشر در میان ملل مختلف وجود داشته، سررشته و نظری ندارد و قضاوتی نمیکند؛ چنان که درباره آنچه به نام «طب اسلامی» خوانده میشود و محور اصلی آن، مطالب مختلفی است که در متون مختلف روایی ما آمده است، تا آنجا که به محتوای آنها از نگاه بیرونی و تکوینی و آنچه در میان پزشکان و اهل فن به عنوان درمان یا داروشناسی مطرح و موضوع برای بخشی از علوم تجربی است، تخصص و نظری ندارد و از حوزه بحث کنونی بیرون است. این امور در حوزه علوم خاص خود است که امروزه محور اصلی آن رشتههای مختلف پزشکی و داروشناسی است و مرکز اصلی اظهار نظر درباره آنها دانشگاهها و مراکز علوم مربوط و متخصصان امر در ایران و جهان است که همانند دیگر موارد و به دور از منافع شخصی و مطامع صنفی درباره آنها به عنوان منابع تجربی گذشته یا روشهای مورد عمل در برخی مناطق، نظر بدهند و میزان کارآیی آن را نشان دهند و از این منظر ربطی به رشتههای مختلف علوم اسلامی در معنای خاص آن و عالمان دینی و حوزهها و این مقاله ندارد. 2- خاستگاه خردمندانه دانش پزشکی؛ با این حال نمیتوان یک نکته کلی را از چشمانداز اعتبار روششناسی و آنچه به چارچوبها و موازین عقلایی که نقطه مشترک همه انسانها در شکل دادن به زندگی اجتماعی و تنظیم مناسبات انسانی است، نادیده گرفت و درباره آن تذکر نداد و آن اینکه آدمی از خاستگاه خرد و درک خدادادی خود همواره تلاش کرده است، روش زندگی و مناسبات مختلف آن را بهبود ببخشد و برای این هدف، عقلاء به عنوان نمایندگان خرد جمعی در جوامع مختلف تلاشهای بسیار کردهاند و اینکه، دستکم تا آنجا که به زندگی طبیعی و عادی مردم برمیگردد، شاهد این همه پیشرفت در حوزههای مختلف هستیم. عقلاء در طول تاریخ این مهم را به کمک خرد خدادادی، تجربههای مختلف و نیز با بهره بردن مستقیم و غیرمستقیم از آموزههای مختلف ادیان الهی، تقدیم زندگی بشر کردهاند. کمک ادیان الهی را به صورت ویژه میتوان در تاکید بر علم، بهره بردن از عقل و خرد و هدایت به همان فهم و درک درونی و عقلانیت طبیعی انسان دید که چه بسیار گرفتار موانع بیرونی میشود. گرچه این حرکت خردمندانه و عقلایی از خطا به دور نبوده است، اما روشن است که در مجموع همواره رو به پیش بوده است و بیتردید یکی از مهمترین موفقیتهای بشر که نقش بیبدیلی در بهبود ابعاد مختلف زندگی او و صرف نظر از دین و قومیت و رنگ و زبان داشته، پیشرفت چشمگیر در علوم مختلف و پردامنه پزشکی به ویژه پزشکی نوین است. از نگاه اعتبارسنجی کمبها دادن به این حقیقت روشن و واقعیت شیرین، هر چند به نام دین و مذهب و فرهنگ و سنت، یا به نام برگشت به اصل خویش و سرمایههای گذشته، یا به نام استقلال و چه بسا از سر خیال غربستیزی، همه و همه نادرست و ایستادگی در برابر روشهای عقلایی و چه بسا در میان ما به صورت خاص، برخاسته از نوعی «اخباریگری» با ادبیات و در قالبهای نو، یا از سر علمستیزی، آن هم به صورتی تبعیضآمیز است، و این درحالی است که با تاسف، در گذشته گاه برخی جوامع اسلامی و غیر اسلامی در مواجهه با برخی مظاهر تمدن جدید که دستاورد تلاش بشر و در واقع توفیق خداوند حکیم و مهربان در بهبود زندگی بشر بوده است، تجربههای تلخی را در ایستادگی در برابر آن پشت سر گذاشتهاند و اینک دیگر جای تکرار و آزمودن دوباره آنها نیست. یک نمونه آن مقاومتی بوده است که کم و بیش در برابر تبدیل حمامهای خزینهای به حمامهای جدید صورت گرفته و چه بسا چهرهای