فهم ريشههاي منفينگرياهميت گفتوگوي صادقانه در بازسازي اميد و تابآوريقادر باستاني تبريزيدر شرايطي که با ناشنوايي نظام حکمراني مواجهيم، ظرفيت حل مسئله از دست رفته و بحرانهاي مزمن هر روز بهسوي ابربحرانهايي پيشرونده حرکت ميکند، اين پرسش ساده مطرح است که چرا اخبار منفي بيش از اخبار مثبت بر سر زبانهاست و چرا نخبگان روايت تيرهتري از واقعيت ارائه ميدهند.لابد جامعه خسته و فرسودهاي که هر روز با تورم، نااطميناني، شکاف اعتماد و دشواريهاي معيشتي دستوپنجه نرم ميکند، بهطور طبيعي با واقعيت تلخش هماهنگتر است تا با خبرهاي خوشي که در اين بستر کارکردي نمايشي پيدا ميکند. درک درست اين وضعيت، هم براي نخبگان و هم براي ساختار تصميمگيري حياتي است، چرا که در چنين لحظه مهمي از تاريخ ايران، بازسازي اعتماد، بازتعريف اختيارات و گفتوگوي صادقانه با مردم تنها راه خنثيکردن جرقههايي است که در دل دريايي از بنزين نهفتهاند.انگار در هياهوي اين روزهاي ملتهب، در شتاب نفسبُرِ اضطرابي که سايه انداخته، جامعه ما دلتنگ طنين خطبههايي است که سالياني نهچندان دور، همچون نسيمي از عقلانيت و صلابت بر جان مردم ميوزيد. گويي هنوز گوشها در جستوجوي آن صداي آشناست؛ صداي خردمندانه آيتالله هاشمي رفسنجاني که با زباني صريح اما آرامبخش، چون آب بر آتش التهابها ميريخت و اضطرابهاي اجتماعي را فرو مينشاند. در روزگاري که کلمات وزن داشتند و سياستورزي در مدار خرد ميچرخيد، خطبههاي او مرهمي بود براي جامعهاي مضطرب اما اميدوار، مرهمي که امروز فقدانش بيش از هميشه احساس ميشود.وقتي جامعه در مسير سقوط پيدرپي خانوادهها به زير خط فقر حرکت ميکند، آب و برق و گاز از ثبات خارج ميشوند، تورم لجامگسيخته تنفس زندگي را دشوار ميسازد و اميد چنداني به بهبود در افق ديده نميشود، انتظار اينکه روايت غالب بر زبان مردم و اصحاب انديشه مثبت باشد، شبيه آن است که بيماري با سرطان پيشرفته و چند بيماري حاد ديگر نزد پزشک برود و از او بخواهد درباره سلامت معدهاش تحسينش کند. مسئله اصلي، غلبه تجربه زيسته منفي است که هر خبر خوشي را در حاشيه مينشاند.حتي مجموعه موفقيتهاي ورزشي نيمسال اخير که از نظر کمي و کيفي کمسابقه بودهاند، نتوانست در افکار عمومي وزن لازم را پيدا کند. علت روشن است. جامعهاي که با تورم، نابرابري و بيثباتي روبهروست، توجهش به خبر منفي بيشتر ميشود، چون منطبق بر واقعيت زندگي اوست. جامعهاي که با رنج نان و آب و دارو و هزينههاي سرسامآور زندگي دستبهگريبان است، بهطور طبيعي نميتواند پيروزي ورزشي را به مثابه «حالخوبکن» تجربه کند. حتي طبقات مرفهتر هم گرفتار همين منفينگري هستند، زيرا احساس نااطميناني و خشم فقط محصول فقر نيست، نتيجه فرسايش اعتماد است.