موسسه فرهنگی و مطبوعاتی روزنامه جمهوری اسلامی

شماره 13180
10 اشتباه بزرگ سياست خارجي ترامپ تاکنون*استفان ام. والت*فارن پاليسيبايد اعتراف کرد همان‌طور که تماشا

10 اشتباه بزرگ سياست خارجي ترامپ تاکنون*استفان ام. والت*فارن پاليسيبايد اعتراف کرد همان‌طور که تماشاي ويدئوي سقوط يک هواپيما يا تخريب يک ساختمان با نوعي جذابيت هولناک همراه است، مشاهده عملکرد دولت ترامپ در سياست خارجي آمريکا هم همين احساس را برمي‌انگيزد. ما در رديف اول نمايش بزرگ‌ترين انحلال داوطلبانه جايگاه و نفوذ ژئوپليتيکي يک قدرت بزرگ در تاريخ مدرن نشسته‌ايم. نتايج آن هم چشمگير و نگران‌کننده است، اما نگاه برداشتن از آن تقريباً غيرممکن است. و هنوز حتي هشت ماه هم نگذشته.آن‌قدر رويدادهاي بد رخ داده که حتي کارشناسان تمام‌وقت سياست خارجي هم براي پيگيري همه آن‌ها دچار مشکل مي‌شوند. اصلاً «سيگنال‌گيت» را به خاطر داريد؟ بنابراين، به‌عنوان يک خدمت عمومي، امروز فهرست 10 اشتباه بزرگ دولت ترامپ در سياست خارجي (تا اينجا) را ارائه مي‌کنم.1. جنگ تجاري بسيار بد، وحشتناک و زيان‌بارمن طرفدار مطلق تجارت آزاد نيستم و مي‌دانم که در برخي موارد دلايل موجهي براي محدود کردن تجارت بين‌المللي از طريق تعرفه يا اقدامات ديگر وجود دارد. اما حمله نامنظم، متناقض و بي‌دليل دونالد ترامپ به نظم تجاري جهاني به شکلي مديريت‌شده، همزمان به آمريکا و بسياري از کشورهاي ديگر آسيب مي‌رساند.اگرچه واکنش بازارها تا اين لحظه به دلايل مختلف ملايم بوده، اما ماليات بستن بر واردات خارجي همين حالا رشد اقتصادي آمريکا و جهان را کاهش داده، تورم را افزايش داده، توليد صنعتي آمريکا را به دليل گران‌تر شدن مواد اوليه وارداتي مختل کرده و بسياري از کشورها را به خشم آورده است. اين سياست همچنين با برخي ديگر از اهداف دولت مغاير است: درخواست از متحدان براي افزايش هزينه‌هاي دفاعي و هم‌زمان ضربه زدن به اقتصاد آن‌ها کاري متناقض و زيان‌بار است. علاوه بر اين، استفاده از تعرفه‌ها براي تنبيه کشورهايي صرفاً به دليل اينکه رهبرانشان رئيس‌جمهور زودرنج آمريکا را آزرده‌اند، ايالات متحده را شبيه يک قلدر انتقام‌جو نشان مي‌دهد.نظام مديريت‌شده و مبتني بر قواعد براي آزادسازي اقتصاد جهاني، يکي از چشمگيرترين دستاوردهاي سياست خارجي دوره پس از جنگ جهاني دوم است و يکي از دلايل آن‌که بيشتر آمريکايي‌ها امروز زندگي بهتري نسبت به پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هايشان دارند. آيا اين نظام بي‌نقص است؟ خير. آيا نياز به نگهداري مداوم و اصلاحات سنجيده گاه‌به‌گاه دارد؟ قطعاً. اما چيزي که مطلقاً نياز ندارد، آتشي ويرانگر از نوعي است که ترامپ برافروخته است؛رويکردي که هم از نظر اقتصادي بي‌سوادانه است و هم از نظر ژئوپليتيکي ابلهانه.2. طمع براي گرينلند، کانادا و شايد بيشترچه نوع نابغه راهبردي از پيش و علناً اعلام مي‌کند که مي‌خواهد سرزميني را تصاحب کند که آشکارا متعلق به کشور ديگري است؟ پيشنهاد ترامپ براي تبديل کانادا به ايالت پنجاه‌ويکم و سياست تعرفه‌اي تنبيهي او عليه آن کشور - که بالاتر توضيح داده شد - به شکست نامزد طرفدار ترامپ در آخرين انتخابات کانادا کمک کرد و شايد جامعه‌اي را که بيش از يک قرن همسايه‌اي فوق‌العاده خوب براي آمريکا بود، براي هميشه بيگانه ساخت.تمايل نادرست او براي به دست آوردن گرينلند نيز نه از نظر راهبردي و نه اقتصادي معنايي ندارد، اما روابط با دانمارک را - که پيش‌تر يکي از طرفدارترين کشورهاي اروپايي نسبت به آمريکا بود - به هم ريخت. ديگر اين‌طور نيست. يک نظرسنجي اخير از يک روزنامه دانمارکي نشان داد که 41 درصد دانمارکي‌ها اکنون آمربکا را تهديد مي‌دانند. آيا ترامپ متوجه است که تضعيف هنجارهاي موجود عليه چنين رفتار امپرياليستي درِ اقدامات غارتگرانه مشابه ازسوي ديگران را خواهد گشود؟ پاسخ روشن است: نه، او متوجه نيست.3. متحد کردن ديگران عليه آمريکادر يک جهان چندقطبي، هدف بايد جذب هرچه بيشتر متحدان مهم و منزوي کردن رقيب يا رقبا باشد. همان‌طور که صدراعظم آلمان، اتو فون بيسمارک، گفته بود، در جهاني با پنج قدرت رقيب، هدف بايد اين باشد که در جمع سه قدرت باشيد. هنري کيسينجر وزير خارجه فقيد آمريکا نيز در دوران جنگ سرد ديدگاهي مشابه داشت: در روابط مثلثي (مانند ايالات متحده، اتحاد شوروي و چين) بهتر است با ضعيف‌تر متحد شويد تا قوي‌تر را مهار کنيد.از آنجا که آمريکا فاصله زيادي از ديگر قدرت‌هاي بزرگ داشت و هيچ جاه‌طلبي سرزميني مهمي در اوراسيا دنبال نمي‌کرد، بسياري از دولت‌هاي مهم آن منطقه ترجيح مي‌دادند با آمريکا توازن برقرار کنند تا اينکه در برابر آن متحد شوند. اين يکي از دلايل اصلي بود که چرا نظام اتحادهاي تحت رهبري آمريکا بزرگ‌تر، قدرتمندتر و بسيار ثروتمندتر از پيمان ورشو بود و چرا ديگر قدرت‌هاي بزرگ همگي براي مهار ايالات متحده متحد نشدند. برعکس، بسياري از آن‌ها به دنبال کمک آمريکا بودند تا با چالش‌هاي نزديک‌تر به خانه خود مقابله کنند.ترامپ موفق شده است آن مزيت بزرگ را به خطر بيندازد، عمدتا ً به دليل درگيري شخصي با نارندرا مودي، نخست‌وزير هند. همان‌طور که نشست 31 اوت و يکم سپتامبر در تيانجين نشان داد، اقدامات او به نزديک‌تر شدن هند به روسيه، چين و کره شمالي کمک کرده و تقريباً سه دهه تلاش آمريکا براي پرورش دهلي‌نو به‌عنوان وزنه تعادل در برابر قدرت رو به رشد پکن را تضعيف کرده است. من مي‌دانستم که مدل مطلوب ترامپ براي حکمراني