مخدوش از دینداری را در برخی اذهان بر جای گذاشته است؛ چهرهای که اینک پذیرش آن بیشتر به افسانه میماند تا واقعیت که به نام دین با یکی از مظاهر آشکار دین که بهداشت است مقابله شود. 3- پیآمدهای افراط در غربستیزی؛ با همین نگاه کلی، خاطرنشان میشود که حجم گسترده و مستمری از تلاشهای شماری از افراد، مراکز و برخی رسانههای داخلی، با انگیزه سیاسی یا غیر آن به گونهای افراطی و غیر واقعی به شکلهای مختلف، صرف غربستیزی و به صورت خاص، در رویارویی «عملی» و «تبلیغی» با برخی عملکردهای نادرست غربیان میشود؛ عملکردی که البته و بر خلاف نوع تبلیغات رسمی کنونی، اختصاص به غربیان نیز ندارد و شرق و غرب همه از این نظر سر و ته یک کرباسند و چه بسا برخی که مسکوت گذاشته میشوند، بدتر و در واقع زیانبارتر هستند. این روش افراطی و تبعیضآمیز، از یک سو در بسیاری از افراد به علل مختلف، از جمله آگاهی از غیر واقعی بودن آن، واکنش منفی و تاثیر عکس داشته و دارد، تا آنجا که علم و فرهنگ و سیاست غرب در بخش قابل توجهی از افراد به ویژه جوانان به «قبله آروزها» تبدیل میشود، و ازسوی دیگر، بخشی از جامعه را هر چند محدود، درباره دنیای پیشرفته و به ویژه غرب، چنان گرفتار «توهم» میسازد که همه چیز را سیاه و در راستای «توطئه» علیه خود و جامعه اسلامی تلقی و تبیین میکنند. دسته دوم به جای شناخت درست و واقعبینی درباره علم و فرهنگ و مناسبات انسانی میان ملل و آن همه انسانها و مراکز و موسساتی که در دنیا دانش و کوشش خود را وقف بهبود زندگی انسانها با هر دین و رنگ و نژاد و زبان کردهاند و بهرغم خواست اندکی افراد و مراکز سیاسی سودجو و قلدر و زیادهخواه، آنان در پاسخ به ندای فطرت الهی و ضمیر انسانی خود در صدد خدمت به بشر هستند، اینان بخشی از نیروی خود را هزینه آن میسازند که از گوشه و کنار شواهدی بر توهمات خود پیدا کنند و اگر نیاز شد چه بسا شواهدی برای آن ساخته شود! 4- قلمرو کلی بحث؛ در این بحث، نگاه ما معطوف به محتوای دانش پزشکی گذشته یا نوین نیست، بلکه نگارنده به عنوان یک طلبه که مسئولیت و دغدغه اصلی او باید تبیین دین و شریعت و جلوگیری از بدعت و نسبتهای ناروا به دین باشد، تنها متوجه قید «اسلامی» است که چه بسا چشمها را به خود خیره میکند و طرفداران و مبلغان آن نیز طبعا از همین موضع در صدد گسترش و تحکیم آن هستند و به گمان خود آن را در خدمت به جامعه، و تبلیغ آن را ترویج شریعت و چه بسا نوعی ابزار برای مقابله با فرهنگ و دانش بیگانه میدانند. چنان که بحث تا آنجا که به این پرسش برمیگردد که این دست علوم تجربی و مانند آن، که بشر در زندگی طبیعی خود به صورت طبیعی و غریزی در پی آن است، آیا در قلمرو رسالت پیامبران(ع) و ادیان الهی قرار میگیرد یا نه و آنچه در حوزه پزشکی و درمان و تندرستی از حضرات معصومان(ع) صادر شده، از چه خاستگاهی بوده است، گرچه پرسشی دینی است، اما بیرون از پرسش این مقاله است. 5- پرسش اصلی بحث؛ موضوع این مقاله به صورت خاص پاسخ به این پرسش است که آنچه در منابع مختلف روایی به صورت مستقل با عناوینی مانند «طب النبی(ص)»، «طب الائمه(ع)» یا «طب الرضا(ع)» گردآوری شده یا در ضمن کتابها و ابواب مختلف حدیثی آمده است و به گمان برخی میتوان بر آن عنوان «طب اسلامی» گذاشت و چه بسا آنها را بخشی از معجزات یا شاهدی بر گستره علوم امامان(ع) شمرد، از نگاه اعتبارسنجی بر پایه معیارهای «حدیثشناسی» چه اندازه اعتبار دارد و در شناخت خواص اشیاء و درمان بیماریها و مانند آن، چه اندازه میتوان به آنها استناد یا دیگران را توصیه به عمل به آنها کرد؟ پاسخ به این پرسش ابعاد چندی دارد و در اینجا تلاش میشود در سطح یک بحث عمومی، به دلیل طولانی شدن بحث در دو قسمت، طی چند محور نشان داده شود که این دست روایات، تا آنجا که به عنوان آموزههایی برای شناخت خواص اشیاء از جمله خوراکیها و راه درمان و مبنای عمل در معالجات مربوط میشود، اعتباری ندارند و گمان به شکلگیری «طب اسلامی» بر پایه این متون روایی، اگر واقعیتی داشته باشد، آن واقعیت، چیزی جز «واقعیت خیال» نیست؛ از این باب که «خیال» و «خیالپردازی» نیز به اصطلاح منطقیان، «به حمل شایع» و از نگاه عینی، در شمار واقعیات است و میتواند آدمی یا بخشی از جامعه را به خود مشغول سازد؛ مشغول خیالات! یکم. قلمرو موضوع در روایات طبی در قرآن کریم تنها درباره عسل است که اشاره اجمالی به شفا بودن آن شده است؛ اما تعبیری که درباره آن به کار رفته، افزون بر آنکه موضوع آن را نشان نمیدهد، لفظ «شفاء»، به صورت «نکره» آمده است و این از نگاه ادبی، به روشنی، عدم عمومیت آن را نشان میدهد. به عبارت دیگر، فرق است که گفته شود «شفا در عسل است» یا «عسل شفادهنده است» و اینکه گفته شود «در عسل شفایی وجود دارد» و بیان قرآن به صورت سوم است. با این حال، در منابع و متون روایی به فراوانی درباره انواع و اقسام خوراکیها و غیر خوراکیها از نظر پیامدهای مثبت و منفی در سلامتی آدمی و درمان بیماریها و بهبود زندگی عادی و سفارش درباره خوردن و نخوردن آنها سخن رفته است و در بسیاری از موارد نیز به صورت دستور العمل و نسخهنویسی آمده است؛ نسخههایی کلی یا حسب مورد نیاز و درخواست مخاطب. در موارد متعددی نیز برخی آیات قرآنی یا اذکار و دعاها به تنهایی یا به ضمیمه دستور العمل آمده است. این دست روایات به فراوانی در منابع معتبری مانند کتاب «کافی» نیز آمده است؛ روایاتی که گرچه بسیاری از آنها از نگاه مرسوم در بررسی اسناد آنها ضعیف است اما بخشی نیز معتبر است؛ مانند این روایت در کافی که «هر کس دانهای از یک انار بخورد، آن دانه، شیطان وسوسه را چهل روز بیمار میکند»،(1) که سند آن در اصطلاح حدیثشناسی «صحیح» است. ازسوی دیگر، برخی از این روایات توصیههایی کلی به استفاده از برخی خوراکیها یا پرهیز از آنهاست؛ بدون اینکه اثری ویژه یا جنبه درمانی خاصی برای آن برشمرده شده باشد، مانند توصیه به شروع کردن و پایان دادن غذا با نمک که ناظر به بیان نوعی آداب کلی در زندگی مسلمانی است و طبعا در صورت زیان داشتن نیز باید ترک کرد. این دست روایات بیرون از این بحث است و میتواند موضوع برای مباحث فقهی باشد؛ چنان که روایات چندی که بر فضیلت آب فرات و برداشتن کام نوزاد از آن، به دلیل ارتباطی که این رودخانه با سیدالشهداء(ع) پیدا کرده، کاملا قابل فهم و توصیه است. چنان که آن دسته از روایات هم که در مواجهه با بیماری به خواندن و حتی همراه داشتن دعا یا ذکر خاصی توصیه کرده، تا آنجا که به اصل موضوع دعا که امری مطلوب است، برمیگردد و مانع یا جایگزین درمان از راههای تجربی و علمی دیگر نیست یا با چنین برداشت نادرست و بدآموزی روبهرو نیست، اینک از حوزه بحث بیرون است؛ البته با این توجه که بسنده کردن به اوراد و اذکار و ادعیه خاص یا عام، حتی اگر در روایت صحیح آمده باشد، و دوری کردن از راههای درمانی عقلایی که