بهرهاي از کلام امام خميني
اشاره
امام خميني رضوانالله تعالي عليه مکرراً بر تقويت مردم، توجه به انتظارات آنان، رسيدگي به اقشار مختلف عليالخصوص محرومين و پابرهنگان و مستضعفان جامعه تأکيد داشتند. اين تأکيد برگرفته از انديشه الهي و مترقي اسلام در انديشه امام است و به همين خاطر هيچ خطري را براي نظام و انقلاب اسلامي بالاتر از رويگرداني مردم از مسئولين نميدانستند. آنچه پيش روي شماست، گزيدهاي از توصيهها و بيانات امام خميني پيرامون لزوم رعايت حقوق مردم و حفظ و تقويت روحيه آنان و اهميت خدمتگزاري به ملت است که شما را به مطالعه آن دعوت مينمائيم.
***
... وقتي مردم ببينند که کسي مشغول به خدمت است ديگر دعوا ندارند با او. دعوا آن جا پيدا ميشود که ببينند آمده است که مردم را داغ کند. آمده که با هروسيلهاي اخّاذي کند. آمده است قدرت خودش را تثبيت کند. وقتي مردم ديدند که يک نفري ميخواهد قدرت خودش را تثبيت کند، مردم با او مخالف ميشوند. و حالا هم ميگويند مردم، مثل آن وقت نيست که عقده بشود. حالا اينها عقدهها شکافته شده است. حالا ديگر اجازه نميدهند به کسي که بخواهد اين کار را بکند. اين جز آبروريزي خود آنها چيز ديگري بار نميآورد. آدم عاقل فرضاً اگر يک نفري باشد که در باطنش يک ديکتاتوري باشد - خوب، در شرق تقريباً اينجور هست. خيلي، غرب هم هست. همه جا هست. انسان اين جوري است - بر فرض اينکه باشد لکن بايد اگر عقل دارد اين را حالا ذخيره کند...
من عرضم به آقايان اين است که منحصر به شما هم نيست، به هرکس که هست اين است که توجّه کنيد به اينکه هم صلاح خود شماست و هم صلاح کشور شماست و هم صلاح ملت است که شما با مردم دوست باشيد. مردم احساس کنند که اينها دوستهاي آنها هستند که آمدهاند... در هر صورت ما براي خاطر حفظ يک کشوري، براي خاطر استقلال يک کشوري که باز يک قدرتهايي نيايند دوباره در کشور ما و بخواهند چه بکنند؛ بايد مردم را نگه داريد. هر کدام در هرجا که هستيد مردم را همراه خودتان نگه داريد. و مردم را با هم جوش بدهيد؛ يعني صحبتهايي که ميکنيد، در مجالسي که مردم دارند، برويد صحبت کنيد براي مردم و مردم را آگاه کنيد که اين بساطي که - فرض کنيد - بعضي از روشنفکرها ميخواهند درست بکنند، اين بساط، بساطي است که اگر اشتباه کردهاند خوب، اشتباه. و اگر يک نقشهاي در کار هست که يک همچو کارهايي بشود، نقشهاش را به هم بزنند. مردم با هم باشند. آقا، مردم تا حالا در اين چند سال آخر که چقدر اينها زحمت کشيدهاند. مردم خيلي خوبند. مردم ما واقعاً خوبند. شايد نظير ملت ايران در هيچ جا نباشد. ماها بديم. آنها خيلي خوبند. من گاهي در ذهنم اين معنا ميآيد که اگر در آخرت - من خودم را ميگويم - من جهنم بروم آن کسي که براي من يک کاري کرده، به خيال اينکه من آدم هستم، براي من يک کاري کرده است در بهشت باشد. ميگويند بهشت مُشْرِف به جهنم است. ميبينند آنها را. خوب من چه جواب بدهم به او؟ اينها به من بگويند که ما براي تو مثلاً "اللهاکبر" گفتيم. تظاهر کرديم، تو جوري بودي که رفتي جهنم و ما براي خاطر تو بهشت رفتيم!... اين مردم خوبند. اين خوبها را نگه داريد. اين مردم خوب را با خودتان همراه کنيد. وقتي تمام استانها، اشخاصي که در استانداري هستند، تمام اين استاندارها بنا را بر اين بگذارند که کارهاي خودشان را خوب انجام بدهند، در خدمت مردم باشند، حالي کنند به مردم که حکومت اسلامي، حکومت خدمت است. پيغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود با اينکه مقامش آن بود ولي خدمتگزار بود. خدمت ميکرد...
اين قلبهاي صافِ پاکِ مردم را نگه داريد. اين کشاورزها و - نميدانم - کارگرها و اينها بودند که شما را به استانداري رساندند، و الّا شما را استاندار نميکردند. زمان رضاشاه هيچ کدام شما استاندار بودهايد؟! راه نميدادند شما را توي ادارات. اين مردم بودند که اين دولت را به وجود آوردند و اين رئيسجمهور را رئيسجمهور کردند. و - عرض ميکنم - اين مملکت را برگرداندند از آن حال که يک حاکمي که وارد يک جايي ميشد، هزار جور فساد ميکرد، حالا آن جور نباشد. ما بايد درست توجّه داشته باشيم به اين مسائل، و خدا را حاضر ببينيم همه جا. در قلوب ما حاضر است، در هر مجلس حاضر است، ما در محضر خدا هستيم. وقتي ما در محضر خدا هستيم، بندگان خدا که عزيز خدا هستند، در محضر خدا ما به آنها اذيت بکنيم؛ اين جرم بخشودني نيست. بايد نگه داريم اينها را. اگر بخواهيد کشور شما دوباره اسير نشود و همه چيز را از شما نگيرند و اين پنجاه سال اختناقي که بعضي از شماها يادتان هست و ده - پانزده سالش را بعضي يادتان هست، همه يادتان هست. آن اختناق دوباره به وجود نيايد. و آن ذلّتي که براي همه بود، براي بزرگها بيشتر بود، منتها نميفهميدند. اينها اين قدر قلبشان ظلماني شده بود که نميتوانستند ادراک کنند... خوب اگر بخواهيد که برنگردد اين اوضاع، من چند روز ديگر بيشتر نيستم، امّا مملکت، مملکت شماست، مملکت، مملکت ايران است. اگر ايرانيها از آن صدر تا آن ذيل بخواهند که اين مملکتشان اين طوري که حالا پيش خودشان هست، و انشاءالله اين غائلهها هم ختم ميشود، به خير ختم ميشود – انشاءالله - اگر بخواهيد مملکتتان مال خودتان باشد و مال خود اين ملت باشد، بايد اين ملت را به همان گرميي که هست نگه داريد. و تخيل اينکه ما يا به شرق متمايل باشيم يا به غرب متمايل باشيم، اين در ذهنتان اصلاً ديگر وارد نشود. و نگذاريد در ذهن کساني ديگري که با شما تماس دارند يا ملت وارد بشود. اينها را همينطور منسجم نگه داريد. يک ملت [است که] اصلاً نظير ندارد اين... اينها ارزش دارد. ارزش اينها زياد است، و ما بايد حفظ کنيم اين ارزش را. پيروزي مملکت ما براي همين ارزشهاست. اين پيروزي قلوب، بالاتر از پيروزي کشور است. از قلوب اينطور، اينطور فتح قلوب بالاتر از فتح کشورهاست. اين را حفظش بکنيد. و دائماً در نظرتان باشد که ما يک بنده خدايي هستيم که اين مردم ما را به اين محل رساندند، و ما براي آنها بايد خدمت بکنيم.
رئيسجمهور بايد فکر بکند که اين مردم کوچه و بازار من را از پاريس آوردند اينجا و رئيسجمهور کردند؛ من بايد خدمت بکنم به مردم. نخستوزير بايد فکر همين معنا باشد که اين مردم بودند که من را از حبسها و زجرهاي آنجا بيرون آوردند و نخستوزير کردند، من بايد خدمت به آنها بکنم. شما آقايان هم همينطور. هر کدام که در آن وقت زجر کشيديد و حبس رفتيد، همين ملت، شما را نجات داده است. هر کدام هم که نبوديد، اصلش مملکت يک حبسي بود، تمام کشور يک زنداني بود براي همه. بنابراين، آن چيزي که اساس است در اين مملکت، هم سياست اقتضا ميکند، هم ديانت اقتضا ميکند، هم انصاف و وجدان اقتضا ميکند؛ اين است که اين خدمتگزارهايي که مجاني براي شما دارند خدمت ميکنند، و براي حکومت دارند خدمت ميکنند، اينها را ارجشان را بدانيد. و بدانيد که اگر خداي نخواسته اين پيوند سست بشود و گسسته بشود. خداي نخواسته کار همان است که اوّل بود. حال نشود چند وقت ديگر، چند وقت ديگر، از حالا بايد اين بنيان، محکم باشد، اين بنيان را بايد هميشه دنبال استحکامش باشيد. و اين استحکام را هر کدام شما در محلتان عهدهدارش هستيد، يعني يک تکليف شرعي - وجداني است که شما نگذاريد در هر جايي که هستيد آن کساني که در زير نظر شما وزير - عرض کنم - حکومت شما هست به مردم بدسلوکي کنند، مردم را بپذيريد براي خودتان، برويد تو مردم، جدا نشويد از مردم. آن وقت اينطور بود که مردم را نميپذيرفتند، جدا بودند از مردم. اگر محمدرضا ميخواست از يک راهي برود، چند روز قبلش بايد همه آنجا را، خانهها را کنترل کنند تا بتواند از آنجا عبور کند. اين سلطنت نيست که، اين ذلّت است. اسمش را سلطنت ميگذارند.
بايد جوري باشيد که مردم مثل مادر شما را در آغوش بگيرند. الآن اينجورند مردم، اين را حفظش کنيد. مملکتتان با اين ترتيب حفظ خواهد شد. هر روزي براي مملکت مشکل پيدا ميشود، حلّالش خود مردم [باشند] الآن اين مشکلي براي کشور ما پيدا شده، خوب مردم دارند کمک ميکنند. حلّالش خود اين مردم هستند. اين پشتيبانيهاي عظيمي که مردم ميکنند، و آن حضوري که خودشان دارند و خودشان هست. از خودشان ميدانند همه چيز را. ارتش را از خودشان ميدانند. همه چيز را از خودشان ميدانند. اين بايد حفظ بشود تا حفظ بشويم. تا کشورتان حفظ بشود. و اگر خداي نخواسته، اين از دست ما برود، ما برميگرديم به آن طوري که اوّل بوديم. و من خوف اين را دارم که ما نعمتي را که خدا به ما داده است، و همه اينها از جانب خداي تبارک و تعالي بوده است ما کُفران اين نعمت را بکنيم، و عنايت خدا از ما منحرف بشود. ما خودمان اسباب اين بشويم و ما بدتر از آنکه بوديم بشويم. (صحيفه امام، ج13، ص383 تا 388)
... مردم اين دولت را و اين جمهوري را بپا کردند و آن هم، نه همه مردم؛ اين مردم پابرهنه، اين بازاري و اين متوسطين و اين محرومين. فشار روي اينها بوده است، يعني فشار انقلاب روي دوش اين محرومين بوده. اگر در خيابانها، در تظاهراتي که مردم کردند در زمان رژيم سابق و بعد از او در اوايل انقلاب، اگر يک کسي بررسي کرده بود ميديد که در بين اينها از آنهايي که مرفهند چند نفرند و محرومين چقدرند؟ محرومينند که اين کار را کردند. بنابراين، دولت شما دولت محرومين است، يعني، بايد براي محرومين کاربکنيد. و از اموري که لازم است عرض کنم، اين است که شما ميدانيد و ذکر هم کرديد که دولت بدون پشتيباني مردم نميتواند کار انجام بدهد. يعني آن دولتهايي ميتوانستند بدون پشتيباني مردم انجام بدهند - که کارشان را انجام بدهند - که براي مردم نميخواستند کار کنند؛ آنها ميخواستند براي اربابهاي خودشان کار بکنند، و روي آن مبنا مجهز براي آن جهت بودند... شما که ميخواهيد براي همه خدمت بکنيد، براي چهل ميليون جمعيت، يک دولت محدود نميتواند کار بکند، بايد چهل ميليون جمعيت را در صحنه نگه دارد. و نگهداري به اين است که... آزادي مردم نبايد سلب بشود. (صحيفه امام، ج19، ص 34 تا 35)
*توجه کنيد به اينکه هم صلاح خود شماست و هم صلاح کشور شماست و هم صلاح ملت است که شما با مردم دوست باشيد
*وقتي مردم ببينند که کسي مشغول به خدمت است، ديگر دعوا ندارند با او، دعوا آنجا پيدا ميشود که ببينند آمده است که مردم را داغ کند
*مردم، اين جمهوري را بپا کردند و آن هم، نه همه مردم؛ اين مردم پابرهنه و اين متوسطين و اين محرومين. فشار روي اينها بوده است
*من خوف اين را دارم که ما نعمتي را که خدا به ما داده است، و همه اينها از جانب خداي تبارک و تعالي بوده است ما کُفران اين نعمت را بکنيم، و عنايت خدا از ما منحرف بشود