اکنون بيش از هر زمان ديگر، زمان بازسازي اعتماد، تقويت اختيارات اجرايي و گشودن افق گفتوگوست. جامعه ايران هنوز آماده همراهي است، اما اين آمادگي دائمي نيست. در لحظهاي ايستادهايم که هر تصميم ميتواند مسيري تازه بگشايد. براي عبور از اين وضعيت، بايد راههايي ديد که بتوانند از رشد اخبار منفي بکاهند و اميد را از سطح «نمايش» به قلمرو «واقعيت» بازگردانند.نخستين گام، بازتعريف مرزهاي اختيارات اجرايي و پاياندادن به ابهامي است که سالهاست پاسخگويي برابر با قدرت و مسئوليت را از ساختار حکمراني گرفته است. جامعهاي که نميداند تصميم را چه کسي ميگيرد، طبيعي است که نسبت به خبر مثبت بياعتماد شود. فقط هنگامي که دولت ابزار کافي براي اجراي مسئوليتهايش داشته باشد و مسئوليت و اختيار از هم جدا نشوند، ميتوان انتظار داشت اخبار مثبت از جنس «پيشرفت واقعي» توليد شود، نه «تبليغات رسمي». اين بازتعريف، پيشنياز آرامکردن روان جمعي و جلوگيري از گسترش منفينگري است.در کنار آن، مسير گفتوگوي واقعي با جامعه بايد گشوده شود. جامعهاي که صدا و مطالبهاش شنيده نشود، بهطور طبيعي نگاهش تلختر ميشود. گفتوگو با مردم در قالب سازوکارهاي پايدار، شفاف و پاسخگو، ميتواند رابطهاي جديد ميان تصميمگيران و زندگي واقعي مردم بسازد. وقتي يک شهروند بداند گفتههايش در سياستگذاري اثر دارد، هر خبر مثبت را «ساختگي» و هر خبر منفي را «واقعي» نميپندارد. نسبت ميان حقيقت و احساس جمعي در چنين وضعيتي ترميم ميشود.اما هيچ گفتوگويي بدون لمس معيشت مردم معنا ندارد. وقتي سفرهها هر روز کوچکتر ميشوند و هزينه زندگي بر گلوي جامعه سنگيني ميکند، طبيعي است که خبر منفي چند برابر ضريب بگيرد. مهار تورم، مقابله با فساد، تثبيت اقتصاد و کاهش تصميمات خلقالساعه، تنها راههايي هستند که ميتوانند سهم اخبار نااميدکننده را کاهش دهند.در اين ميان، شفافيت و گزارشدهي صادقانه ميتواند نقش مهمي در تعديل موج اخبار منفي داشته باشد. مردم نه معجزه ميخواهند، نه ادعاي موفقيتهاي بيپشتوانه. آنها تنها ميخواهند بدانند تصميمات چگونه گرفته ميشود و چرا برخي مسيرها غلط از آب درميآيد. پذيرش خطا، اعلام علت آن و توضيح روشن درباره برنامه اصلاحي، همان چيزي است که ميتواند رابطه شکسته ميان مردم و حکمراني را ترميم کند.اگر قرار است تابآوري و اميد در جامعه زنده بماند، رسانه رسمي بايد از پروپاگانداي شخصي، برنامههاي کممخاطب و نمايشهاي يکطرفه فاصله بگيرد. رسانه ملي بايد به جاي فرار از بحرانها، آنها را بيپرده و صادقانه بازتاب دهد و تحليل راهحلمحور ارائه کند. مردم به رسانهاي اعتماد ميکنند که هم رنجشان را جدي بگيرد و هم براي عبور از رنج چشمانداز ارائه دهد. شبکهسازي ميان مردم نيز ميتواند به کاهش منفينگري کمک کند. در جامعهاي که نهادهاي ميانجي تضعيف شدهاند، فشار مطالبات مستقيم به سطح خيابان منتقل ميشود.ايران امروز در دوراهي تاريخ ايستاده است. مسير نخست، ادامه وضع موجود و تشديد منفينگري عمومي است. مسير دوم، اصلاحات بهموقع، بازسازي اعتماد، تقويت اختيارات اجرايي، گشودن مسير گفتوگو و حرفهايسازي رسانههاي رسمي است.