در عرف متخصصان رایج است، ناسازگار با ادله وجوب حفظ جان و خلاف شرع است. سخن ما در آن همه روایات است که با ادبیات درمانی و خاصیتشناسی دارویی، به صورت کلی و عام یا به صورت موردی وارد شده و مستمسک برخی گشته است که بر پایه آنها عنوان «طب اسلامی» را خلق کنند؛ مانند اینکه «اگر مردم میدانستند نمک چه آثاری دارد، جز با آن مداوا نمیکردند»(2) و همزمان در روایتی دیگر عین همین تعبیر درباره درمان با «سیب» آمده است،(3) یا این روایت که «اگر هم پنیر از هر جهت مصرّ است و سودمند نیست، اما شکر از هر جهت سودمند است و هیچ زیان ندارد»(4) یا در گرفتاری مردم به بیماری وباء در مکه، کسی برای درمان خود به امام(ع) نامه نوشت و ایشان پاسخ نوشت: «سیب بخور».(5) یعنی روایاتی که در قلمرو مسائل تکوینی و عینی قرار میگیرد و محتوای آنها گزارش امری تکوینی است و نه امور تشریعی که اعتبار آن به دست شارع است. به بیان دیگر، اینکه به عنوان مثال، گفته شود، خوردن سیب یا نمک «مستحب» است، مانند این است که گفته شود فلان نماز مستحب یا عطر زدن برای روزهدار مستحب است. این لسان و ادبیات «تشریع» است، اما اینکه گفته شود «سیب میوه مفید است» یا «شکر بر خلاف پنیر همواره سودمند است»، گزاره خبر از «تکوین» است؛ مانند اینکه گفته شود «زمین کروی است» و «زمین به گرد خورشید میگردد» یا آن گونه که در روایتی با سند صحیح آمده است، زمین بر شاخ یک گاو نر قرار دارد.(6) میان این دو دسته روایات از نظر معیارهای حدیثشناسی، چنان که در تبیین قلمرو اعتبار خبر بازگو میکنیم، باید فرق گذاشت. اینکه «زمین کروی است»، از این منظر همانند تاکید فقیه اخباری اما منصف و معتدل، جناب شیخ یوسف بحرانی، بر «نفی کروی بودن زمین» و مسطح بودن آن با برداشتی ناصواب از بسیاری روایات است(7) که هر دو از مدار تشریع و علوم اعتباری بیرون است؛ چنان که نگارنده چند سال پیشتر با طلبه جوانی در بحث روبهرو شدم که با خضوع مثالزدنی خود در برابر روایات، تاکید داشت اگر در روایت آمده باشد که زمین کروی نیست یا خورشید بر گرد زمین میگردد و نه بر عکس، من میپذیرم! و این چنین است که اخباریگری نه زمان میشناسد و نه مکان؛ با این تفاوت که نوع مدعیان کنونی، از جمله کسانی که منابع پزشکی جدید مانند کتاب «هاریسون» را به سان «جاهلان معرکهگیر» آتش میزنند، از نگاه سطح علمی و فقهی و حدیثشناسی، اساساً قابل سنجش با بزرگانی مانند صاحب حدایق نیستند. اینک پس از این مقدمه تفصیلی به نکاتی کلی میپردازیم که شاهد بیاعتباری این دست روایات و نادرستی خلق عنوان خیالی «طب اسلامی» است. دوم. بیاعتباری اخبار طب از نگاه مبنایی و اصولی مقصود از «خبر واحد» در اینجا در برابر «خبر متواتر»، روایتی است که از نظر تکرار در نقل از طرق مختلف به اندازهای نباشد که موجب قطع یا اطمینان به صدور آن شود یا خبری نباشد که شواهد و قرائن بیرونی مایه قطع یا اطمینان به صدور آن شود. همین ویژگی باعث شده است که خبر متواتر به ویژه در قلمرو فقه بسیار اندک باشد؛ چنان که در میان روایات طبی، گمان نمیرود حتی یک مورد نیز بتوان پیدا کرد که قطع یا اطمینان به صدور آن باشد، مگر به صورت «تواتر اجمالی» که ممکن است درباره برخی موضوعات بتوان به آن دست یافت، مثلا اصل توجه به «خرما» یا «انار» که در روایات متعددی آمده است، اما جزئیات این میوهها نیز که در طب میتواند محل توجه باشد، متواتر نیست. بنابر این خبر