سخت است براي من نوشتن آنچه ذهنم را برآشفته است. آن هم در نخستين روزهاي کاري سال که بايد از رويدادهاي خوش نوروزي نوشت. بايد به تبريک آغاز کرد و دعا خواند براي برکت يافتنِ سفره و زندگي مردم اما خود مردم با همه وجود درک ميکنند چه ميگويم. قطعاً اين نوشته در شمار سختترين و تلخترين نوشتههاي عمرم خواهد بود.من ايراني هستم و با تمام وجود همه ايران را و هرچه به اين وطن به شهادت شکوفا شده مربوط باشد را عزيز ميدارم. امروز براي من تلختر از تلخ است که بخواهم درباره ارزش پول ملي ايران بنويسم، پولي که در فاصله نوشتن همين يادداشت از ارزش و اعتبار آن کاسته ميشود. نميدانم چه بايد گفت وقتي کپي سياه و سفيد يک هزارتوماني بيشتر از خود آن آب ميخورد. کپي رنگي که چند برابر هزارتومان درميآيد. واقعا چه ميتوان گفت؟ اين را مسئولان محترم بايد پاسخ دهند که امور اقتصاد به تدبير آنان رقم ميخورد. ما که نه جوابي براي مردم داريم و نه حتي براي فرزندان مان که به طنز ميگيرند ارزش پول ملي را در هر خريد. يک "حتيتر" هم بايد خلق کنيم چون در جواب به خودمان هم ماندهايم که چرا چنين است روزگار. حتي کشورهاي گرفتار به مصيبت جنگ و ممالک بيدولت چون افغانستان و سوريه هم تورمي چنين افسار گسيخته را تجربه نميکنند. کجاي دنيا را ميتوان انگشت گذاشت که پولشان در برابر کپي خود هم بيارزشتر شده است. واقعا چه به روز پول ما آمده است؟ همان هم به روز خودما آمده است که هر روز بايد حسرت ديروز را بخوريم و از فردا، فراري باشيم حال آن که بايد با اميد روز افزون فردا را انتظار بکشيم. منطق زندگي اين است. قاعده پيشرفت هم از همين منطق، روح ميگيرد اما اين جا انگار منطق و قاعده چندان جايي در دايره عمل ما ندارد. متوليان امر بايد پاسخ بدهند که چرا روزگار مردم و ارزش پول ملي چنين تحقيرآميز شده است. راستي چرا؟!