موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13240
سیاست خارجی ایران در تنگنای میان تله شرق‌گرایی، فرسایش سرمایه اجتماعی و الزامات بازسازی قدرت ملیمحمد

سیاست خارجی ایران در تنگنای میان تله شرق‌گرایی، فرسایش سرمایه اجتماعی و الزامات بازسازی قدرت ملیمحمدصادق دانشجوکارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتیدر فضای پس از فعال ‌شدن مکانیسم ماشه و شکل‌گیری اجماع کم‌سابقه غرب علیه ایران، برخی محافل داخلی که از ابتدا با ایده تعامل با غرب سر سازگاری نداشتند، اکنون با اعتماد به ‌نفسی عجیب این وضعیت را دلیلی بر ضرورت چرخش کامل به‌سوی شرق تلقی می‌کنند. از نگاه آنان، جهان به‌ سمت یک تغییر در معادلات ابرقدرت‌ها حرکت می‌کند و ایران نیز باید به‌طور طبیعی، ریشه سیاست خارجی خود را در شرق مستقر کند. اما این خوانش، بیش از آنکه محصول فهم واقع‌بینانه از سازوکارهای قدرت در نظم جهانی باشد، نتیجه نوعی ساده‌سازی سیاسی، بی‌توجهی به حافظه تاریخی و نادیده‌ گرفتن بنیان‌های نظری روابط بین‌الملل است.در نظریه‌های کلاسیک قدرت، از رئالیسم تا مکتب انگلیسی، دولت‌ها نه بر اساس دوستی یا دشمنی، بلکه بر پایه منافعِ متغیر، موقعیت خود را تعریف می‌کنند. روسیه، چین یا هر کنشگر دیگر (در مقایسه با غرب) نه «بدیل‌های مطمئن»، بلکه «بازیگران دارای اولویت‌های مستقل» هستند؛ و تجربه ایران نیز به‌وضوح این واقعیت را تأیید می‌کند. از رأی مثبت چین و روسیه به قطعنامه‌های علیه ایران، تا نقض حاکمیت ایران در پرونده جزایر سه‌گانه و محدودسازی‌های اقتصادی در دوره تحریم، روشن است که شرق هرجا منافعش اقتضا کند، به‌راحتی در برابر منافع ایران صف می‌بندد. توهم شرق‌گرایی همان اندازه خطرناک است که رؤیای غرب‌گرایی یک‌جانبه.مشکل اصلی سیاست خارجی ایران، نه «افراط در مذاکره» و نه «كندی در چرخش ژئوپولیتیک»، بلکه فقدان انسجام داخلی و فرسایش سرمایه اجتماعی است؛ مؤلفه‌هایی که در نظریه‌های حکمرانی و توسعه سیاسی، پایه‌های اصلی قدرت ملی به شمار می‌روند. کشوری که پیام واحد به جهان ارسال نمی‌کند، در داخل از شکاف دولت–ملت رنج می‌برد، و تریبون‌های رسمی‌ آن روایت واحدی از اولویت‌ها ارائه نمی‌دهند، نمی‌تواند از ابزارهای دیپلماسی به‌درستی استفاده کند حتی اگر بهترین دیپلمات‌ها را نیز در میدان داشته باشد.فعال شدن مکانیسم ماشه بیش از هرچیز، محصول همین ضعف داخلی بود. پیام‌های متناقض از تهران، تخریب مذاکره‌کنندگان توسط جریان‌های داخلی، فشارهای رسانه‌ایِ غیرکارشناسی، اظهاراتی که به‌جای تقویت موقعیت ایران، دست طرف مقابل را برای ایجاد اجماع باز می‌گذاشت. در نظم بین‌الملل، «قدرت» صرفاً به معنای توان نظامی نیست؛ قدرت، حاصل هماهنگی داخلی، انسجام پیام، و پشتوانه اجتماعی است. هرجا این عناصر تضعیف شوند، حتی کوچک‌ترین ابزارهای فشار غرب می‌تواند اثرات بزرگ ایجاد کند.از سوی دیگر، گفتمان «انزوا» یا «کناره‌گیری از نهادهای بین‌المللی» به بهانه رفتار های خصمانه غرب نیز راه‌حل نیست. ایران بدون حضور فعال، مداوم و کارشناسی در سازمان‌های بین‌المللی، عملاً میدان بازی را واگذار می‌کند و اجازه می‌دهد دیگران روایت خود را بر فضای حقوقی و سیاسی حاکم سازند. نظم بین‌الملل هرچند ناعادلانه باشد، ترک کردن آن تنها به معنی حذف شدن از فرآیند تصمیم‌سازی جهانی است. اتفاقات اخیر ثابت کردند که هرجا ایران حضور مؤثر نداشته باشد، سریعاً با قطعنامه‌های سنگین مواجه می‌شود.راه خروج از وضع موجود، گرایش افراطی به شرق نیست. راه، از دل بازسازی قدرت ملی در سه سطح استخراج می‌شود.اول، بازسازی چهره ایران در نهادهای بین‌المللی؛ یعنی بازگشت به دیپلماسی قاعده‌مند، تعامل فعال و نه واکنشی، و استفاده از ظرفیت‌های حقوقی و سیاسی برای بازتعریف پرونده ایران. در این سطح، ایران باید دوباره به بازیگری تبدیل شود که طرف مقابل او را «قابل پیش‌بینی» و «دارای وحدت فرمان» می‌داند.دوم، ترمیم شکاف دولت–ملت که در متن‌ هفته قبل نیز به آن پرداخته شد. براساس نظریه‌های توسعه -از پارسونز تا پاتنام- هیچ سیاست خارجی پایداری بدون پشتوانه اجتماعی دوام نمی‌آورد. مردم زمانی با دولت همراه می‌شوند که احساس کنند تصمیمات کلان، منصفانه، شفاف و در راستای بهبود زندگی روزمره آنان است. بدون اعتماد عمومی، هیچ راهبرد خارجی کارآمد نخواهد شد.سوم، تقویت انسجام سیاسی داخلی. کشور در شرایط جنگی با اسرائیل، تحت فشار‌های حقوقی و اقتصادی بی‌سابقه، و درگیر پیچیده‌ترین پرونده‌های بین‌المللی چند دهه اخیر است. در چنین وضعی، درگیری‌های داخلی، تخریب چهره‌های سیاسی، حمله به نمایندگان دیپلماسی، و تحلیل‌هایی که بر اساس رقابت‌های جناحی تولید می‌شود، نه فقط خطای سیاسی، بلکه ضربه به امنیت ملی است. زمانی که یک سیاستمدار یا تریبون‌دار داخلی، مذاکره‌کننده رسمی کشور را زیر سؤال می‌برد، عملاً کار او را در صحنه بین‌الملل ناممکن می‌کند.ایران امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند سیاست خارجیِ «متکی به عقلانیت» است؛ سیاستی که نه به امید شرق بنشیند، نه به غرب تکیه کند، و نه از جهان رو برتابد. سیاستی که بر پایه قدرت ملی بازسازی‌شده، برآمده از اعتماد عمومی، انسجام داخلی و حضور فعال در نظام بین‌الملل باشد. بدون این عناصر، هر قدر هم که روسیه و چین در ظاهر با ایران همراهی کنند، در لحظه تصمیم حساس، به‌سادگی با غرب همراه خواهند شد؛ همان‌طور که در برخی قطعنامه‌ها در سال‌های اخیر رخ داد.ایران در موقعیت حساسی ایستاده است. ادامه مسیر موجود، تنها شدت فشارها را افزایش می‌دهد. اما اصلاح راهبردها، بازگشت به عقلانیت و تقویت پشتوانه‌های داخلی، می‌تواند فرصتی تازه برای بازسازی نقش ایران در نظم بین‌الملل ایجاد کند. مسیر آینده نه در افراط شرق‌گرایی است و نه در بازگشت به غرب‌گرایی مطلق؛ مسیر، در بازسازی قدرت ملی و تعامل هوشمندانه با جهان قرار دارد. این همان نقطه‌ای است که سیاست خارجی ایران باید دوباره به آن برگردد.

عناوین این صفحه