واحد، حتی اگر سلسله سند و واسطههای آن افراد مورد اعتماد باشند، چون موجب قطع نیست، نیازمند تکمیل اعتبار و حجیت آن است؛ چنان که عقلاء برای جلوگیری از اختلال در زندگی، در غیر مسائل مهم یا عام البلوی، به دلیل راههای محدود حصول قطع و یقین، جز اعتماد اجمالی به خبر واحد یعنی خبر ظنی چارهای نیافتهاند و از این رو در مواردی قیودی را برای اعتبار آن وضع کردهاند. تردیدی نیست که شارع اسلامی نیز برای رساندن احکام خود به مکلفان و دستکم در امور غیر مهم، چارهای جز پیروی از این روش عقلایی نداشته است و از این رو عالمان اسلامی نوعا اعتبار خبر واحد را با لحاظ شرایطی برای راویان آن پذیرفتهاند. اما پرسش مهم در اعتبار خبر واحد این است که قلمرو آن چیست؟ آیا به عنوان مثال، میتوان مسائل اعتقادی را که شخص باید به آن باور قلبی و قطع به آن داشته باشد، از طرق خبر واحد حتی اگر از نگاه سندی معتبر باشد، به دست آورد؛ خبری که چیزی بیش از یک گمان معتبر به دست نمیدهد؟ آیا میتوان از راهی غیر قطعی به باوری قطعی رسید؟ پیداست که نه. از این رو فقهاء در رسالههای عملیه خود خاطرنشان ساختهاند که اعتقادات دینی باید از روی باور و قطع باشد؛ درحالی که تقلید که به حوزه عمل برمیگردد، امری ظنی است و با توجه به نوع ارتباط نسلها با منابع تشریع و ماهیت اجتهاد نمیتوانسته جز این باشد. حال پرسش این است که اخبار تکوینی و تاریخی و هر آنچه که از حوزه تشریع احکام بیرون است که اموری موضوعیاند و نه حکمی و شرعی، مانند روایات طبی مورد بحث که در محدوده امور تکوینی قرار میگیرند و نه تشریعی، آیا در قلمرو ادله اعتبار خبر واحد قرار دارند یا از آن بیروناند؟ نگارنده تاکید دارد که امور غیر تشریعی اساسا جای اعتبار و بناگذاری و «تعبّد» نیست تا شارع حکیم امر درمان و تندرستی و اثربخشی خوراکیها و اشیای بیرونی را که تنها میتواند بر امور واقعی و تکوینی استوار باشد، با اراده تشریعی خود که مبتنی بر اعتبار و جعل است، بر آنها بار کند و مثلا «شفا» را به عنوان یک امر واقعی بر خوردن سیب یا سرکه یا ترکیبی از خوراکیها با اراده تشریعی خود بار کند و این چیزی جز خلط میان اراده تکوینی و تشریعی که دو مقام متمایز از هم و از دو جایگاه متمایز الهی است، نمیباشد. آنچه شارع به عنوان خالق هستی در اثربخشی اشیاء قرار در درمان قرار داده است، با اراده تکوینی و در مرحله آفرینش است و اعتبارات تشریعی به آن راه ندارد. بر همین اساس است که به عنوان نمونه، علامه طباطبایی چند بار به عنوان یک اصل مسلم در دانش اصول فقه تاکید کرده است که خبر واحد در غیر احکام اعتبار و سندیت ندارد و اساسا جعل حجیت برای آن در امور حقیقی و غیر اعتباری را امری بیمعنا میداند؛ زیرا حقیقت جعل تشریعی، عبارت است از ترتیب اثر امری واقعی بر امری که در ظاهر حجت است و این خود متوقف بر این است که اثری عملی بر امری که حجت قرار داده شده بار باشد؛ چنان که در احکام چنین است؛ اما در غیر احکام اثری ندارد تا بر موضوع حجیت بار شود. اگر به عنوان مثال، مفاد خبری ظنی این باشد که «سامری» اهل کرمان بوده است، معنای حجت قرار دادن این خبر این خواهد بود که «گمان» برخاسته از این خبر امری قطعی قرار داده شود؛ درحالی که این امری تکوینی است و ناشدنی و ربطی هم به موضوع تشریع ندارد.