جهاني - يک «کنفرانس پدرخوانده‌ها» - عملي نخواهد شد، اما انتظار نداشتم که خودش آن را منفجر کند و آمريکا را بيرون گود رها سازد.4. چراغ سبز به نسل‌کشيسياست آمريکا در خاورميانه مدت‌هاست که ناکارآمد بوده و ترامپ مسئول پاسخ شرم‌آور و بي‌اثر دولت بايدن به جنگ نسل‌کشانه اسرائيل در غزه نيست. اما حمايت سخاوتمندانه و بي‌قيد و شرط از اسرائيل، با وجود اقداماتش در غزه و کرانه باختري، نه آمريکايي‌ها را امن‌تر يا ثروتمندتر مي‌کند و نه احترام بيشتري در جهان براي آنان به همراه مي‌آورد. نظرسنجي‌ها نيز به‌طور فزاينده‌اي نشان مي‌دهد که مردم آمريکا ديگر از اين سياست پشتيباني نمي‌کنند.بسياري از دموکرات‌ها و شمار رو به افزايش جمهوري‌خواهان برجسته، آشکارا اين سياست را زير سؤال مي‌برند. اين به معناي آن است که ترامپ فرصت طلايي داشت تا به بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير اسرائيل يادآوري کند که آمريکا يک قدرت بزرگ است و اسرائيل يک دولت وابسته، و بنابراين روابط آمريکا با اسرائيل و ديگر کشورهاي منطقه را بر پايه‌اي تازه و محکم‌تر قرار دهد. تنها کاري که لازم بود انجام دهد اين بود که به نتانياهو بگويد کمک‌هاي آمريکا قطع خواهد شد مگر اينکه آتش‌بس را بپذيرد، الحاق عملي کرانه باختري را متوقف کند و به‌طور جدي به راه‌حل دوکشوري روي آورد.ترامپ چه کرد؟ او فرصت را از دست داد و تصميم گرفت از تلاش بيهوده و خود ويرانگر اسرائيل براي تثبيت سلطه دائمي منطقه‌اي پشتيباني کند.5. گذاشتن جيبش در اختيار پوتينبرخلاف بسياري از منتقدان ترامپ، من فکر نمي‌کنم ديدگاه‌هاي او درباره پايان دادن به جنگ اوکراين کاملاً نادرست باشد. آرزو مي‌کردم اوضاع طور ديگري بود، اما او درست مي‌گويد که اوکراين در آينده قابل پيش‌بيني همه سرزمين‌هاي از دست‌رفته‌اش را بازپس نخواهد گرفت و يک توافق صلح بايد به برخي (نه همه) از دلايلي بپردازد که روسيه را به آغاز اين جنگ غيرقانوني واداشت. همچنين بايد تضمين شود که تجاوزگري‌هاي روسيه از سر گرفته نخواهد شد.اما باور ترامپ که مي‌تواند با تحت فشار گذاشتن رهبران اوکراين و دلجويي از ولاديمير پوتين رئيس‌جمهور روسيه جنگ را پايان دهد، در بهترين حالت ساده‌لوحانه بود. آن نشست آماده‌نشده، شرم‌آور و در نهايت بي‌معناي او با پوتين در آلاسکا يادآوري شرم‌آور ديگري بود مبني بر اين‌که ترامپ يک مذاکره‌کننده بي‌احتياط و ناشي است که بيش از آن‌که به پيشرفت واقعي در مسير صلح علاقه‌مند باشد، دنبال جلب توجه است.6. معکوس کردن انقلاب سبزيک آزمون سريع. در لحظه‌اي که انتشار گازهاي گلخانه‌اي دماي جهاني را بالا مي‌برد، رويدادهاي خطرناک آب‌وهوايي را تشديد مي‌کند و جان ميليون‌ها نفر را در سراسر جهان تهديد مي‌سازد، و در شرايطي که هوش مصنوعي و ديگر فناوري‌هاي نو تقاضا براي مقادير عظيم تازه‌اي از برق را بالا برده‌اند، آيا کوچک‌ترين منطقي دارد که تلاش‌هاي آمريکا براي توسعه بيشتر ظرفيت انرژي خورشيدي و بادي را نابود کنيم؟ و بعد هم ديگر کشورها را تحت فشار بگذاريم تا همين کار را بکنند؟ جدي مي‌گوييد؟حتي اگر هدف شما حمايت از شرکت‌هاي بزرگ نفت و گاز (و ادامه جذب کمک‌هاي مالي انتخاباتي آن‌ها) باشد، اين سياست‌هاي سر در برف، فقط ايالات متحده را ناآگاه و کوته‌بين جلوه مي‌دهد. معناي ديگر آن اين است که آمريکا آينده توليد انرژي‌هاي تجديدپذير را به کشورهايي مانند چين واگذار مي‌کند؛ کشوري که همين حالا بر بسياري از فناوري‌هاي سبز مسلط است و احتمالاً در آينده نيز جايگاه برتر را در اين عرصه‌ها حفظ خواهد کرد. براي نديدن حماقت چنين اقداماتي، نوع خاصي از نابينايي لازم است اما متأسفانه اين دولت از نزديک‌بيني چيزي کم ندارد.7. نمايش‌هاي بي‌فايده از قدرت نظاميترامپ را مي‌توان به‌خاطر احتياط در پرهيز از «جنگ‌هاي بي‌پايان» که جورج دبليو. بوش رئيس‌جمهور پيشين را به دام انداخت و باراک اوباما هم نتوانست از آن بگريزد، ستود. اما او علاقه دارد از نيروي هوايي در کارزارهاي کوتاه عليه دشمنان استفاده کند که توانايي تلافي آسان عليه آمريکا را ندارند؛ مانند ايران، حوثي‌ها در يمن يا يک قايق کوچک حامل قاچاقچيان مواد مخدر در کارائيب.مشکل اين است که اين اقدامات نيمه‌تصادفي جنگي هيچ هدف راهبردي ملموسي به بار نمي‌آورند.حوثي‌ها همچنان سرسخت‌اند، برنامه هسته‌اي ايران نابود نشد، و جريان مواد مخدر غيرقانوني از آمريکاي لاتين هم با اين نمايش سياسي غيرقانوني قطع نخواهد شد. تلاش‌هاي موازي ترامپ براي تبديل ارتش آمريکا به ابزاري براي سرکوب داخلي نيز بايد همه آمريکايي‌ها را نگران کند؛ هم به‌دليل تهديدي که براي آزادي در داخل ايجاد مي‌کند و هم به اين علت که استفاده از گارد ملي و ديگر منابع نظامي در خاک آمريکا، توان ايالات متحده را براي مقابله با مجموعه‌اي فزاينده از دشمنان خارجي نيرومند کاهش خواهد داد.8. تلاش براي در اختيار گرفتن فدرال رزروتلاش ترامپ براي برکناري جروم پاول رئيس فدرال رزرو، و ليزا کوک عضو هيئت‌مديره، شايد در ظاهر موضوعي صرفاً داخلي به نظر برسد، اما پيامدهاي بزرگي براي سياست اقتصادي خارجي آمريکا دارد. يک بانک مرکزي مستقل و قابل‌اعتماد باعث افزايش اعتماد خارجي‌ها مي‌شود که سياست پولي ايالات متحده تابع منافع شخصي يا هوس‌هاي رئيس‌جمهور نيست؛ در نتيجه، تمايل بيشتري به پذيرش بدهي آمريکا و استفاده از دلار به‌عنوان ارز ذخيره جهاني خواهند داشت.