موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13264
معرفي کتابفانوسي که افسانه نبود* مريم بدر رجاييکتاب «فانوسي که افسانه نبود» يکي از آثار برجسته در حو

معرفي کتابفانوسي که افسانه نبود* مريم بدر رجاييکتاب «فانوسي که افسانه نبود» يکي از آثار برجسته در حوزه ادبيات پايداري و دفاع مقدس است که به روايت زندگي و مجاهدت‌هاي سردار شهيد حسن تُرک، مسئول ستاد تيپ انصارالحسين(ع) همدان مي‌پردازد. اين کتاب توسط حميد حسام، نويسنده توانمند و صاحب‌نام اين حوزه، به رشته تحرير درآمده است.اين کتاب حاصل ساعت‌ها مصاحبه با خانواده، دوستان و هم‌رزمان شهيد است. حميد حسام با سبک خاص خود که ترکيبي از مستند نگاري و روايت داستاني است، کوشيده تا گرد و غبار زمان را از چهره اين قهرمان پاک کند.ناشرکتاب سه مه است.محتواي کتاب و سير زندگي شهيدکتاب از دوران کودکي و نوجواني حسن ترک در همدان آغاز مي‌شود؛ نوجواني که برخلاف بسياري از هم ‌سالانش، بسيار زودرس به بلوغ فکري و مذهبي رسيد. نويسنده گام ‌به‌ گام با او همراه مي‌شود تا مقاطع حساس زير را روايت کند:الف) دوران مبارزات انقلابحسن ترک در جريان انقلاب اسلامي در همدان، نقشي فعال داشت. کتاب به خوبي تصويرگر شور و اشتياق جواني است که آرمان‌هايش را در کلام امام خميني(ره) پيدا کرده بود.ب) حضور در جبهه‌ها و نبوغ نظاميبخش عمده کتاب به حضور او در جبهه‌هاي جنگ تحميلي اختصاص دارد. حسن ترک از جمله فرماندهاني بود که به نبوغ عملياتي شهرت داشت. او در عمليات‌هاي متعددي از جمله فتح‌المبين، رمضان، والفجر مقدماتي و والفجر 8 حضور داشت. کتاب به جزييات مسئوليت او به عنوان مسئول ستاد تيپ انصارالحسين(ع) مي‌پردازد و نشان مي‌دهد که چگونه يک جوان بيست و چند ساله، مديريت تشکيلاتي يک تيپ رزمي را بر عهده مي‌گيرد.ج) ويژگي‌هاي اخلاقيعلت انتخاب نام کتاب، به ويژگي‌هاي اخلاقي شهيد برمي‌گردد. او در شب‌هاي تاريک جبهه، نه تنها يک فرمانده نظامي، بلکه يک هادي و مربي اخلاق بود. در کتاب مي‌خوانيم که او چگونه با سعه صدر، تواضع و شب‌زنده‌داري، قلوب سربازان را فتح مي‌کرد.حميد حسام در اين کتاب تنها به نقل خاطرات پراکنده بسنده نکرده است. او با استفاده از تکنيک‌هاي زير، اثر را خواندني کرده است:توصيفات بصري: صحنه‌هاي نبرد و لحظات تنهايي شهيد به گونه‌اي توصيف شده که خواننده خود را در آن فضا احساس مي‌کند.صداقت در روايت: نويسنده از حسن ترک يک موجود دست‌ نيافتني نساخته است، بلکه انساني را به تصوير کشيده که با اراده و خودسازي به مقام شهادت رسيده است.پيوند عاطفي: روايت‌هاي مربوط به رابطه شهيد با مادر و همسرش، بخش‌هاي لطيف و تأثيرگذار کتاب را تشکيل مي‌دهند.يکي از اوج‌هاي دراماتيک کتاب، مربوط به عمليات والفجر 8 و منطقه فاو است. حسن ترک که بارها مجروح شده بود، در اين عمليات با وجود جراحت، خط را رها نکرد. کتاب لحظه برخورد ترکش به ناحيه سر و صورت او و نحوه عروجش را با جزئياتي تکان‌ دهنده روايت مي‌کند؛ لحظه‌اي که فانوس جسم او خاموش شد اما يادش به يک افسانه واقعي بدل گشت.