نوجوان سيزده سالهخاطرات آزاده مهدي طحانيانقسمت 80همان سالي که در اردوگاه رمادي بوديم، جام جهاني برگز
نوجوان سيزده سالهخاطرات آزاده مهدي طحانيانقسمت 80همان سالي که در اردوگاه رمادي بوديم، جام جهاني برگزار شد. همزمان چند ماشين به اردوگاه رمادي آمد و با خود تعداد زيادي جعبه آورد. جعبهها را عراقيها داخل آسايشگاهها توزيع کردند. ظاهرا هدايايي بود که ايرانيان مقيم خارج از کشور بعد از برگزاري جام جهاني فوتبال براي اسراي ايراني فرستاده بودند. عراقيها آنها را ميان بچهها توزيع کردند. به هر نفر يک بسته شکلات کاکائو، يک بسته آب نبات، چهار پنج تيوپ خميردندان و سه چهار قالب صابون معطر رسيد. وقتي عراقيها جعبهها را باز ميکردند، انگار حيفشان ميآمد به ما بدهند. تازه فهميدند چه اشتباهي کردهاند که جعبهها را داخل آسايشگاهها آوردهاند. صابونها خوشبو بود و عطر آنها فضاي آسايشگاه را پر کرده بود. خميردندانها ژلهاي شفاف بود و آن قدر خوشرنگ و شيرين و با طعم ميوههاي متفاوت که بعضي بچهها آن را روي نان ميگذاشتند و ميخوردند؟ از بس محروميت کشيده بوديم، هر چه ميدادند فکر ميکرديم بهترين کالاي دنياست. عدهاي از بچهها همان روز اول همه بسته شکلات را خوردند. اما بهزودي فهميديم شکلاتهاي کاکائو و آبنباتها الکلي بودهاند. چون حال بچهها منقلب شده بود. حتي چند باکس سيگار هم دادند که بچههاي سيگاري به محض اينکه کشيده بودند، فهميده بودند تنباکوي سيگارها هم آغشته به الکل است. همان شب يک سطل آب آورديم و بچهها همه شکلاتهاء آبنباتها و سيگارها را ريختند داخل آن و صبح روز بعد، همه آنها را، که حجم زيادي شده بود، خالي کرديم داخل کانال فاضلاب.. عراقيها هر روز ميآمدند و از ما سيگار ميخواستند. بهشان گفتيم با سيگارها چه کار کرده ايم. آنها هاج و واج مانده بودند که چطور با آن همه کمبودي که داريم، توانستهايم آن کار را بکنيم و از خير آن آبنباتها و شکلاتهاي گران قيمت بگذريم. بهشان برخورد و به ما گفتند: «مي خواستيد بدهيد به ما.» گفتيم: «شما مسلمان هستيد و اين درست نبود اين مواد آلوده را بدهيم مسلمانان ديگر استفاده کنند!» از وقتي اين هدايا بين بچهها پخش شد، هر روز عراقيها به بهانههاي متعدد ميريختند توي آسايشگاه و وسايل ما را تفتيش ميکردند. آخر سر هم که ميرفتند، ميديديم خميردندانها، مسواکها و صابونهاي معطرمان را دزديدهاند. گفتيم: «بابا! بياييد اينها را از ما بگيريد و اين قدر زندگي ما را زير و رو نکنيد!» صابونهايي که عراقيها ميدادند، صابون ارتشي بود. بوي خوبي نداشت و به زحمت کف ميکرد. بعضي بچهها براي اينکه صابونهاي معطر را از دست عراقيها دور نگه دارند، آنها را به قطعههاي کوچک ميبريدند و مقداري از آن را هم داخل سجاده هايشان ميگذاشتند!ادامه دارد...