موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13252
شهادت حضرت زهرا حقيقت انکارناپذير

 

 

آيت‌الله حاج شيخ محمدجواد فاضل لنکراني در ابتداي درس خارج اصول درجمع طلاب، نسبت به اتفاقات اخير و سخنان ناروا در حق حضرت زهرا(س) با عنوان «شهادت حضرت زهرا سلام‌الله عليها از واضحات تاريخ» مطالبي ايراد نموده‌ که منتخبی از آن را ملاحظه می‌فرمائید.

در سال‌هاي اخير، هم‌زمان با گسترش کمّي و کيفي مجالس فاطميه، مسئله شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌عليها) دوباره در مرکز مناقشه‌هاي علمي و رسانه‌اي قرار گرفته است. امروز هيئات، مجالس و مراسم مرتبط با فاطميه در شهرهاي مختلف، از نظر گستره و حضور مردم، با هيچ دوره‌اي از تاريخ تشيع قابل مقايسه نيست و اين خود نشانه‌اي روشن از زنده بودن ياد آن حضرت در وجدان جمعي شيعه است.

با اين حال، در همين فضا جرياني شکل گرفته که مي‌کوشد اصل شهادت آن حضرت را «افسانه» جلوه دهد. نقطه عطف اين جريان، مقاله‌اي در يکي از نشريات وابسته به اهل‌سنّت در ايران بود که در آن، زندگي حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) با عنواني در اين مضمون معرفي شد: «از ولادت تا افسانه شهادت». در اين تلقّي، نه تنها شهادت، بلکه اساساً گزارش‌هاي تاريخي مربوط به مظلوميت آن حضرت، ساخته و پرداخته ادوار متأخّر معرفي مي‌شود.

مرحوم آيت‌الله العظمي فاضل لنکراني(ره) با مشاهده اين رويکرد، هشدار دادند که اگر در برابر چنين تحريف‌هايي ايستادگي نشود، فردا نوبت «افسانه خواندنِ کربلا» و ساير مقاطع مسلّم تاريخ اسلام خواهد بود. از اين رو، در سال‌هاي پاياني عمرشان يکي از محورهاي ثابت سخنان ايشان، تبيين تاريخي و اعتقادي شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله ‌عليها) و هشدار نسبت به اين جريان بود.

محور نزاع امروز اين است که آيا باور شيعه به مظلوميت و شهادت حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، ريشه در منابع کهن و معتبر اسلامي دارد يا ساخته دوران صفويه و پس از آن است؟ مدّعاي شيعه آن است که وقايع پس از رحلت پيامبر اکرم(ص)، به‌ويژه ماجراي هجوم به بيت حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) و آسيب‌هاي وارد بر آن حضرت، در منابع معتبر اهل‌سنّت و تواريخ قديم اسلامي با تکرار و تکثّر چشمگير نقل شده و در حدّ اطمينان عقلايي و در مواردي تا مرز تواتر پيش مي‌رود؛ و از اين‌رو، قابل انکار نيست.

مستندات مظلوميت حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) در منابع اهل‌سنّت

براي داوري منصفانه درباره ماجراي شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها)، بايد پيش از هر چيز به اين پرسش پاسخ داد که آنچه شيعه از فشارها، هجوم به خانه و نارضايتي آن حضرت نقل مي‌کند، آيا صرفاً روايتي درون‌مذهبي است، يا در منابع معتبر اهل‌سنّت نيز ريشه دارد؟ با مرور اجمالي مهم‌ترين مصادر تاريخي و حديثي اهل‌سنّت، روشن مي‌شود بخش قابل توجهي از اين باورها، عيناً يا به‌طور نزديک، در همان منابع ثبت شده است.

1. کيفيت بيعت با اميرالمؤمنين(عليه‌السلام)

در منابع متعدد اهل‌سنّت نقل شده است که بيعت با خليفه اول، در فضاي آرام و داوطلبانه شکل نگرفت، بلکه با استفاده از «ارعاب، شمشير، تهديد و تطميع» پيش رفت. به‌ويژه درباره گروهي از صحابه، از جمله اميرالمؤمنين(ع)، آمده است که در خانه حضرت زهرا(س) گرد آمده بودند و از بيعت خودداري مي‌کردند. در گزارش‌هايي از مورخاني چون بلاذري و ديگران تصريح شده است که ابوبکر، عمر را همراه گروهي به سوي خانه فاطمه(س) فرستاد و دستور داد آنان را براي بيعت بياورد و اگر امتناع کردند، «بأعنف العنف»؛ يعني با شديدترين خشونت، با آنان برخورد کند. همين تعبير در برخي از منابع اهل‌سنّت، عيناً نقل شده است.