در ادامه، سه مقطع حساس زندگي او را با جزئيات روايي بررسي مي‌کنيم:1. جزئيات نبوغ مديريتي و نظامي (عمليات فاو)در کتاب ذکر شده که حسن تُرک پيش از شهادت، مسئوليت حساس ستاد تيپ را بر عهده داشت. در عرف نظامي، مسئول ستاد معمولاً در پشت جبهه به رتق و فتق امور مي‌پردازد، اما او تعريف جديدي از اين پست ارائه داد. * شناسايي‌هاي شبانه: حميد حسام روايت مي‌کند که حسن تُرک شخصاً لباس غواصي مي‌پوشيد و براي شناسايي معابر اروندرود پيش ‌قدم مي‌شد. او معتقد بود تا فرمانده لرزش آب و تلاطم رودخانه را حس نکند، نمي‌تواند نيروهايش را به دل خطر بفرستد. * تسلط بر نقشه: هم‌ رزمانش مي‌گويند او ساعت‌ها روي نقشه‌هاي کالک مي‌نشست و با دقت ميلي‌متري، فواصل دکل‌هاي ديده‌ باني دشمن را محاسبه مي‌کرد. اين دقت باعث شد در عمليات والفجر 8، کمترين تلفات به گردان‌هاي زيرمجموعه او وارد شود.2. سلوک اخلاقي: ماجراي فانوس و چادر بسيجي‌هاعلت اصلي نام‌‌گذاري کتاب به همين بخش از زندگي او برمي‌گردد. حسن تُرک با وجود مقام بلند پايه‌اش، شب‌ها به جاي استراحت در سنگر فرماندهي، به چادر سربازان و بسيجيان عادي مي‌رفت. * خادمِ پنهان: روايت شده که او نيمه ‌شب‌ها، وقتي همه خواب بودند، فانوسي به دست مي‌گرفت، چکمه‌هاي گلي بسيجيان را جمع مي‌کرد، آن‌ها را مي‌شست و واکس مي‌زد و پيش از اذان صبح سر جايشان برمي‌گرداند. * رابطه با زيردستان: او هيچ‌گاه اجازه نمي‌داد کسي او را جناب سرهنگ يا حتي فرمانده خطاب کند. در کتاب آمده است که يک بار وقتي راننده‌اي او را نشناخت و با تندي از او خواست باري را جابه‌جا کند، حسن بدون معرفي خود، ساعت‌ها زير آفتاب به آن راننده کمک کرد. اين تواضع، همان فانوسي بود که در دل تاريکي جنگ مي‌درخشيد.3. جزئيات لحظه شهادت (اسفند 1364)فصل پاياني کتاب که به شهادت او در منطقه فاو مي‌پردازد، تکان‌دهنده است. اين جزئيات نشان‌دهنده وفاداري او به عهدي است که با نيروهايش بسته بود:او چند روز قبل از عمليات، وصيت ‌نامه خود را بازنويسي کرد و تمام وسايل شخصي‌اش را به دوستانش بخشيد. حسام در کتاب مي‌نويسد که چهره حسن در روزهاي آخر، چنان نوراني شده بود که هم‌رزمانش مي‌دانستند او ديگر زميني نيست.در گرماگرم نبرد، وقتي آتش دشمن روي خطوط خودي بسيار سنگين شد، حسن تُرک براي هدايت بهتر نيروها از سنگر خارج شد. در همين لحظه، ترکش خمپاره به صورت و پيشاني او اصابت کرد. راويان کتاب مي‌گويند او در لحظات آخر، درحالي که خون تمام محاسن و صورتش را پوشانده بود، لبخندي بر لب داشت و زير لب زمزمه مي‌کرد. او درحالي شهيد شد که هنوز 23 سال بيشتر نداشت، اما کوله ‌باري از تجربه و عرفان را با خود برد.4. رابطه عاطفي با خانواده (بخش کمتر شنيده شده)يکي از بخش‌هاي زيباي کتاب، نامه‌هايي است که او به خانواده‌اش مي‌نوشت. در اين نامه‌ها، ما با چهره‌اي از حسن آشنا مي‌شويم که بسيار عطوف و خانواده‌دوست است. او در نامه‌هايش بر تربيت اسلامي و صبر تأکيد مي‌کرد و از مادرش مي‌خواست که در نبود او، زينب ‌وار رفتار کند. اين تضاد بين صلابت در ميدان جنگ و لطافت در برخورد با مادر، از او شخصيتي چند بعدي ساخته است.سردار شهيد حسن تُرک در طول دوران دفاع مقدس، از سال 1360 تا لحظه شهادت در اسفند 1364، مسئوليت‌هاي راهبردي و عملياتي متعددي را بر عهده داشت. در کتاب «فانوسي که افسانه نبود»، اين اقدامات و حضور او در عمليات‌هاي مختلف با جزئيات دقيق روايت شده است:1. حضور در عمليات‌هاي شاخصشهيد حسن تُرک در اکثر عمليات‌هاي بزرگ جنوب و غرب کشور نقش کليدي داشت: * عمليات فتح‌المبين: با وجود مخالفت اوليه برخي فرماندهان (به دليل سن کم يا نياز به