(8) جایگزین گزاره «سامری اهل کرمان بوده است» در سخن طباطبایی، میتواند این روایت باشد که سیب یا آب سیب جلو خوندماغ را میگیرد(9) یا دستکم سه روایت در کافی که خوردن تخم مرغ را راه درمان کمباروری و ازدیاد فرزند شمرده است؛ با این فرق که در یکی به همراه استغفار و پیاز، و دیگری به همراه گوشت، و سومی به صورت مطلق آمده است. (10) علامه طباطبایی عدم اعتماد به خبر واحد در غیر احکام شرعی و اعتباری را مطابق معیار عام عقلایی میداند که انسان در زندگی خود بر پایه آن عمل میکند؛(11) همچنین تاکید دارد که بیمعنا بودن حجیت خبر واحد ظنی در غیر احکام، مانند معارف اعتقادی و موضوعات خارجی، تقریبا از امور بدیهی است و تنها خبر متواتر یا خبری که همراه قراین قطعی باشد، در غیر احکام نیز حجت است؛ زیرا دلیل عصمت، دلیل صدق و اعتبار آن است(12) و پیداست کسانی که به چنین عصمتی قائل نباشند، برای آنان خبر قطعی نیز مانند خبر واحد خواهد بود. بر این اساس، آنچه درباره خاک قبر امامحسین(ع) و مانند آن آمده، تا آنجا که به صورت کلی مربوط به تکریم و حرمتبخشی به آن است، طبعا حتی اگر خبر واحد معتبر باشد، قابل پذیرش است، اما از منظر شفامندی آن، به عنوان یک امر تکوینی با توجه به عنایت ویژهای که در دهها روایت آمده و نوعی تواتر اجمالی را به دست میدهد، این ویژگی را درباره آن، ثبوتا و با توجه به شروط آن میپذیریم و در اصل آن تردید نداریم و این البته نمیتواند عنوان «طب اسلامی» را آن گونه که مورد نظر مدعیان است، به دست دهد. بنابر این، نخستین اشکال مبنایی و روشن درباره آنچه «طب اسلامی» به عنوان یکی از شاخههای علوم تجربی خوانده میشود که خاستگاه آن امری تکوینی است و نه اعتباری و تشریعی، این است که روایات آن تا آنجا که به موضوع درمان و تندرستی و آنچه که موضوع طب است، برمیگردد، حتی اگر با معیارهای رایج در اعتبارسنجی روایات احکام، صحیح و معتبر هم باشد، از نگاه اصولی و به صورت مبنایی در شمار ظنونی است که دلیل بر اعتبار آنها نیست و دلیل یا ادله موجود مربوط به اخبار احکام و حوزه تشریع است؛ این درحالی است که تنها مروری بر اسناد این دست روایات طبی حتی در کتاب معتبری مانند کافی نشان میدهد که به نسبت سایر ابواب و بخشها حجم روایات و اسناد ضعیف آن بسی بیشتر است؛ چه رسد به کتابهایی مانند «طب النبی(ص)»، «طب الرضا(ع)» و «طب الائمه(ع)» که در اساس خود منابع معتبری نیستند. در بخش دوم مقاله ادله و شواهد کلی دیگری را به همراه تاکید شیخ صدوق و شیخ مفید بر بیاعتباری روایات مورد بحث و بیپایه بودن عنوان «طب اسلامی» را بازگو خواهیم کرد. انشاء الله. ـــــــــــــــــــــــــــــ 1. کافی، 6/353. 2. کافی، 6/326. 3. طب الائمه، ص59. 4. کافی، 6/333. 5. کافی، 6/356. 6. کافی، 8/89. 7. الحدائق الناظره، 13/266-267. 8. المیزان، ج14، ص205-206. 9. کافی، 6/356، ح4 و 6. 10. کافی، 6/324-325- 11. المیزان، ج6، ص57. 12. المیزان، ج14، ص133.
*یکی از مهمترین موفقیتهای بشر که نقش بیبدیلی در بهبود ابعاد مختلف زندگی اوداشته، پیشرفت چشمگیر در علوم مختلف و پردامنه پزشکی به ویژه پزشکی نوین است *روایات طبی از منظری اصولی، اعتباری ندارند و گمان به شکلگیری «طب اسلامی» بر پایه آنها اگر واقعیتی داشته باشد، آن واقعیت، چیزی جز «واقعیت خیال» نیست *اخباریگری نه زمان میشناسد و نه مکان؛ با این تفاوت که نوع مدعیان کنونی، که گاه نیز برخی منابع پزشکی جدید را آتش میزنند، از نگاه سطح علمی با عالمان اخباری گذشته قابل سنجش نیستند