2. تهديد به آتش‌زدن و هجوم به بيت فاطمه(سلام‌الله‌عليها)

يکي از روشن‌ترين نشانه‌هاي اين خشونت، ماجراي تهديد به آتش‌زدن خانه فاطمه(س) است. در تاريخ طبري و نيز در کتاب «الإمامة و السياسة» ابن‌قتيبه دينوري، گزارش شده است که خليفه دوم به درِ خانه فاطمه(س) آمد، درحالي‌که طلحه و زبير و جمعي از مهاجران در آنجا حضور داشتند. خليفه دوم به آنان گفت: اگر براي بيعت بيرون نياييد، «خانه را با اهلش آتش مي‌زنم». وقتي به او تذکر داده شد که در اين خانه، فاطمه دختر پيامبر(ص) حضور دارد، در برخي نقل‌ها پاسخ داد: «و إن»؛ يعني «اگرچه او باشد».

در آثاري چون «أنساب الأشراف» بلاذري و «العقد الفريد» ابن‌عبدربّه، اين تهديد با تعابيري مانند آوردن «فتيله آتش» و «قبَس» (شعله) گزارش شده است. اين‌ها تنها يک نقل منفرد نيست؛ بلکه مجموعه‌اي از روايات در کتب تاريخي، حديثي و ادبي اهل‌سنّت است که همگي بر اصل تهديد و تعرّض به بيت فاطمه(س) دلالت مي‌کند.

افزون بر اين، در برخي منابع متأخّر تفسيري اهل‌سنّت، مانند «روح المعاني» آلوسي بغدادي، مطالبي به نقل از متقدمان آمده که از ضربه به پهلوي حضرت و سقط جنين (محسن) سخن مي‌گويد؛ نفسِ نقل اين گزارش‌ها نشان مي‌دهد چنين رواياتي در ميراث مکتوب اهل‌سنّت وجود داشته است.

در کنار اين‌ها، در چند منبع تاريخي و حديثي اهل‌سنّت، اعترافي از ابوبکر در اواخر عمر نقل شده است که گفته است:‌اي کاش سه کار را انجام نمي‌دادم؛ و يکي از آنها «گشودن و تفتيش خانه فاطمه» بوده است. همين اعتراف، به‌روشني حاکي از وقوع نوعي تعرض به آن خانه است، هرچند در جزئيات ميان نقل‌ها اختلاف باشد.

3. سخط و نارضايتي حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)

در صحيح‌ترين کتاب حديثي اهل‌سنّت، يعني «صحيح بخاري»، روايت مشهوري از ابن‌عباس نقل شده است که حضرت فاطمه(س) پس از رحلت پيامبر(ص) درباره ماجراي فدک با ابوبکر گفت‌وگو کرد و چون پاسخ او را نپذيرفت، فاطمه خشمگين شد و با او قطع رابطه کرد و تا لحظه وفات با او سخن نگفت. بخاري تصريح مي‌کند که آن حضرت شش ماه بعد از پيامبر(ص) زندگي کرد و وقتي از دنيا رفت، علي(ع) او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد و خود بر او نماز خواند.

در برخي منابع ديگر اهل‌سنّت، مانند «الإمامة و السياسة»، اين نارضايتي با جزئيات بيشتري نقل شده است. از جمله اينکه ابوبکر و عمر به عيادت فاطمه(س) آمدند و آن حضرت با يادآوري حديث «فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني، ومن أرضى فاطمة فقد أرضاني، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني» تصريح کرد که «شما مرا به خشم آورديد» و مي‌فرمايد: «فإني أشهد‌الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني»؛ سپس راوي مي‌افزايد: آن دو از نزد او بيرون رفتند درحالي‌که او بر آن دو خشمگين بود. همين مضمون، در کنار حديث متواتر «من أغضبها أغضبني» که در صحاح اهل‌سنّت آمده، معنايي بس سنگين دارد.

4. احتجاجات حضرت در بستر بيماري

کتاب «بلاغات النساء» تأليف ابن‌طيفور (محدث و اديب قرن سوم هجري) از منابع کهن اهل‌سنّت است که خطبه‌ها و سخنان فصيح زنان صدر اسلام را گرد آورده است. در اين کتاب، خطبه‌اي بلند از حضرت زهرا(س) در دوران بيماري منتهي به شهادت نقل شده است؛ زماني که گروهي از زنان مهاجر و انصار براي عيادت نزد ايشان آمده بودند.