او در بخش‌هاي ديگر)، او سرافرازانه در اين عمليات شرکت کرد و رشادت‌هاي زيادي از خود نشان داد. * عمليات مسلم بن عقيل: به دليل نبوغ و کارايي، فرماندهي گردان کميل (از لشکر 27 محمد رسول‌الله) به او واگذار شد. او در اين عمليات براي اولين بار مجروح گشت. * عمليات والفجر مقدماتي و والفجر 1: در اين عمليات‌ها به عنوان دستيار محور حضور داشت و پس از سه روز مقاومت سرسختانه، از ناحيه کتف و فک به شدت مجروح شد. * عمليات والفجر 2، 4 و 5: او در والفجر 2 معاون مسئول محور، در والفجر 4 مسئوليت تيپ عمار و در والفجر 5 در منطقه چنگوله، مسئوليت محور را بر عهده داشت. * عمليات والفجر 8 (منطقه فاو): آخرين حضور او که منجر به شهادتش شد. او در اين عمليات مسئوليت طرح و عمليات تيپ 32 انصارالحسين(ع) را بر عهده داشت و در جاده ام‌القصر به شهادت رسيد.2. اقدامات و نقش‌هاي کليديعلاوه بر فرماندهي مستقيم، اقدامات او در حوزه‌هاي تخصصي و تربيتي نيز در کتاب برجسته شده است: * نبوغ در طرح و عمليات: او به عنوان مسئول طرح و عمليات، مسئوليت طراحي نقشه‌هاي پيچيده، شناسايي معابر و هماهنگي ميان گردان‌ها را بر عهده داشت. دقت او در محاسبات نظامي زبانزد بود. * مربي‌گري قرآن و اخلاق: پيش از جنگ و در حين آن، او مربي قرآن (در جلسات مکتب امام زمان و جلسات جعفريه همدان) بود. در جبهه نيز به «عارف لشکر» معروف بود و آيات قرآن را در رفتار عملي خود (مانند تواضع و شب‌ زنده‌داري) تفسير مي‌کرد. * محاسبه و محاکمه نفس: کتاب به دفترچه يادداشت شخصي او اشاره مي‌کند که در آن به صورت روزانه به محاسبه اعمال خود مي‌پرداخته است؛ اين جنبه از زندگي او، تصويري از يک فرمانده عارف را ارائه مي‌دهد که با تهذيب نفس، قدرت فرماندهي خود را تقويت مي‌کرد. * خادم نيروها: يکي از مشهورترين اقدامات او (که وجه تسميه کتاب نيز هست) روشن کردن فانوس در شب و شستن مخفيانه کفش‌ها و لباس‌هاي رزمندگان زيردستش بود تا روحيه تواضع را در خود حفظ کند.برشي از کتابسي چهل نفريم، اما خدا با ماست. سه شبانه ‌روز است که نخوابيده‌ام. پشت اين خاکريز نصفه ‌نيمه، فقط شهدا خوابيده‌اند و با خمپاره‌هايي که گاهي دوروبرشان منفجر مي‌شود هم بيدار نمي‌شوند. ساعتي پيش، دوست طلبه‌ام، حميد ملکي، خودش را به خط رساند. نمي‌دانست دو تا از برادرانش اينجا شهيد شده‌اند. به شوخي پرسيد: «حسن، چه خبر است؟! همه را شهيد کردي خانه آباد!» رمق حتي حرف‌زدن نداشتم. گفتم: «در بهشت باز شده و دارم بچه‌ها رو يکي‌يکي مي‌فرستم تو».*حسن ترک از جمله فرماندهاني بود که به نبوغ عملياتي شهرت داشت. او در عمليات‌هاي متعددي از جمله فتح‌المبين، رمضان، والفجر مقدماتي و والفجر 8 حضور داشت. کتاب به جزييات مسئوليت او به عنوان مسئول ستاد تيپ انصارالحسين(ع) مي‌پردازد و نشان مي‌دهد که چگونه يک جوان بيست و چند ساله، مديريت تشکيلاتي يک تيپ رزمي را بر عهده مي‌گيرد.*هم‌ رزمانش مي‌گويند او ساعت‌ها روي نقشه‌هاي کالک مي‌نشست و با دقت ميلي‌متري، فواصل دکل‌هاي ديده‌ باني دشمن را محاسبه مي‌کرد. اين دقت باعث شد در عمليات والفجر 8، کمترين تلفات به گردان‌هاي زيرمجموعه او وارد شود.*روايت شده که او نيمه ‌شب‌ها، وقتي همه خواب بودند، فانوسي به دست مي‌گرفت، چکمه‌هاي گلي بسيجيان را جمع مي‌کرد، آن‌ها را مي‌شست و واکس مي‌زد و پيش از اذان صبح سر جايشان برمي‌گرداند