وقتي سياستمداران کنترل سياست پولي را به دست مي‌گيرند - همان‌طور که رجب طيب اردوغان رئيس‌جمهور ترکيه انجام داد يا رهبران مختلف آرژانتين در گذشته کرده‌اند - نتايج معمولاً فاجعه‌بار است. اگر جمهوري‌خواهان در سنا و ديوان عالي کنوني از تلاش ترامپ براي سياسي کردن فدرال رزرو حمايت کنند، آن‌گاه جان رابرتز، رئيس ديوان عالي، و همکارانش جايگاهي ويژه در تاريخ بدرفتاري‌هاي ويرانگر قضايي خواهند يافت.9. نهادينه کردن بي‌کفايتياين اشتباهات درسياست خارجي ترامپ تعجب‌آور نيست، زيرا او عمداً افرادي را به سمت‌ها منصوب کرده که نه صلاحيت لازم براي مسئوليت‌هاي خود دارند، نه تجربه‌اي در اداره سازمان‌هاي بزرگ، و نه به خاطر دانش حرفه‌اي بلکه صرفاً به دليل وفاداري شخصي به رئيس‌جمهور انتخاب شده‌اند.بله، منظورم شما هستيد، پيت هگست وزير دفاع؛ و شما تولسي گابارد مدير اطلاعات ملي؛ و به‌ويژه شما، استيو ويتکاف فرستاده ويژه. واقعاً چه کسي به يک سرمايه‌دار املاک و مستغلات بدون هيچ تجربه ديپلماتيک، مأموريت دشوار حل جنگ اوکراين و پايان دادن به نسل‌کشي در غزه را مي‌سپارد؟ پاسخ: رئيس‌جمهوري که واقعاً اهميتي به دستيابي به هيچ‌يک از اين اهداف نمي‌دهد. اين‌ها همان افراد بي‌جديتي هستند که فکر مي‌کنند با ناميدن يک پهنه آبي به «خليج آمريکا» يا تلاش براي تغيير نام وزارت دفاع، ايالات متحده ناگهان امن‌تر، قوي‌تر و شکوفاتر خواهد شد.مي‌دانم چه فکري مي‌کنيد. با توجه به برخي نوشته‌هاي ديگرم، شايد گمان کنيد من از نابود کردن «بوروکراسي سياست خارجي» خوشحال مي‌شوم و بنابراين از تلاش ترامپ براي پاکسازي وزارت خارجه، اخراج افسران ارشد نظامي و مقامات عالي اطلاعاتي، و فشار بر بسياري از کارمندان غيرسياسي براي استعفا استقبال خواهم کرد.اما همان‌طور که پيش‌تر گفته‌ام، مشکلات اصلي سياست خارجي اخير آمريکا نه ازسوي کارشناسان غيرسياسي در خدمات مدني يا ديپلماتيک، بلکه از جاه‌طلبي‌هاي معيوب همه رؤساي‌جمهور پس از جنگ سرد يا منصوبان سياسي‌اي ناشي شده که آن‌ها براي مشاوره و اجراي ديدگاه‌هايشان به آن‌ها تکيه داشتند.ترامپ چه مي‌کند؟ او سراغ گروه نخست رفته است، از جمله تحليلگر ارشد روسيه در سيا؛ کارشناسان غيرسياسي امنيت سايبري مانند جن ايستِرلي؛ يا ژنرال تيموتي‌ها، رئيس آژانس امنيت ملي و فرماندهي سايبري. دليلش - اگر باور کنيد - اين است که يک فعال افراطي در شبکه‌هاي اجتماعي به نام لورا لوومر از آن‌ها خوشش نمي‌آيد.يکي از ديپلمات‌هاي تواناي ما، ويليام برنز سفير پيشين و رئيس سابق سيا، اخيراً يادآور شد: «اگر تحليلگران اطلاعاتي سيا مي‌ديدند رقباي ما دست به چنين خودکشي قدرت‌هاي بزرگ مي‌زنند، ويسکي باز مي‌کرديم. اما در واقع، اين صداي تق‌تق ليوان‌هاي شامپاين است که در کرملين و ژونگ‌نانهاي شنيده مي‌شود.»چرا اين موضوع اهميت دارد؟ زيرا يکي از ابرنقاط قدرت آمريکا، اين برداشت گسترده بود که کشور توسط افرادي کاردان اداره مي‌شود که در بيشتر موارد مي‌دانستند چه مي‌کنند. آن‌ها معصوم نبودند (چه کسي هست؟) اما از زمان جنگ جهاني دوم، هم متحدان و هم دشمنان اذعان داشتند که اغلب مقامات عالي آمريکا افراد جدي هستند، کار خود را مي‌شناسند و حتي زماني که ديگران با آنان موافق نبودند، بايد به سخنانشان گوش داد.اما ترامپ چاپلوسي و وفاداري را بيش از شايستگي يا صداقت ترجيح مي‌دهد. به همين دليل، رئيس اداره آمار کار را صرفاً به خاطر گزارش دقيق درباره ناکامي سياست‌هاي اقتصادي‌اش اخراج کرد. از اين پس، مقامات خارجي کمتر تمايل خواهند داشت از رهبري آمريکا پيروي کنند، زيرا نه به تخصص و قضاوت همتايان آمريکايي خود احترام خواهند گذاشت و نه به آنچه «واقعيت» خوانده مي‌شود. آن‌ها اين را آشکارا نخواهند گفت، چون مي‌دانند چاپلوسي شرط ورود به کاخ سفيد فعلي است، اما مي‌توان مطمئن بود که وقتي يک نمايش مضحک مي‌بينند، به‌خوبي مي‌شناسند.10. پايين آوردن سطح علمي و فکري آمر يکابزرگ‌ترين دارايي راهبردي آمريکا موقعيت ژئوپليتيکي بسيار مطلوب آن است، اما اين مزيت عظيم همواره با دانشگاه‌ها، کالج‌ها و ديگر نهادهاي علمي تراز اول جهان تقويت شده است. اين مراکز هر سال ميلياردها دلار از محل شهريه دانشجويان خارجي به اقتصاد کشور تزريق مي‌کنند، کشفيات و ايده‌هاي تازه‌اي ارائه مي‌دهند که بهره‌وري را بالا مي‌برد، ما را سالم‌تر و امن‌تر مي‌کند و برتري فناورانه ارتش آمريکا را حفظ مي‌نمايد. اگر رئيس‌جمهور باشيد و بخواهيد امريکا قدرت برتر جهان باقي بماند، بايد شبانه‌روز تلاش کنيد تا جايگاه مسلط کشور در بيشتر حوزه‌هاي علم، فناوري و آموزش حفظ شود به‌ويژه اگر بدانيد چين تا چه اندازه سخت در تلاش است تا از آمريکا پيشي بگيرد.کاري که نبايد انجام دهيد اين است که بودجه فدرال براي تحقيقات علمي را کاهش دهيد، دانشگاه‌هاي آمريکا را با اتهامات ساختگي (که بازي با نام ترامپ هم در آن هست) هدف قرار دهيد، دانشجويان خارجي را از تحصيل در اين مراکز دلسرد کنيد و آمريکا را براي دانشمنداني که مشتاق فعاليت علمي هستند، به مکاني کم‌جاذبه‌تر بدل کنيد.با اين حال، دقيقاً همين کاري است که دولت ترامپ انجام داده است. آسيب‌ها شايد بلافاصله آشکار نشود، اما گسترده، پايدار و دشوار براي جبران خواهد بود.اين ده مورد را کنار هم بگذاريد، تصويري از نابودي سيستماتيک چيزي به دست مي‌آيد که همکار فقيدم جوزف ناي به شهرت «قدرت نرم» توصيفش مي‌کرد. ناي استدلال مي‌کرد که قدرت نرم پيش از هر چيز «قدرت جذب» است. اين‌که جامعه‌اي باشيد که ديگران آن را تحسين کنند، بخواهند دست‌کم در برخي زمينه‌ها از آن الگو بگيرند، شما را به‌طور کلي خيرخواه و نه صرفاً مهاجم خودخواه ببينند، و کشوري که نماد ارزش‌ها يا آرمان‌هاي مشترک گسترده باشد. قدرت نرم جايگزين قدرت سخت نمي‌شود، اما باعث مي‌شود ديگر کشورها داوطلبانه از رهبري آمريکا پيروي کنند و در نتيجه، استفاده از قدرت سخت کمتر ضروري گردد.چين مي‌کوشد قدرت نرم بيشتري در کنار قدرت سخت رو به رشدش به دست آورد، عمدتاً با تلاش براي متقاعد کردن ديگران که واقعاً متعهد به يک نظم جهاني عادلانه‌تر و باثبات‌تر از آمريکا است. نيازي نيست ادعاهاي پکن را باور کنيد تا درک کنيد که اين پيام در بخش‌هاي زيادي از جهان شنونده همدل خواهد داشت.اما آمريکا در پاسخ چه مي‌کند؟ تحت سياستهاي دولت ترامپ، آمريکا تعرفه‌هاي تنبيهي بر کشورهاي ديگر به دلايل گوناگون و تقريباً تصادفي و بدون توجه به پيامدها اعمال مي‌کند. به‌طور غيرقانوني به کشورهاي ديگر و کشتي‌هاي غيرنظامي حمله مي‌کند و به متحدانش براي کشتن ده‌ها هزار غيرنظامي بي‌گناه، از جمله کودکان، کمک مي‌رساند. نه تنها مرتکبان چنين جناياتي را تحريم نمي‌کند، بلکه مقامات دادگاه کيفري بين‌المللي را که درحال تحقيق درباره اين اقدامات هستند، هدف تحريم قرار مي‌دهد. در داخل کشور، دستور اعزام نيرو به خيابان‌هاي پايتخت را صادر کرده، مردم را بدون طي فرآيند قانوني بازداشت و اخراج مي‌کند و قوانين را به شيوه‌هاي بي‌شمار ديگري نقض مي‌نمايد. و در همين حال، رئيس‌جمهور خود و خانواده‌اش را ثروتمندتر مي‌سازد، شورشيان را تجليل مي‌کند و کساني را که کوشيدند آنان را پاسخگو کنند، مجازات مي‌نمايد. تنها ديگر مستبدان بالقوه هستند که اين اقدامات را تحسين خواهند کرد يا مي‌خواهند تقليد و دنبال کنند.بسياري از روساي‌جمهوري در آغاز اشتباهات ناشيانه‌اي مرتکب مي‌شوند و عملکردشان با گذشت زمان بهتر مي‌شود؛ زيرا بي‌کفايت‌ترين مقامات اخراج مي‌شوند و باقي‌مانده ياد مي‌گيرند که وظايف خود را مؤثرتر انجام دهند. اما اين نخستين دوره ترامپ نيست. او اکنون مسن‌تر و از نظر ذهني انعطاف‌ناپذيرتر است و تيمش اين بار به شکل غيرعادي‌اي در برابر واقعيت، شواهد، منطق ويادگيري مقاوم به نظر مي‌رسد. اين بدان معناست که اين فهرست اشتباهات سياست خارجي در طول زمان بسيار طولاني‌تر خواهد شد.پاورقي:*«استفان ام.والت»: متولد ژوئيه 1955، دانشمند علوم سياسي آمريکايي و استاد روابط بين‌الملل در دانشگاه هاروارد و از مدافعان «رويکرد واقع‌گرايي تدافعي» است. نظريات پيشگيري از جنگ‌هاي گسترده وي، از موارد بحث‌انگيز کنوني آکادميک محسوب مي‌شود.ـــــــ*سياست‌هاي ترامپ، ناآگاهانه، کوته‌بيانه، و همانند سر فروبردن در برف است*براي نديدن حماقت‌هاي ترامپ، نوع خاصي از نابينائي لازم است