مقدمه - بتهايي که هنوز زندهاند
تاريخ انسان، تاريخ پرستش است. نه فقط پرستش خدا، که پرستش هر آن چيزي که در دلش احساس قدرت و نجات ميکند.
قوم بنياسرائيل، در لحظهاي که از اسارت فرعون رهايي يافتند، هنوز درونشان اسير بود؛ وقتي موسي از ميانشان رفت، از دل زينتهاي خود گوسالهاي ساختند و گفتند: «هذا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى» اين خداي شما و خداي موسي است! از آن روز تا امروز، شکل بتها عوض شده است.
طلاي سامري جاي خود را به صفحههاي براق، برجهاي مالي، و صحنههاي سينمايي داده اما جانِ آن همان است، دل سپردن به چيزي بيروح، زيبا، و فريبنده.
اين مقاله تلاشي است براي بازخواني آيه 67 سوره بقره - آنجا که موسي مأمور به ذبح گاو شد - و فهميدن اينکه چرا امروز، در عصر والاستريت و هاليوود، آن فرمان هنوز تازه است: «إِنَّ الله يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَره».
تحليل مفهومي آيه - فرماني براي ذبح نفس و نماد
در نگاه نخست، آيه 67 سوره بقره داستاني ساده مينمايد؛ خدايي که به قومي دستور ميدهد گاوي را قرباني کنند. اما قرآن در روايتهايش هرگز به ظاهر بسنده نميکند.
اين «بقره» نه حيواني عادي، بلکه نماد يک دلبستگي فرهنگي و رواني است. گاو، مظهر قدرت، سود، و معيشت مردم مصر بود. پرستش آن يعني پرستش «وسيله بقا». و ذبح آن يعني کشتن وابستگي انسان به هر چيزي غير از خدا - به هر بتِ درون يا بيرون، به هر سامري که از زينت مردم برايشان خداي زرين ميسازد.
وقتي موسي گفت: «إِنَّ الله يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً»، در واقع پيام خدا به همه عصرها بود که بايد آنچه از خودت بتي ساختهاي، ذبح کني. فرمان، اخلاقي و وجودي است نه فقط آييني. خدا از ما ميخواهد گاو را بکُشيم - نه براي خوردن، بلکه براي رها شدن.
والاستريت، بقره طلايي در معبد سرمايه
اگر در مصر باستان طلا و گاو نماد قدرت و باروري بودند، در دنياي امروز، همان نقش را پول و بازار مالي جهاني برعهده گرفتهاند. مرکز اين پرستش، جايي است به نام والاستريت - خياباني در منهتن که از آنجا سرنوشت اقتصادي ميلياردها انسان تعيين ميشود.
در برابر دروازه والاستريت مجسمهاي ايستاده است، گاو برنزي غران (Charging Bull) - نمادي از رونق و قدرت بازار. اما در چشم مؤمنِ آيه بقره، اين گاو، همان بقره سامري است؛ طلايي، پرهياهو، زيبا - اما بيجان و فريبنده.
مردمِ عصر ما، همانند بنياسرائيل، به جاي ايمان، به شاخص بورس، سود سرمايه و نرخ بهره دل بستهاند. قلبها به طلا آرام ميگيرد و اطمينان به حساب بانکي سپرده ميشود. در واقع، والاستريت امروز نه فقط مرکز مالي، که معبد مدرن انسان سکولار است؛ جايي که قربانيانش کارگران، محيطزيست، و حتي روح انسانند.
سرمايه در آنجا بهسان خداي سامري سخن ميگويد، با زبان عدد و سود، و با وعده جاودانگي از طريق ثروت.
هاليوود، گوسالهاي که سخن ميگويد
اما سامري تنها طلا نداشت، جادو نيز داشت. او گوسالهاي ساخت که صدا از آن درميآمد. در جهان امروز، اين صدا از پردههاي نقرهاي و صفحههاي نمايش به گوش ميرسد.
هاليوود، بهمثابه بازوي فرهنگي تمدن صهيونيستي، نه گاوي برنزي، بلکه گوسالهاي ديجيتال ساخته است که سخن ميگويد، ميخواند، ميفريبد و الهام ميدهد. در فيلمها و روايتهايش، مفهوم نجات، قهرماني، عشق، و حتي معنويت بازتعريف ميشود - نه بر مبناي وحي، بلکه براساس روايت نجات از طريق خودپرستي و قدرت. همانگونه که قوم موسي گفتند: «اين خداي شماست»، امروز انسان مدرن نيز ميگويد: «اين تصوير من است، اين حقيقت من است، اين خداي من است.» هاليوود در پيوند با والاستريت، دو بال گوساله سامرياند، يکي با طلا ميفريبد، ديگري با صدا و تصوير. يکي دل را ميخرد، ديگري ذهن را.
متروپل صدا و طلا - جهان در گروگان بت مدرن
در قرن بيست و يکم میلادی، پيوند ميان صنعت صدا و صنعت طلا، يعني ميان رسانههاي جهاني و نظام مالي بينالمللي، متروپلي ساخته است که بر فرهنگ، سياست و حتي رؤياهاي انسانها سلطه دارد.
سرمايهداران بزرگِ صهيونيستي ـ که در والاستريت، بانکهاي جهاني، و کمپانيهاي رسانهاي و فناوري نفوذ تاريخي دارند ـ با کنترل جريان سرمايه و روايت، جهان را در توري نامرئي از تصوير، نياز و وابستگي گرفتار کردهاند.
در اين متروپل، پول همان زبان قدرت است، و رسانه همان زبان حقيقت. صداها و تصويرها به فرمان طلا سخن ميگويند و انسانها، بيآنکه بدانند، در پرستش جهاني گوسالهاي تازه شرکت ميکنند - گوسالهاي که ديگر در صحرا نيست، بلکه در ذهنها، حسابهاي بانکي، و شبکههاي مجازي ما خانه کرده است.
صهيونيسم مدرن، با درآميختن ثروت و رسانه، بت سامري را از نو زنده کرده است، بتي که طلايش از بانکهاي والاستريت ميدرخشد و صدايش از استوديوهاي هاليوود به گوش ميرسد. به اين ترتيب، جهان امروز در گروگان صدا و طلاست و پرستش مدرن، نتيجه انباشت ثروت و قدرت در دستان تعداد اندکي از نخبگان صهيونيستي است که مسير زندگي ميلياردها انسان را شکل ميدهند.
نتيجهگيري - آيهاي زنده در عصر جهانيشدن
اما قرآن ما را به راهي ديگر ميخواند، راهِ ذبح بقره، يعني آگاهي، رهايي و بازگشت به توحيد. تا انسان دوباره محور شود، نه ابزار. تا ايمان جايگزين ترس از فقر شود، و حقيقت بر صدا و طلا غلبه يابد و شايد امروز معناي تازه آن فرمان آسماني چنين باشد: «خداوند شما را ميخواند تا متروپل صدا و طلا را بشکنيد زيرا آزادي، در ذبح بقره درون و برون است».
در اين نگاه، پرستش سرمايه و روايت بهمثابه گوساله سامري، همانند قرنها پيش، هنوز تهديدي است براي انسانيت، خرد، و روح جمعي بشر. و پيام موسي همچنان زنده است: هر نسل بايد گوسالههاي مدرن خود را شناسايي و ذبح کند، تا آزادي و عدالت دوباره به مرکز زندگي انساني بازگردد.
سيد محمدمهدي ميرجليلي
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي