بهرهاي از کلام امام خميني
اشاره
حضرت امام خميني رضوانالله تعالي عليه درحالي که افراد توانمند را براي قبول مسئوليت تشويق و ترغيب ميکردند، در عين حال به کساني که آماده پذيرش مسئوليت بودند، تذکر ميدادند که خدمت خالصانه به خلقالله با شعار محقق نميشود، بلکه اولين شرط يک خادم ملت تزکيه و تهذيب نفس و خودسازي است. بطوريکه اگر اين ويژگي در افراد حاصل نشود، خدمت خالصانه حاصل نخواهد شد. کمااينکه منشا بسياري از اختلافات و دعواها نيز از ديدگاه امام خميني حاکم نبودن بر نفس در افراد است و دعواهاي آنان نه براي خدا، بلکه براي شخص خودشان است که قدرت را براي خود ميخواهند. آنچه مطالعه ميفرمائيد گزيدهاي از رهنمودها و کلام درسآموز امام خميني در زمينه تهذيب نفس براي پذيرش مسئوليت است.
***
هواي نفس، منشأ تمام دعواها
دعواهاي ما دعوايي نيست که براي خدا باشد. اين را همه از گوشتان بيرون کنيد! همهتان همه ما، از گوشمان بيرون کنيم که دعواي ما براي خدا است، ما براي مصالح اسلام دعوا ميکنيم. خير! مسئله اين حرفها نيست. من را نميشود بازي داد! دعواي خود من و شما و همه کساني که دعوا ميکنند همه براي خودشان است. همه ميگويند پيش بده براي ما! همه ميخواهند تمام اين قدرت چي چي. آخر من نميفهمم چه قدرتي الآن در کار هست! خوب، محمدرضا اگر دنبال اين مسائل ميرفت مطلبي بود، براي اينکه يک قدرتي بود - قدرت شيطاني بود - کسي حق نداشت يک کلمه بگويد؛ اما امروز که بقال سرمحله ميآيد و ميگويد که برادر نخستوزير اينجا اين کار درست نيست، برادر رئيسجمهور اين کار درست نيست، اين ديگر قدرتي نيست. يک برادري است، يک دسته برادرند، يک دستهشان شانسشان آورده است آنجا نشستهاند؛ يک دسته بيچاره هم براي اينها سينه ميزنند! قدرت نيست که ما حالا براي يک قدرتي بياييم. اينها تلبيسات ابليس است که بر ما غلبه کرده است. و اين تلبيسات ابليسي را چنانچه مسامحه کنيد، شما را به جهنم ميفرستد! در همين دنيا هم به تباهي ميکشد. در همين دنيا ايستاده است اين تلبيس نفساني و اين شيطان نفس ايستاده است تا آنجايي که همه چيز دنيا را به باد فنا بدهد. هيتلر حاضر بود تمام بشر از بين برود، و خودش در آن قدرت همان آلمان باقي باشد. آن نژاد بالاتر و اين چيزي که در مغز هيتلر بود در مغز همه شما هست! خودتان غفلت کردهايد. در مغز همه اين مطلب هست که همه بروند و من [باشم]! تا نرويد سراغ اينکه يک انصافي در کار باشد، يک توجهي به خدا در کار باشد. يک حسابي در کار باشد، که خودتان از خودتان حساب بکشيد که من امروز ميخواهم چه بکنم، ميخواهم همه مملکت ايران را به هم بزنم براي اينکه من باشم و هيچکس نباشد نه، همه باشيد، و همه هم حفظ کنيد مملکت را. همه باشيد، و همه روي قانون عمل بکنيد قانون اساسي را باز کنيد، و هرکس مرز و حد خودش را تعيين کند. به ملت هم بگويند که قانون اساسي ما براي دولت اين را وظيفه کرده است؛ براي رئيسجمهور اين را؛ براي مجلس اين را؛ براي فرض کنيد فلان کار براي ارتش اين را. براي همه وظيفه معين کرده است. به مردم بگويند در قانون اساسي که شما راي داديد برايش، وظيفه ما اين است. در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سرفرود بياوريد به قانون؛ و واقعاً سر فرود بياوريد به اسلام. لفظ را همه ميگويند. شايد شيطان را هم ازش بپرسند، ميگويد من انقلابي هستم! امروز همه انقلابي هستند! امروز همه دلسوز براي ملت هستند! امروز دعواي اينکه ما همه جنگ هم رفتهايم - و شما ديديد که يک دسته نوشتهاند که ما از اول در جنگ چه بوديم - گفتهاند. خوب، من هم ميتوانم بگويم من در صفِ اول جنگ دارم جنگ ميکنم، ولي اينجا افتادم همينطور. بايد به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، اين مردمي که شماها را روي کار آوردهاند، اين مردم زاغه نشين که شماها را روي مسند نشاندهاند ملاحظه آنها را بکنيد، و اين جمهوري را تضعيفش نکنيد. بترسيد از آن روزي که مردم بفهمند در باطن ذات شما چيست، و يک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسيد که ممکن است يکي از «ايام الله» - خداي نخواسته - باز پيدا بشود. و آن روز ديگر قضيه اين نيست که برگرديم به 22 بهمن. قضيه [اين] است که فاتحه همه ما را ميخوانند! من از خداي تبارک و تعالي اميد اين را دارم که به ما عنايت بفرمايد و ما را هدايت کند به يک راهي که مرضي اوست؛ و قلمهاي ما را هدايت کند به يک نوشتههايي که مورد رضاي اوست. و بر زبانهاي ما جاري کند يک چيزهايي را که مورد رضاي اوست. (صحيفه امام، جلد 14، صص379 و 380)
مهذب نبودن نفوس منشا اختلافات
همه اختلافاتي که در بشر هست براي اين است که تزکيه نشده است. غايت بعثت اين است که تزکيه کند مردم را تا به واسطه تزکيه، هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب و اگر تزکيه بشوند، طغيان پيش نميآيد. کسي که تزکيه کرد خود را، هيچگاه خودش را مستغني نميداند و اِنَّ الْانْسَانَ لَيطْغَي، اَن رَآهُ اسْتَغْنَي؛ وقتي که خودش را ميبيند و براي خودش مقام قائل است و براي خودش عظمت قائل است، اين خودبيني اسباب طغيان است. اختلافاتي که بين همه بشر هست، اختلافاتي که سر دنيا بين همه بشر هست، اين اختلافات ريشهاش اين طغياني است که در نفس هست و اين گرفتارئي است که انسان دارد؛ گرفتاري به خود دارد و به هواهاي نفسانيه. اگر انسان تزکيه بشود و نفس انسان تربيت بشود، اين اختلافات برداشته ميشود. اگر تمام انبياي عظام جمع بشوند در يک شهري و در يک کشوري، هيچگاه باهم اختلاف نميکنند؛ براي اينکه تزکيه شدهاند، علم و حکمت را بعد از تزکيه در نفس دارند. گرفتاري همه ما براي اين است که ما تزکيه نشدهايم، تربيت نشديم. عالِم شدند، تربيت نشدند، دانشمند شدهاند، تربيت نشدهاند، تفکراتشان عميق است، لکن تربيت نشدهاند و آن خطري که از عالمي که تربيت نشده است و تزکيه نشده است بر بشر وارد ميشود آن خطر از خطر مغول بالاتر است. غايت بعثت اين تزکيه است، غايت آمدن انبيا اين تزکيه است و دنبالش آن تعليم. اگر نفوسي تزکيه نشده و تربيت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحيد، در صحنه معارف الهي، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سياست، در هر صحنهاي که وارد بشوند، اشخاصي که تزکيه نشدند و تصفيه نشدند و از اين شيطان باطن رها نشدند، خطر اينها بر بشر خطرهاي بزرگ است. و بايد کساني که ميخواهند در اين عالم تربيت کنند ديگران را، قبلاً خودشان تزکيه شده باشند، تربيت شده باشند و کساني که در بشر ميخواهند زمامداري کنند اگر بخواهند که طغيان نکنند و کارهاي شيطاني نکنند، بايد تزکيه کنند خودشان را و بعثت براي همين است که همگان را تزکيه کند. و اين تزکيه براي دولتمردان، براي سلاطين، براي روساي جمهور، براي دولتها و براي سردمداران بيشتر لازم است تا براي مردم عادي. اگر افراد عادي تزکيه نشوند و طغيان پيدا کنند، يک طغيان بسيار محدود است. يک نفر در بازار يا يک نفر در روستا اگر طغيان بکند، يک نقطه محدودي را به فساد ممکن است بکشد، لکن اگر طغيان در کسي شد که مردم اورا پذيرفتهاند، در عالمي شد که مردم آن عالم را پذيرفتهاند، در سلطاني شد که مردم آن سلطان را پذيرفتهاند، در روسايي شد که مردم آنها را پذيرفتهاند، اين گاهي يک کشور را به فساد ميکشد و گاهي کشورها را به فساد ميکشد.اين طغيانها که موجب اين است که کشورهايي به تباهي کشيده بشود براي اين است که تزکيه نشده است کسي که زمام امور به دستش است... کساني که در يک مقامي هستند، چه مقامهاي پايين و چه مقامهاي بالا، اگر بخواهند مملکت اصلاح بشود، اگر بخواهند اين کشور آرامش پيدا بکند، آنها بايد آرامش را از بالا شروع کنند؛ از پايين آرامش نميشود حاصل بشود. بايد اشخاصي که زمامدار امور هستند، هر نحو زمامداري، بايد از آنجا آرامش را شروع کنند. آرامش آنها کشور را به آرامش ميکشد و اگر خداي نخواسته طغيان کنند، طغيان آنها کشور را به هلاکت ميکشاند. آنهايي که براي اين کشور دلسوزند، آنهايي که براي اسلام دلسوزند، آنهايي که اسلام را نجات دهنده همه بشر ميدانند، بايد به تعليمات اسلام، لااقل به يکي از تعليمات اسلام توجه کنند و آن اينکه اِنَّ الْانْسَانَ لَيطْغَي، اَن رَآهُ اسْتَغْنَي. آنهايي که بعثت را يک بعثت الهي ميدانند و انگيزه بعثت را هدايت همه خلق ميدانند، بايد به غايت بعثت توجه کنند، به انگيزه بعثت توجه کنند که خود خدا انگيزه بعثت را فرموده است، فرموده است: يتْلُوا عَلَيهِمْ آياتِهِ وَ يزَکِّيهِمْ وَ يعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه. تزکيه براي اين است که نور هدايت در انسان واقع بشود. تا تزکيه نشديد، طغيان براي شما حاصل خواهد شد. تا تزکيه نشدهايد، علم براي شما خطرناک است، خطرناکتر از هر چيزي. تا تزکيه نشدهايد، مقام براي شما خطرناک است و شما را به هلاکت دنيايي و اخروي ميکشاند... توجه کنيد که بعثت براي چه بوده، انگيزه بعثت چه بوده است و اگر کسي تخلف کند از انگيزه بعثت چه خواهد شد. انگيزه بعثت تزکيه نفوس بوده است و تزکيه نفوس به اين است که خودخواهيها برود از بين، خودبينيها برود از بين، رياستطلبيها برود از بين، دنياطلبيها برود از بين، و به جاي همه، خداي تبارک و تعالي و هواي براي خدا بنشيند. انگيزه بعثت اين است که حکومت خدا در دلهاي بشر حکومت کند تا اينکه در جامعههاي بشر هم حکومت کند. تا تزکيه در ردههاي بالا حاصل نشود و تصفيه در ردههاي بالا حاصل نشود، اين مملکت و همه ممالکي که هستند اصلاح نخواهند شد. آنهايي که اين انقلاب را مفيد ميدانند و اين انقلاب را پشتيباني ميکنند و اين انقلاب را از ملت ميدانند و اين انقلاب را ميخواهند به نتيجه برسد بايد آرامش را به هر نحو که هست در کشور ايجاد کنند و اين آرامش از رده بالا بايد شروع بشود. مادامي که در رده بالا آرامش نيست، پايينها آرامش پيدا نميکنند. مادامي که تزکيه در رده بالا نباشد و تصفيه در رده بالا نباشد و خدا خواهي در رده بالا نباشد و فرار از خود در رده بالا واقع نشود، تزکيه نباشد و خودبينيها به جاي اين تزکيهها باشند و خودخواهيها به جاي تصفيهها باشند، در رده بالا آرامش حاصل نخواهد شد و هرچه فرياد بزنيد که آتشبس، نخواهد شد. (صحيفه امام، جلد 14، صص 388 تا 393)
*دعواهاي ما دعوايي نيست که براي خدا باشد. دعواي همه کساني که دعوا ميکنند همه براي خودشان است. همه تمام اين قدرت را براي خودشان ميخواهند
*اگر نفوسي که تزکيه نشده و تربيت نشده وارد بشوند در هر صحنه و از اين شيطان باطن رها نشده باشند، خطر اينها بر بشر خطرهاي بزرگ است
*آنهايي که ميخواهند اين انقلاب به نتيجه برسد بايد آرامش را به هر نحو که هست در کشور ايجاد کنند و اين آرامش از رده بالا بايد شروع بشود. مادامي که در رده بالا آرامش نيست، پايينها آرامش پيدا نميکنند