در اين خطبه، حضرت با صراحت از عملکرد مردان قريش انتقاد مي‌کند، آنان را دشمنان خود مي‌خواند، اعلام مي‌کند که از آنان ناراضي است و بر ايشان نفرين مي‌فرستد. محتواي سخن آن حضرت، ناظر به اين است که «کسي که استحقاق خلافت داشت» کنار زده شد و «ديگري که صلاحيت نداشت» جاي او نشست. اين متن، نشان مي‌دهد که از منظر خودِ منابع اهل‌سنّت، نزاع حضرت زهرا(س) با حاکمان وقت، نه يک اختلاف شخصي، که نزاع بر سر حقي الهي و مشروع بوده است.

جمع‌بندي

برآيند اين شواهد آن است که تهديد به آتش‌زدن خانه فاطمه(س)، هجوم به بيت، نارضايتي آشکار آن حضرت از خلفا، دفن شبانه و بي‌اطلاع گذاشتن حاکم وقت، احتجاجات تند در بستر بيماري، همگي در منابع متعدد اهل‌سنّت ثبت شده است. انکار اين حقايق، در واقع انکار نصوصي است که در ميراث حديثي و تاريخي خودِ آنان موجود است.

در اين ميان، غيرت ديني و حضور پررنگ هيئات مذهبي و مردم مؤمن در گرامي‌داشت فاطميه، صرفاً يک احساس عاطفي نيست؛ پشتوانه‌اي تاريخي و مستند دارد. وظيفه امروز ما آن است که با تبيين مستدل اين حقايق براي نسل جوان، اجازه ندهيم مظلوميت حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) و اهل‌بيت(عليهم‌السلام) زير غبار تحريف و تشکيک پنهان شود.

مناظره اخير و خطاي روش‌شناختي در انکار شهادت حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)

در هفته‌هاي اخير، مناظره‌اي ميان يک عالم شناخته‌شده شيعه و فردي که به‌صِراحت نصب الهي اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) را انکار مي‌کند، در فضاي رسانه‌اي بازتاب وسيعي يافت. نکته مهم اين است که اين رويارويي، گفت‌وگوي دو عالمِ هم‌مبنا نبود؛ بلکه ميان يک عالم امامي با کسي صورت گرفت که با نفي نصّ الهي بر ولايت علي(ع) و ائمه(عليهم‌السلام)، عملاً از چارچوب اعتقادي تشيع خارج شده است. در مباني مسلّم اماميه، کسي که آگاهانه، نصّ و نصب الهي امامت را انکار کند، ديگر در تعريف کلامي «شيعه دوازده‌امامي» نمي‌گنجد.

اين فرد مدعي شد که خودِ اميرالمؤمنين(ع) در هيچ جا به نصب الهي‌اش تصريح نکرده است؛ ادعايي که با کمترين آشنايي با نهج‌البلاغه و منابع اصيل شيعه، نادرستي آن آشکار مي‌شود. در خطبه‌ها و نامه‌هاي متعدد، حضرت علي(ع) صراحتاً از «غصب حق» و «موقعيت مغصوب خويش» سخن گفته است و بارها تأکيد کرده که حق مسلم او ازسوي ديگران سلب شده است؛ تعابيري که جايي براي ترديد در ادعاي حقانيت او نسبت به خلافت باقي نمي‌گذارد.

مغالطه «الهياتي‌کردن» مسئله‌اي تاريخي

محور دوم در سخن طرف مقابل، شيوه بحث بود. او اصرار داشت که اساساً نمي‌خواهد وارد بُعد تاريخي ماجرا شود و مي‌خواهد مسئله را صرفاً از لحاظ «الهياتي» بررسي کند. مثلاً مي‌پرسيد: از نظر عدالت امام علي(ع)، چگونه ممکن است همسر خود را پشت در بفرستد تا اين مصيبت‌ها رخ دهد؟

اين شيوه طرح پرسش، آشکارا مغالطه‌آميز است. ماجراي هجوم به بيت حضرت زهرا(س)، پيش از هر چيز يک «واقعه تاريخي» است و بايد با منطق تحقيق تاريخي ـ مراجعه به منابع، سنجش اسناد، مقايسه نقل‌ها ـ ثابت يا رد شود. پس از اثبات يا دست‌کم ترجيح يک روايت تاريخي، جاي تحليل‌هاي کلامي و الهياتي است نه برعکس. کنار گذاشتن کلّ بُعد تاريخي و چنگ‌زدن به چند سؤال ذوقي، راهي به کشف حقيقت نمي‌گشايد.

اگر بنا باشد هر واقعه‌اي را با چنين معيارهايي انکار کنيم، مي‌توان پرسش را بالاتر برد: براساس عدالت الهي، چگونه خداوند اجازه داد امام حسين(ع) و يارانش آن‌گونه مظلومانه در کربلا شهيد شوند؟ اگر اين سؤال، مجوّز نفي اصل حادثه باشد، بايد کل واقعه عاشورا و بسياري از ابتلائات پيامبران و اولياي الهي را زير سؤال برد. روشن است که چنين رويکردي نه با مباني کلامي سازگار است و نه با منطق تاريخ‌نگاري.

صبر اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) و فهم درست از وظيفه الهي

در منابع شيعه و حتي برخي منابع اهل‌سنّت، تصريح شده است که اميرالمؤمنين(ع) پس از رحلت پيامبر(ص)، مأمور به صبر و سکوت بودند. اين صبر، به‌معناي رضايت از وضع موجود نبود، بلکه براي حفظ اصل اسلام و جلوگيري از فروپاشي جامعه نوپاي اسلامي و بازگشت جاهليت صورت گرفت. خود حضرت در نهج‌البلاغه از روزگاري سخن مي‌گويد که «خار در چشم و استخوان در گلو» داشت و مي‌ديد «ميراثش به غارت مي‌رود»، اما براي مصلحت بالاتر، سکوت پيشه کرد.

بر همين اساس، اين‌که «عدالت امام» چگونه با به‌خطر افتادن جان همسرش جمع مي‌شود، پرسشي است که پاسخ آن را بايد در چارچوب مأموريت الهي امام و مصالح کلان دين جست‌وجو کرد؛ همان‌گونه که در قيام سيدالشهدا(ع) نيز عقل و ايمان، شهادت او و اهل‌بيتش را در پرتو يک مأموريت الهي و تکليف تاريخي مي‌فهمد، نه با معيارهاي ساده‌انگارانه عافيت‌طلبي.

خطاي فهم در مسئله «خبر واحد»

از ديگر نکات مناظره، سخن آن فرد درباره «خبر واحد» بود. او به‌سادگي گفت خبر واحد در تاريخ حجت نيست و نمي‌توان به آن اعتماد کرد؛ سخني که بيش از آن‌که يک موضع علمي باشد، نشانگر ناآشنايي با مباني معرفت‌شناختي و اصول فقه است. عقلاي عالم، در همه عرصه‌هاي زندگي فردي و اجتماعي، براساس خبر واحدِ ثقه عمل مي‌کنند؛ اگر بنا باشد مطلق خبر واحد را کنار بگذاريم، نه تاريخي باقي مي‌ماند، نه فقه و نه هيچ دانش نقلي ديگري.

افزون بر اين، همان‌گونه که در بخش مستندات نشان داده شد، بسياري از وقايع مربوط به مظلوميت حضرت زهرا(س) در بيش از يک منبع، و گاه به حدّ تواتر يا اطمينان عقلايي نقل شده است. بنابراين، مسئله فقط خبر واحدِ منفرد نيست، بلکه مجموعه‌اي از شواهد متکثّر است که بر يک واقعيت تاريخي واحد دلالت مي‌کند.

غرور علمي و اهانت به شيعيان

تلخ‌ترين بُعد ماجرا، لحن توهين‌آميز و استهزائي بود که در آن مناظره نسبت به عقايد و شعائر شيعه به کار رفت. اين ادبيات، در عمل توهين به همه شيعيان و به تاريخ مظلوميت اهل‌بيت(ع) است. به‌نظر مي‌رسد ريشه بخشي از اين رفتارها در نوعي «غرور علمي» نهفته است؛ جايي که فرد، خود را از همه اعلم مي‌پندارد و گمان مي‌کند به نکاتي دست يافته که قرن‌ها از ديد همه عالمان پنهان مانده است، درحالي‌که غالب اين ادعاها يا پيش‌تر مطرح و نقد شده، يا مبتني بر سوءفهم متون است.

آثار مثبت مناظره و نسبت آن با وحدت اسلامي

در نهايت، نبايد از يک نکته مهم غافل شد. اين مناظره، از جهاتي اثرات مثبتي نيز داشت. به‌دنبال اين برنامه، اسناد مظلوميت حضرت زهرا(س) و وقايع پس از رحلت پيامبر(ص) چندين برابر گذشته در رسانه‌ها، منابر و محافل علمي طرح شد و بسياري از جوانان، خود به سراغ منابع رفتند و از علماي خويش درباره اين نقل‌ها پرسيدند. اين بيداري و پرسش‌گري، فرصت ارزشمندي براي گفت‌وگوي مستند و منطقي است.

در عين حال، عالمان شيعه همواره بر حفظ وحدت اسلامي تأکيد داشته‌اند. وحدت، يک اصلِ قرآني و مورد تأکيد امام خميني(ره)، رهبر معظّم انقلاب و مراجع تقليد است. قرآن کريم حتي از دشنام‌دادن به معبودان مشرکان نهي مي‌کند تا زمينه دشمني و واکنش متقابل فراهم نشود. با اين همه، وحدت هرگز به معناي چشم‌پوشي از حقايق مسلم تاريخي و خاموش‌کردن صداي مظلوميت اهل‌بيت(ع) نيست. مي‌توان و بايد در عين پايبندي به اخلاق و پرهيز از توهين، حقايق تاريخ را بيان کرد.

مشروعيت مناظره و ضرورت گفت‌وگوي مستدل

گاهي گفته مي‌شود که مناظره در سيره ائمه(ع) جايگاهي نداشته و نبايد وارد اين ميدان شد. اين ادعا با نص قرآن و روايات سازگار نيست. خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ»؛ جدال به شيوه نيکو، همان مناظره استدلالي است. در حديث نيز آمده است: «إِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي، فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ...»؛ هرگاه بدعت‌ها آشکار شود، بر عالم است که علم خود را آشکار کند. يکي از مهم‌ترين مصاديق اين اظهار علم، مناظره علمي است.

از اين‌رو، اصل اين مناظره ـ به‌عنوان پاسخ به يک جريان علني تحريف‌گر ـ حرکتي بجا و در چارچوب وظيفه ديني بوده است؛ گرچه روش و ادبيات طرف مقابل سزاوار نقد جدي است.

توصيه به خطبا، مداحان و جوانان

در کنار اين مباحث، چند توصيه عملي نيز ضروري است. خطبا و مداحان در بيان مصائب اهل‌بيت(ع)، ضمن حفظ حرارت و عاطفه، بايد از تعابير سخيف و تحريک‌آميز پرهيز کنند و به‌جاي آن، بر استناد به منابع معتبر ـ شيعي و سنّي ـ تکيه نمايند تا نسل جوان بداند اين مصائب، پشتوانه مستند و تاريخي دارد.

به جوانان و دانشگاهيان نيز بايد يادآوري کرد که مکتب اهل‌بيت(ع) در همه مدعاهاي اصلي خود، از امامت و عصمت گرفته تا مظلوميت‌شان، بر منطق محکم عقلي و نقلي استوار است. هر کس با ذهني باز و دور از تعصب به سراغ اين منابع برود، استحکام اين مباني را درخواهد يافت.

در نهايت، حوادثي که پيرامون شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) رخ داده، صرفاً بخشي از تاريخ نيست؛ شناسنامه اعتقادي و هويت ايماني شيعه است. پاسداشت اين هويت، هم با اشک و عزاداري صادقانه و هم با تحقيق و تبيين عالمانه گره خورده است؛ وظيفه‌اي که تا پايان تاريخ، از دوش شيعه برداشته نخواهد شد.

منابع

1. آلوسي، محمود بن عبدالله، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ابراهيم شمس‌الدين و سناء بزيع شمس‌الدين، بيروت،‌دار الکتب العلمية، 1415.

2. ابن ابي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، 20 ج، قم، مکتبة آيت‌‌الله العظمي المرعشي النجفي (ره)، 1404.

3. ابن طيفور، بلاغات النساء، قم، مكتبة بصيرتي، بي‌تا.

4. ابن عبد ربه الأندلسي، أحمد بن محمد، العقد الفريد، بيروت،‌دار الكتب العلمية، 1404.

5. البخاري، صحيح البخاري، بي‌جا، 1401.

6. البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر، أنساب الأشراف، بيروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بي‌تا.

7. الجوهري، ابوبکر احمد بن عبدالعزيز، السقيفة وفدك، بيروت، شركة الكتبي للطباعة والنشر، 1413.

8. الدينوري، ابن قتيبة، الامامة والسياسة، بي‌جا، 1413.

9. الطبراني، المعجم الكبير، بيروت،‌دار إحياء التراث العربي، بي‌تا.

10. الطبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري (تاريخ الأمم والملوك)، بيروت،‌دار المعارف، 1387.

11.بن زنجوية، حميد، كتاب الأموال، بيروت، مركز الملك فيصل للبحوث و الدراسات الإسلامية، 1428.

12.كلينى، محمد بن يعقوب، الکافي، 15 ج، قم، دارالحديث‏، 1429.